<hr> معنی : اطراف دریا، روبدریا، بسوی دریا <hr> معانی دیگر : به سوی دریا، رو به دریا، روبدریا <hr> seaward(s) سوی دریا

معنی : اطراف دریا، روبدریا، بسوی دریا معانی دیگر : به سوی دریا، رو به دریا، روبدریا seaward(s) سوی دریا

seaward

<hr> معنی : راه دریایی، دریای متلاطم، دریا راه، مسیر کشتی <hr> معانی دیگر : آب راه منتهی به دریا، دریای نیمه متلاطم

معنی : راه دریایی، دریای متلاطم، دریا راه، مسیر کشتی معانی دیگر : آب راه منتهی به دریا، دریای نیمه متلاطم

seaway

<hr> معنی : جلبک دریایی، خزه دریایی <hr> معانی دیگر : گیاه دریایی، جلبک دریایی (نام کامل: marine seaweed)

معنی : جلبک دریایی، خزه دریایی معانی دیگر : گیاه دریایی، جلبک دریایی (نام کامل: marine seaweed)

seaweed

<hr> معنی : قابل سفر دریا <hr> معانی دیگر : محکم برای دریا

معنی : قابل سفر دریا معانی دیگر : محکم برای دریا

seaworthiness

<hr> معنی : کشتی محکم، محکم برای دریا، اماده دریا، دریارو <hr> معانی دیگر : (کشتی) قادر به دریا پیمایی، آماده ی دریا پیمایی

معنی : کشتی محکم، محکم برای دریا، اماده دریا، دریارو معانی دیگر : (کشتی) قادر به دریا پیمایی، آماده ی دریا پیمایی

seaworthy

<hr> معنی : چرب، چربی دار <hr> معانی دیگر : وابسته به یا مانند پیه یا دنبه، پیه دار

معنی : چرب، چربی دار معانی دیگر : وابسته به یا مانند پیه یا دنبه، پیه دار

sebaceous

<hr> معنی : خط قاطع، خشک، تلخ، ثانوی <hr> معانی دیگر : (فرانسه - شراب) خشک، سک، (امریکا) مخفف: اداره ی کل اوراق بهادار و داد و ستد، دوم، در مورد شراب تل، خط قاطع، دوم، ثانوی، خشک، (در مورد شراب) تلخ

معنی : خط قاطع، خشک، تلخ، ثانوی معانی دیگر : (فرانسه - شراب) خشک، سک، (امریکا) مخفف: اداره ی کل اوراق بهادار و داد و ستد، دوم، در مورد شراب تل، خط قاطع، دوم، ثانوی، خشک، (در مورد شراب) تلخ

<hr> معنی : خط قاطع، قاطع، متقاطع، قطع کننده <hr> معانی دیگر : همبر، (هندسه) خط همبر

معنی : خط قاطع، قاطع، متقاطع، قطع کننده معانی دیگر : همبر، (هندسه) خط همبر

secant

<hr> معنی : قیچی باغبانی، شاخه قطع کن <hr> معانی دیگر : قیچی باغبانی، شاخه قطع کن

معنی : قیچی باغبانی، شاخه قطع کن معانی دیگر : قیچی باغبانی، شاخه قطع کن

secateur

<hr> معنی : کناره گیری کردن، از عضویت خارج شدن، جدا رفتن <hr> معانی دیگر : (از گروه یا سازمان یا کشور) جدا شدن، منتزع شدن

معنی : کناره گیری کردن، از عضویت خارج شدن، جدا رفتن معانی دیگر : (از گروه یا سازمان یا کشور) جدا شدن، منتزع شدن

secede

<hr> معنی : انتزاع، انفصال، تجزیه طلبی، جدا روی، انشعاب حزبی <hr> معانی دیگر : جدایی

معنی : انتزاع، انفصال، تجزیه طلبی، جدا روی، انشعاب حزبی معانی دیگر : جدایی

secession

<hr> معنی : تجزیه طلب، جدارو <hr> معانی دیگر : هواخواه جدا شدن (از سازمان یا کشور و غیره)

معنی : تجزیه طلب، جدارو معانی دیگر : هواخواه جدا شدن (از سازمان یا کشور و غیره)

secessionist

<hr> معنی : جدا کردن، مجزا کردن، منزوی شدن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن <hr> معانی دیگر : گوشه گیری کردن، گوشه گرفتن، دور افتاده کردن، از نظر پنهان کردن، دنج کردن، خلوت کردن

معنی : جدا کردن، مجزا کردن، منزوی شدن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن معانی دیگر : گوشه گیری کردن، گوشه گرفتن، دور افتاده کردن، از نظر پنهان کردن، دنج کردن، خلوت کردن

seclude

<hr> معنی : منزوی <hr> معانی دیگر : دنج، خلوت، گوشه گیر، خلوت گزین، مجزا، دور افتاده، پرت، پنهان، دور از انظار، در عزلت

معنی : منزوی معانی دیگر : دنج، خلوت، گوشه گیر، خلوت گزین، مجزا، دور افتاده، پرت، پنهان، دور از انظار، در عزلت

secluded

<hr> معنی : جدایی، انزوا، گوشه نشینی <hr> معانی دیگر : عزلت، گوشه گیری

معنی : جدایی، انزوا، گوشه نشینی معانی دیگر : عزلت، گوشه گیری

seclusion

<hr> معنی : لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی <hr> معانی دیگر : دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درجه دو، عیب دار، جنس وسط، (اتومبیل) دنده دو، (جمع - خوراک) پرس دوم، پرس مجدد، خوراک دوباره، یاوری کردن، کمک کردن، وردست شدن، یاری کردن، تشویق کردن، ترغیب کردن، قوت قلب دادن، (در جلساتی که طبق اصول پارلمانی اداره می شوند - نامزدی یا پیشنهاد و غیره ی کسی را) تایید کردن، بانی دوم شدن، نفر دوم، رتبه ی دوم، دومین نفر (در مسابقه یا انتخابات و غیره)، (مکالمه - پس از ((اولا))) ثانیا، دوما، درثانی، (موسیقی) زیرتر، با صدای زیرتر، (جمع) آرد سرند نشده، آرد سبوس دار، آرد زبره، (جمع) نان زبره، نان سبوس دار، (دوئل یا مشت زنی) شرکت کننده، دوئل کننده، کشتی گیرنده، دوباره، از نو، (افسر ارتش را) از خدمت عادی به خدمت ویژه یا غیر نظامی منتقل کردن، (به کارمند) ماموریت موقت دادن، یک شصتم دقیقه، دومین بار

معنی : لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی معانی دیگر : دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درجه دو، عیب دار، جنس وسط، (اتومبیل) دنده دو، (جمع - خوراک) پرس دوم، پرس مجدد، خوراک دوباره، یاوری کردن، 

second

<hr> (خودمانی)، (نمایش های فکاهی) بازیکن دوم (در برابر: بازیکن اول top banana)

(خودمانی)، (نمایش های فکاهی) بازیکن دوم (در برابر: بازیکن اول top banana)

second banana

<hr> (بیس بال) بیس دوم، مخفف: (بیـس بـال)

(بیس بال) بیس دوم، مخفف: (بیـس بـال)

second base

<hr> (از نظر خوبی یا مرغوبیت و غیره) دوم، دست دوم، دومین نفر، معاون، نفر بعدی، درجه دو

(از نظر خوبی یا مرغوبیت و غیره) دوم، دست دوم، دومین نفر، معاون، نفر بعدی، درجه دو

second best

<hr> (ارکستر) ویولن نواز دوم، کم اهمیت، ثانوی، کسیکه دارای وظایف فرعی ویا ثانوی است، شخص فرعی

(ارکستر) ویولن نواز دوم، کم اهمیت، ثانوی، کسیکه دارای وظایف فرعی ویا ثانوی است، شخص فرعی

second fiddle

<hr> معنی : ستوان دوم <hr> معانی دیگر : (ارتش) ستوان دوم

معنی : ستوان دوم معانی دیگر : (ارتش) ستوان دوم

second lieutenant

<hr> عادت قدیمی و ملکه شده، خوی ریشه گرفته، خوی جایگزین شده، عادت همیشگی، طبیعت ثانی، ملکه

عادت قدیمی و ملکه شده، خوی ریشه گرفته، خوی جایگزین شده، عادت همیشگی، طبیعت ثانی، ملکه

second nature

<hr> معنی : دوم شخص <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) دوم شخص، ربط کلمه به شخص دوم

معنی : دوم شخص معانی دیگر : (دستور زبان) دوم شخص، ربط کلمه به شخص دوم

second person

<hr> معنی : جنس پست <hr> معانی دیگر : دست دوم، درجه دو، زیراعلا، پایین تر از خوب، وسط

معنی : جنس پست معانی دیگر : دست دوم، درجه دو، زیراعلا، پایین تر از خوب، وسط

second rate

<hr> غیب گویی، غیب بینی (clairvoyance هم می گویند)، روشن بینی، بصیرت، بینایی، دور بینی، نهان بینی، بسختی راه رفتن

غیب گویی، غیب بینی (clairvoyance هم می گویند)، روشن بینی، بصیرت، بینایی، دور بینی، نهان بینی، بسختی راه رفتن

second sight

<hr> فکر ثانوی (درباره ی چیزی)، اندیشه ی مجدد

فکر ثانوی (درباره ی چیزی)، اندیشه ی مجدد

second thought

<hr> (مثلا هنگام دویدن طولانی) سهولت مجدد تنفس (پس از خستگی و تنگی نفس اولیه)، جان تازه، نیروی تازه

(مثلا هنگام دویدن طولانی) سهولت مجدد تنفس (پس از خستگی و تنگی نفس اولیه)، جان تازه، نیروی تازه

second wind

second-class

second-rate

second-story man

<hr> معنی : فرعی، کمکی، ثانوی، دوم، ثانیوی، حاکی از زمان گذشته <hr> معانی دیگر : ثانویه، دومین، وابسته، منتج، دست دوم، تقلیدی، درجه دو، نامرغوب، پست، بعدی، کم اهمیت، (آموزش) متوسطه، دبیرستانی (در برابر: ابتدایی primary)، (شیمی) نوع دوم، گونه ی دوم، (زیست شناسی) پسین، رنگ فرعی، رنگ ترکیبی (که از ترکیب دو یا چند رنگ اصلی یا primary به دست می آید)، (زمین شناسی) دگرگونی، تشکیل یافته در اثر فرسایش یا فروپاشی سنگ ها یا لایه های قبلی، بازمانده

معنی : فرعی، کمکی، ثانوی، دوم، ثانیوی، حاکی از زمان گذشته معانی دیگر : ثانویه، دومین، وابسته، منتج، دست دوم، تقلیدی، درجه دو، نامرغوب، پست، بعدی، کم اهمیت، (آموزش) متوسطه، دبیرستانی (در برابر: ابتدایی primary)، (شیمی) نوع دوم، گونه ی دوم، (زیست شناسی) پسین، رنگ فرعی، رنگ ترکیبی (که از ترکیب دو یا چن

secondary

secondary matter

<hr> دبیرستان، مدرسه ی متوسطه

دبیرستان، مدرسه ی متوسطه

secondary school

<hr> معنی : کمک، تایید کننده، دوم شونده <hr> معانی دیگر : تایید کننده، دوم شونده

معنی : کمک، تایید کننده، دوم شونده معانی دیگر : تایید کننده، دوم شونده

seconder

secondhand

<hr> معنی : دومین بار، دومین مرتبه <hr> معانی دیگر : ثانیا، دوما (بعد از اولا می آید)، از این گذشته، علاوه بر این، دوم اینکه، دوم انکه

معنی : دومین بار، دومین مرتبه معانی دیگر : ثانیا، دوما (بعد از اولا می آید)، از این گذشته، علاوه بر این، دوم اینکه، دوم انکه

secondly

<hr> معنی : خفا، راز، اختفا، پوشیدگی، محرمانه بودن، پنهان کاری، رازداری، سری بودن، نهانکاری، راز پوشی، خفیه <hr> معانی دیگر : نهان بود، نهفتگی، پنهانی بودن، نهان داشت

معنی : خفا، راز، اختفا، پوشیدگی، محرمانه بودن، پنهان کاری، رازداری، سری بودن، نهانکاری، راز پوشی، خفیه معانی دیگر : نهان بود، نهفتگی، پنهانی بودن، نهان داشت

secrecy

<hr> معنی : سر، رمز، راز، دستگاه سری، مجهول، مخفی، اسرار امیز، سرپوشیده، نهان، پوشیده، رمزی، نهانی، محرمانه، پنهان <hr> معانی دیگر : نهفت، دور افتاده، دور از دسترس، خلوت، پنهانی، سری، رازین، نهانکار، نهان ساز، مخفی کار (کسی که کارهای خود را مخفی نگه می دارد)، مرموز، خارج از فهم بشر، اسرارآمیز، نادانسته، نامعلوم، ناشناخته، ناآشکار، نهفته، ناهویدا، درونی

معنی : سر، رمز، راز، دستگاه سری، مجهول، مخفی، اسرار امیز، سرپوشیده، نهان، پوشیده، رمزی، نهانی، محرمانه، پنهان معانی دیگر : نهفت، دور افتاده، دور از دسترس، خلوت، پنهانی، سری، رازین، نهانکار، نهان ساز، مخفی کار (کسی که کارهای خود را مخفی نگه می دارد)، مرموز، خارج از فهم بشر، اسرارآمیز، نادانسته، نامعل

secret

secret agent

<hr> معنی : رای مخفی <hr> معانی دیگر : ballot australian : رای مخفی، ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها

معنی : رای مخفی معانی دیگر : ballot australian : رای مخفی، ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها

secret ballot

<hr> معنی : سازمان پلیس مخفی، سازمان کاراگاهی <hr> معانی دیگر : پلیس مخفی، پلیس امنیتی

معنی : سازمان پلیس مخفی، سازمان کاراگاهی معانی دیگر : پلیس مخفی، پلیس امنیتی

secret police

<hr> (اداره یا سازمان) بازرسی نهانی، دستگاه محرمانه دولت

(اداره یا سازمان) بازرسی نهانی، دستگاه محرمانه دولت

secret service

<hr> معنی : انجمن سری <hr> معانی دیگر : انجمن سری

معنی : انجمن سری معانی دیگر : انجمن سری

secret society

<hr> معنی : وابسته بدبیرخانه، وابسته به منشیگری <hr> معانی دیگر : وابسته بدبیرخانه، وابسته به منشیگری

معنی : وابسته بدبیرخانه، وابسته به منشیگری معانی دیگر : وابسته بدبیرخانه، وابسته به منشیگری

secretarial

<hr> معنی : دبیرخانه، هیئت دبیران و کارمندان دفتری <hr> معانی دیگر : هیئت دبیران وکارمندان دفتری <hr> secretariat(e) دبیرخانه، دفتر خانه، دارالاانشا، دبیری، منشی گری، کارمندان دبیرخانه

معنی : دبیرخانه، هیئت دبیران و کارمندان دفتری معانی دیگر : هیئت دبیران وکارمندان دفتری secretariat(e) دبیرخانه، دفتر خانه، دارالاانشا، دبیری، منشی گری، کارمندان دبیرخانه

secretariat

<hr> معنی : دبیر، منشی، محرم اسرار <hr> معانی دیگر : (امریکا) وزیر، دفتردار، سکرتر، محرر، میز تحریر گنجه دار، میز تحریر بازشو، رازدار

معنی : دبیر، منشی، محرم اسرار معانی دیگر : (امریکا) وزیر، دفتردار، سکرتر، محرر، میز تحریر گنجه دار، میز تحریر بازشو، رازدار

secretary

<hr> معنی : دبیرکل <hr> معانی دیگر : دبیر کل

معنی : دبیرکل معانی دیگر : دبیر کل

secretary general

<hr> معنی : منشی گری، دبیری <hr> معانی دیگر : دبیری، منشی گری، دبیری، منشگیری

معنی : منشی گری، دبیری معانی دیگر : دبیری، منشی گری، دبیری، منشگیری

واژه های حرف "s" - مترادف و متضاد