overlordship

<hr> زیاد، بسیار، بیش از حد، به طور مفرط، فزون کارانه، بسیار گرانه، زیاده، زیادی، زیادی don't be overly optimistic! زیاده خوشبین نباش!

زیاد، بسیار، بیش از حد، به طور مفرط، فزون کارانه، بسیار گرانه، زیاده، زیادی، زیادی don't be overly optimistic! زیاده خوشبین نباش!

overly

<hr> معنی : برتری یافتن بر، مهارت کامل پیدا کردن در <hr> معانی دیگر : چیره شدن، بر فرازیدن، مغلوب کردن، مقهور کردن، تحت انقیاد در آوردن

معنی : برتری یافتن بر، مهارت کامل پیدا کردن در معانی دیگر : چیره شدن، بر فرازیدن، مغلوب کردن، مقهور کردن، تحت انقیاد در آوردن

overmaster

<hr> معنی : تفوق یافتن <hr> معانی دیگر : (در مسابقه و غیره) برتری داشتن، چربیدن، سر بودن (از)

معنی : تفوق یافتن معانی دیگر : (در مسابقه و غیره) برتری داشتن، چربیدن، سر بودن (از)

overmatch

<hr> معنی : بمقدار زیاد، زیاده از حد، زیاد، بحد افراط <hr> معانی دیگر : مفرط، بسیار زیاد، بیش از حد، فزون گرانه

معنی : بمقدار زیاد، زیاده از حد، زیاد، بحد افراط معانی دیگر : مفرط، بسیار زیاد، بیش از حد، فزون گرانه

overmuch

<hr> معنی : شبانه، در مدت شب، در مدت یک شب <hr> معانی دیگر : وابسته به شب، انجام شونده در شب، در طی شب، تمام شب، طی دیشب، وابسته به دیشب، شب پیش، شبخواب، اقامت کننده در طول شب، ویژه ی مسافرت کوتاه، ناگهان، یک شبه

معنی : شبانه، در مدت شب، در مدت یک شب معانی دیگر : وابسته به شب، انجام شونده در شب، در طی شب، تمام شب، طی دیشب، وابسته به دیشب، شب پیش، شبخواب، اقامت کننده در طول شب، ویژه ی مسافرت کوتاه، ناگهان، یک شبه

overnight

<hr> معنی : پل هوایی، گذشتن از، تجاوز کردن از <hr> معانی دیگر : پل پیاده ها، پل رو گذر، راهرو روگذر (در برابر: راهرو زیرگذر underpass)، فزونی یافتن، افزون شدن (بر)، متجاوز بودن (بر)، بیش از حد شدن، به غایت رسیدن، تجاوز کردن، (از حریم چیزی) فراتر رفتن، تخطی کردن، (نادر) عبور کردن، (از میان یا روی چیزی) گذشتن

معنی : پل هوایی، گذشتن از، تجاوز کردن از معانی دیگر : پل پیاده ها، پل رو گذر، راهرو روگذر (در برابر: راهرو زیرگذر underpass)، فزونی یافتن، افزون شدن (بر)، متجاوز بودن (بر)، بیش از حد شدن، به غایت رسیدن، تجاوز کردن، (از حریم چیزی) فراتر رفتن، تخطی کردن، (نادر) عبور کردن، (از میان یا روی چیزی) گذشتن

overpass

<hr> (در ایفای نقش) غلو کردن، فزون کاری کردن، بسیار گری کردن، در انجام کاری زیاده روی کردن، توانایی خود را دست بالا گرفتن، مبالغه کردن، (در بازی ورق و قمار) گشاد بازی کردن، بلوف زدن، (چیزی را) بیش از آنچه که هست جلوه دادن، بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره پذیرفتن

(در ایفای نقش) غلو کردن، فزون کاری کردن، بسیار گری کردن، در انجام کاری زیاده روی کردن، توانایی خود را دست بالا گرفتن، مبالغه کردن، (در بازی ورق و قمار) گشاد بازی کردن، بلوف زدن، (چیزی را) بیش از آنچه که هست جلوه دادن، بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره پذیرفتن

overplay

<hr> معنی : اضافه، مازاد <hr> معانی دیگر : (مقدار یا مبلغ و غیره) باقیمانده، اضافی، زیاد آمده، زیادی، بیش از نیاز، زائد، بیش از احتیاج

معنی : اضافه، مازاد معانی دیگر : (مقدار یا مبلغ و غیره) باقیمانده، اضافی، زیاد آمده، زیادی، بیش از نیاز، زائد، بیش از احتیاج

overplus

<hr> معنی : فتح و غلبه کردن، استیلاء یافتن بر <hr> معانی دیگر : چیره شدن، مغلوب کردن، غلبه کردن، مسلط شدن بر، از خود بی خود کردن، بیچاره کردن، در هم شکستن، استیلا یافتن بر

معنی : فتح و غلبه کردن، استیلاء یافتن بر معانی دیگر : چیره شدن، مغلوب کردن، غلبه کردن، مسلط شدن بر، از خود بی خود کردن، بیچاره کردن، در هم شکستن، استیلا یافتن بر

overpower

<hr> معنی : بیش از حد تشویق و تحسین کردن <hr> معانی دیگر : بیش از حد تشویق و تحسین کردن

معنی : بیش از حد تشویق و تحسین کردن معانی دیگر : بیش از حد تشویق و تحسین کردن

overpraise

<hr> معنی : روی هم چاپ کردن <hr> معانی دیگر : (روی متن چاپ شده) دوباره چاپ کردن، متن دوباره چاپ شده، متن دو چاپه

معنی : روی هم چاپ کردن معانی دیگر : (روی متن چاپ شده) دوباره چاپ کردن، متن دوباره چاپ شده، متن دو چاپه

overprint

<hr> معنی : بس فراوری، تولید اضافی یا بیش از حد <hr> معانی دیگر : تولید اضافی یا بیش از حد، بس فراوری، عمل آوزدن کالایی بیش از اندازه ای که بدان نیازمندی هست، محصول زیادی

معنی : بس فراوری، تولید اضافی یا بیش از حد معانی دیگر : تولید اضافی یا بیش از حد، بس فراوری، عمل آوزدن کالایی بیش از اندازه ای که بدان نیازمندی هست، محصول زیادی

overproduction

<hr> معنی : زیاد براورد کردن، زیاد اهمیت دادن به <hr> معانی دیگر : بیش از واقعیت (یا استحقاق) برآورد کردن، بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن، بزرگتر جلوه دادن، غلو کردن، مبالغه کردن

معنی : زیاد براورد کردن، زیاد اهمیت دادن به معانی دیگر : بیش از واقعیت (یا استحقاق) برآورد کردن، بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن، بزرگتر جلوه دادن، غلو کردن، مبالغه کردن

overrate

<hr> معنی : بیش از حد گستردن <hr> معانی دیگر : (بالاتر یا فراتر) گسترش یافتن یا رسیدن، بیش رسی کردن، از حد خود فراتر رفتن، پا از گلیم خود درازتر کردن، غره شدن، بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره کردن، کلک زدن، بیشتر از دیگری زرنگی کردن، رندی کردن، (چارپایان) تپق زدن، پای عقب را به پای جلو زدن، پابند کردن، پا از حد خود فراتر نهادن

معنی : بیش از حد گستردن معانی دیگر : (بالاتر یا فراتر) گسترش یافتن یا رسیدن، بیش رسی کردن، از حد خود فراتر رفتن، پا از گلیم خود درازتر کردن، غره شدن، بیش از امکانات خود تعهد یا مخاطره کردن، کلک زدن، بیشتر از دیگری زرنگی کردن، رندی کردن، (چارپایان) تپق زدن، پای عقب را به پای جلو زدن، پابند کردن، پا ا

overreach

<hr> معنی : تصفیه بسیار، تهذیب بسیار، اراستگی فراوان <hr> معانی دیگر : تصفیه بسیار، تهذیب بسیار، اراستگی فراوان

معنی : تصفیه بسیار، تهذیب بسیار، اراستگی فراوان معانی دیگر : تصفیه بسیار، تهذیب بسیار، اراستگی فراوان

overrefinement

<hr> معنی : لغو کردن، باطل کردن، پایمال کردن، باطل ساختن، سواره گذشتن از، برتری جستن بر، برتر یا مهمتر بودن <hr> معانی دیگر : از روی چیزی رد شدن، (از مشکل و غیره) گذشتن، طی کردن، مستولی شدن، فایق آمدن، لگد مال کردن، پامال کردن، (در قضاوت دادگستری یا داوری مسابقه یا فرماندهی و غیره) حکم بالاتر دادن، حکم ارجح دادن، دستور مادون خود را باطل کردن، ملغی کردن، تحت الشعاع قرار دادن، سوار چیزی شدن، (از اسب) زیادی سواری کشیدن، خسته کردن، (بیش از طاقت اسب) سواری کردن، (بازرگانی) بخشی از کارمزد عامل فرعی یا فروشنده ی دست دوم را سهم بردن، سهم فروشنده از فروش فروشندگان جز

معنی : لغو کردن، باطل کردن، پایمال کردن، باطل ساختن، سواره گذشتن از، برتری جستن بر، برتر یا مهمتر بودن معانی دیگر : از روی چیزی رد شدن، (از مشکل و غیره) گذشتن، طی کردن، مستولی شدن، فایق آمدن، لگد مال کردن، پامال کردن، (در قضاوت دادگستری یا داوری مسابقه یا فرماندهی و غیره) حکم بالاتر دادن، حکم ارجح د

override

<hr> معنی : برتر، مهم، برجسته <hr> معانی دیگر : برجسته، مهم، برتر

معنی : برتر، مهم، برجسته معانی دیگر : برجسته، مهم، برتر

overriding

<hr> معنی : ترشیده، بسیار رسیده <hr> معانی دیگر : بسیار رسیده، ترشیده

معنی : ترشیده، بسیار رسیده معانی دیگر : بسیار رسیده، ترشیده

overripe

<hr> معنی : رد کردن، مسلط شدن بر، کنار گذاشتن، نپذیرفتن <hr> معانی دیگر : (رای دادگاه فرعی یا افسر مادون و غیره را) ملغی کردن، حکم مخالف دادن، دستور بالاتر دادن، حکومت کردن، حاکم شدن بر، تحت تاثیر قرار دادن

معنی : رد کردن، مسلط شدن بر، کنار گذاشتن، نپذیرفتن معانی دیگر : (رای دادگاه فرعی یا افسر مادون و غیره را) ملغی کردن، حکم مخالف دادن، دستور بالاتر دادن، حکومت کردن، حاکم شدن بر، تحت تاثیر قرار دادن

overrule

<hr> معنی : تجاوز، تجاسر، اب لبریز شده، تاراج کردن، تاخت و تاز کردن، سرتاسر محلی را فراگرفتن <hr> معانی دیگر : پایمال کردن، زیر پا گذاشتن، رد شدن (از روی چیزی)، فراتر رفتن، گذشتن از، خارج شدن، بر تاختن، مورد تاخت و تاز قرار دادن، شکست دادن، درهم شکستن و عبور کردن، اشغال کردن، فرا گرفتن، هجوم آوردن، تفاوت هزینه ی واقعی و هزینه ی پیش بینی شده، فزون شدگی، فزونی، لبریز شدن، سر رفتن، سرشار شدن، (قدیمی) رجوع شود به: outrun

معنی : تجاوز، تجاسر، اب لبریز شده، تاراج کردن، تاخت و تاز کردن، سرتاسر محلی را فراگرفتن معانی دیگر : پایمال کردن، زیر پا گذاشتن، رد شدن (از روی چیزی)، فراتر رفتن، گذشتن از، خارج شدن، بر تاختن، مورد تاخت و تاز قرار دادن، شکست دادن، درهم شکستن و عبور کردن، اشغال کردن، فرا گرفتن، هجوم آوردن، تفاوت هزین

overrun

<hr> معنی : بیگانه، خارجی، انطرف دریا، متعلق بماوراء دریاها <hr> معانی دیگر : انطرف دریا ها، مج

معنی : بیگانه، خارجی، انطرف دریا، متعلق بماوراء دریاها معانی دیگر : انطرف دریا ها، مج

oversea

<hr> معنی : خارج، خارجه <hr> معانی دیگر : ماورای بحار، ورا دریا، برون مرز، خارج از کشور، خارجی، ورا دریایی، برون مرزی، بیگانه (oversea هم می گویند)، خارج از کشور british possessions overseas متصرفات انگلیس در ورا دریا tourists coming from overseas توریستهایی که از برون مرز میآیند خارجی

معنی : خارج، خارجه معانی دیگر : ماورای بحار، ورا دریا، برون مرز، خارج از کشور، خارجی، ورا دریایی، برون مرزی، بیگانه (oversea هم می گویند)، خارج از کشور british possessions overseas متصرفات انگلیس در ورا دریا tourists coming from overseas توریستهایی که از برون مرز میآیند خارجی

overseas

<hr> سرپرستی کردن، نظارت کردن، (به طور اتفاقی یا مخفیانه) دیدن، کاشف به عمل آوردن، اکتشاف کردن، زیر نظر داشتن، پاییدن، سرکشی کردن به، مباشرت کردن بر

سرپرستی کردن، نظارت کردن، (به طور اتفاقی یا مخفیانه) دیدن، کاشف به عمل آوردن، اکتشاف کردن، زیر نظر داشتن، پاییدن، سرکشی کردن به، مباشرت کردن بر

oversee

<hr> معنی : سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر <hr> معانی دیگر : سرکار

معنی : سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر معانی دیگر : سرکار

overseer

<hr> معنی : واژگونی، زیاد بار کردن، واژگون ساختن، سرنگون کردن، مضمحل کردن، زینت دادن، بر هم زدن، شلوغ کردن <hr> معانی دیگر : چیره شدن، فائق شدن، غالب شدن، برانداختن، واژگون کردن، چپه کردن، فرو افکندن، به زیر آوردن، شلوه کردن

معنی : واژگونی، زیاد بار کردن، واژگون ساختن، سرنگون کردن، مضمحل کردن، زینت دادن، بر هم زدن، شلوغ کردن معانی دیگر : چیره شدن، فائق شدن، غالب شدن، برانداختن، واژگون کردن، چپه کردن، فرو افکندن، به زیر آوردن، شلوه کردن

overset

<hr> معنی : شهوتی، شهوتران، دارای تمایلات جنسی زیاد <hr> معانی دیگر : حشری

معنی : شهوتی، شهوتران، دارای تمایلات جنسی زیاد معانی دیگر : حشری

oversexed

<hr> معنی : سایه افکندن بر، تاریک کردن، سایه انداختن، تحت الشعاع قرار دادن <hr> معانی دیگر : کم نور کردن، تیره کردن، کم اهمیت کردن، مسلط شدن بر

معنی : سایه افکندن بر، تاریک کردن، سایه انداختن، تحت الشعاع قرار دادن معانی دیگر : کم نور کردن، تیره کردن، کم اهمیت کردن، مسلط شدن بر

overshadow

<hr> معنی : گالش، روکفشی <hr> معانی دیگر : کفش پوش

معنی : گالش، روکفشی معانی دیگر : کفش پوش

overshoe

<hr> معنی : اضافه جهش، از حد خارج شدن، بالاتر زدن، اضافه جهیدن، پرت شدن، خطا کردن <hr> معانی دیگر : (در هدفگیری) بالا یا ورای هدف را زدن، به هدف نزدن، (هواپیما- هنگام فرود) از باند فرودگاه خارج شدن

معنی : اضافه جهش، از حد خارج شدن، بالاتر زدن، اضافه جهیدن، پرت شدن، خطا کردن معانی دیگر : (در هدفگیری) بالا یا ورای هدف را زدن، به هدف نزدن، (هواپیما- هنگام فرود) از باند فرودگاه خارج شدن

overshoot

<hr> معنی : سهو، از نظر افتادگی، اشتباه نظری <hr> معانی دیگر : سرپرستی، بررسی، نظارت، برنگری، بربینی، مباشرت، اشتباه، غفلت، عدم توجه، ندیدن

معنی : سهو، از نظر افتادگی، اشتباه نظری معانی دیگر : سرپرستی، بررسی، نظارت، برنگری، بربینی، مباشرت، اشتباه، غفلت، عدم توجه، ندیدن

oversight

<hr> معنی : زیاد ساده کردن، خیلی سهل گرفتن <hr> معانی دیگر : بیش از حد ساده کردن، از معنی انداختن

معنی : زیاد ساده کردن، خیلی سهل گرفتن معانی دیگر : بیش از حد ساده کردن، از معنی انداختن

oversimplify

<hr> معنی : رو دامنی، دامن رو <hr> معانی دیگر : (زنانه) دامن، دامن رویی

معنی : رو دامنی، دامن رو معانی دیگر : (زنانه) دامن، دامن رویی

overskirt

<hr> معنی : خواب ماندن، دیر از خواب بلند شدن، بیش از حد معمول خوابیدن <hr> معانی دیگر : بیش از ساعت یا حد معین خوابیدن، دیرتر از موعد بیدار شدن

معنی : خواب ماندن، دیر از خواب بلند شدن، بیش از حد معمول خوابیدن معانی دیگر : بیش از ساعت یا حد معین خوابیدن، دیرتر از موعد بیدار شدن

oversleep

<hr> معنی : افراط کردن، زیاد خرج یا مصرف کردن <hr> معانی دیگر : بیش از دیگری خرج کردن، بیش از توانایی مالی خرج کردن

معنی : افراط کردن، زیاد خرج یا مصرف کردن معانی دیگر : بیش از دیگری خرج کردن، بیش از توانایی مالی خرج کردن

overspend

<hr> معنی : بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن <hr> معانی دیگر : (روی چیزی) پهن کردن، بر گستردن، (سر تا سر) پوشاندن

معنی : بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن معانی دیگر : (روی چیزی) پهن کردن، بر گستردن، (سر تا سر) پوشاندن

overspread

<hr> معنی : گزافه گویی کردن، اغراق امیز کردن، غلو کردن، اغراق گفتن در <hr> معانی دیگر : زیاد نمایی کردن، گزاف گویی کردن

معنی : گزافه گویی کردن، اغراق امیز کردن، غلو کردن، اغراق گفتن در معانی دیگر : زیاد نمایی کردن، گزاف گویی کردن

overstate

<hr> معنی : اغراق، غلو، گزافه گویی <hr> معانی دیگر : گزافه گویی، غلو، اغراق

معنی : اغراق، غلو، گزافه گویی معانی دیگر : گزافه گویی، غلو، اغراق

overstatement

<hr> معنی : تجاوز کردن، قدم فرا نهادن، از حد خود تجاوز کردن <hr> معانی دیگر : (از حد معین) فراتر رفتن، تخطی کردن، پا را از گلیم خود فراتر گذاردن

معنی : تجاوز کردن، قدم فرا نهادن، از حد خود تجاوز کردن معانی دیگر : (از حد معین) فراتر رفتن، تخطی کردن، پا را از گلیم خود فراتر گذاردن

overstep

<hr> معنی : زیاد پر کردن، بیش از حد اندوختن، زیاد ذخیره کردن، موجودی بیش از حدلزوم داشتن <hr> معانی دیگر : ذخیره ی بیش از نیاز، (کالای) انبار شده ی زائد

معنی : زیاد پر کردن، بیش از حد اندوختن، زیاد ذخیره کردن، موجودی بیش از حدلزوم داشتن معانی دیگر : ذخیره ی بیش از نیاز، (کالای) انبار شده ی زائد

overstock

<hr> معنی : زیاد کوک شده <hr> معانی دیگر : (سخت) کشیده (مانند زه کمان یا عصب)، فزون تنیده، خیلی حساس

معنی : زیاد کوک شده معانی دیگر : (سخت) کشیده (مانند زه کمان یا عصب)، فزون تنیده، خیلی حساس

overstrung

<hr> معنی : با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن <hr> معانی دیگر : بیش از حد در چیزی چپاندن، فزون آکندن، خیلی پر یا فشرده کردن

معنی : با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن معانی دیگر : بیش از حد در چیزی چپاندن، فزون آکندن، خیلی پر یا فشرده کردن

overstuff

<hr> معنی : معلوم، اشکار، واضح، عمومی، فاش، نپوشیده <hr> معانی دیگر : آشکار، آشکارا، هویدا، علنی، نانهفته (در برابر: نهفته covert)، (حقوق) عمدی و علنی

معنی : معلوم، اشکار، واضح، عمومی، فاش، نپوشیده معانی دیگر : آشکار، آشکارا، هویدا، علنی، نانهفته (در برابر: نهفته covert)، (حقوق) عمدی و علنی

overt

<hr> معنی : سبقت، رسیدن به، سبقت گرفتن بر، رد شدن از <hr> معانی دیگر : (رانندگی یا مسابقه و غیره) رسیدن به و گذشتن از، جلو زدن، سبقت گرفتن، (ناگهان) مستولی شدن بر، چیره شدن

معنی : سبقت، رسیدن به، سبقت گرفتن بر، رد شدن از معانی دیگر : (رانندگی یا مسابقه و غیره) رسیدن به و گذشتن از، جلو زدن، سبقت گرفتن، (ناگهان) مستولی شدن بر، چیره شدن

overtake

overtaken

<hr> معنی : سبقت <hr> معانی دیگر : جلو زدن، پیشدستى، پیش افتى معمارى : پیش افتادن

معنی : سبقت معانی دیگر : جلو زدن، پیشدستى، پیش افتى معمارى : پیش افتادن

overtaking

<hr> معنی : مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر <hr> معانی دیگر : مالیات بیش از حد گرفتن، زیادی مالیات بستن

معنی : مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر معانی دیگر : مالیات بیش از حد گرفتن، زیادی مالیات بستن

overtax

<hr> معنی : سرنگونی، انقراض، سرنگون کردن، مضمحل کردن، بهم زدن، منقرض کردن، بر انداختن <hr> معانی دیگر : چپه کردن، واژگون کردن، نگون سار کردن، براندازی، اضمحلال، منقر­ کردن، موقوف کردن

معنی : سرنگونی، انقراض، سرنگون کردن، مضمحل کردن، بهم زدن، منقرض کردن، بر انداختن معانی دیگر : چپه کردن، واژگون کردن، نگون سار کردن، براندازی، اضمحلال، منقر­ کردن، موقوف کردن

واژه های حرف "o" - مترادف و متضاد