جملات نمونه

<hr> (فلسفه - این باور: اصل و منشا مخلوقات از خداست - و این باور: خداوند برای هر انسانی که زاده می شود یک روح تازه می آفریند) آفرینش گرایی، آفرینش باوری، اصول فرینش ,اعتقادبه فرینش

(فلسفه - این باور: اصل و منشا مخلوقات از خداست - و این باور: خداوند برای هر انسانی که زاده می شود یک روح تازه می آفریند) آفرینش گرایی، آفرینش باوری، اصول فرینش ,اعتقادبه فرینش

creationism

<hr> معنی : خالق، افریننده <hr> معانی دیگر : آفرینش گر، خلاق، سازنده، خلاقه، آفریدگر، هنری، ابتکارآمیز، ابتکاری، بدیع، نوآور، نوسرای، خوش قریحه

معنی : خالق، افریننده معانی دیگر : آفرینش گر، خلاق، سازنده، خلاقه، آفریدگر، هنری، ابتکارآمیز، ابتکاری، بدیع، نوآور، نوسرای، خوش قریحه

creative

creative thinking

<hr> (adverb) به طور خلاق، خلاقانه، با خلاقیت، مبتکرانه، ابتکاری

(adverb) به طور خلاق، خلاقانه، با خلاقیت، مبتکرانه، ابتکاری

creatively

<hr> معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی <hr> معانی دیگر : creativity : قدرت خلاقه

معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی معانی دیگر : creativity : قدرت خلاقه

creativeness

<hr> معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی <hr> معانی دیگر : خلاقیت، آفرینندگی، آفریدگری، creativeness : قدرت خلاقه

معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی معانی دیگر : خلاقیت، آفرینندگی، آفریدگری، creativeness : قدرت خلاقه

creativity

<hr> معنی : سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار <hr> معانی دیگر : آفریدگر، ابداع کننده، (c بزرگ) خداوند، آفریدگار، هستی بخش، دادار

معنی : سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار معانی دیگر : آفریدگر، ابداع کننده، (c بزرگ) خداوند، آفریدگار، هستی بخش، دادار

creator

<hr> معنی : جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت <hr> معانی دیگر : (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن باشد، آفریده، جاندار، حیوان (به ویژه اسب)، دام

معنی : جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت معانی دیگر : (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن باشد، آفریده، جاندار، حیوان (به ویژه اسب)، دام

creature

<hr> وسایل آسایش (مانند خوراک و پوشاک و مسکن)، نیازمندی های زندگی

وسایل آسایش (مانند خوراک و پوشاک و مسکن)، نیازمندی های زندگی

creature comfort

creature comforts

<hr> (noun) صحنه ی زایش مسیح (معمولا: چند شبان و مجوسی و آخوری که حضرت عیسی به صورت نوزاد در آن قرار دارد) (noun) یتیم خانه، خانه ی کودکان سر راهی (noun) (انگلیس) مهد کودک

(noun) صحنه ی زایش مسیح (معمولا: چند شبان و مجوسی و آخوری که حضرت عیسی به صورت نوزاد در آن قرار دارد) (noun) یتیم خانه، خانه ی کودکان سر راهی (noun) (انگلیس) مهد کودک

creche

<hr> معنی : اعتماد، اعتقاد، باور <hr> معانی دیگر : اعتقاد (به حرف یا گواهی دیگری)

معنی : اعتماد، اعتقاد، باور معانی دیگر : اعتقاد (به حرف یا گواهی دیگری)

credence

<hr> معنی : اختیار، گواهی نامه، اعتبار نامه، استوار نامه <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) استوارنامه (letters of credence و letters credential هم می گویند)، مدارک (دال بر تحصیلات یا صلاحیت و غیره)، (نادر) اعتبارآور، باورانگیز (آنچه که موجب اعتبار یا باور یا اطمینان گردد)، صلاحیت دهنده

معنی : اختیار، گواهی نامه، اعتبار نامه، استوار نامه معانی دیگر : (معمولا جمع) استوارنامه (letters of credence و letters credential هم می گویند)، مدارک (دال بر تحصیلات یا صلاحیت و غیره)، (نادر) اعتبارآور، باورانگیز (آنچه که موجب اعتبار یا باور یا اطمینان گردد)، صلاحیت دهنده

credential

credentialed

credentials

<hr> معنی : قفسه یا جا کتابی <hr> معانی دیگر : (مبل) قفسه، اشکاف

معنی : قفسه یا جا کتابی معانی دیگر : (مبل) قفسه، اشکاف

credenza

<hr> معنی : اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن <hr> معانی دیگر : باور کردنی

معنی : اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن معانی دیگر : باور کردنی

credibility

<hr> معنی : موثق، معتبر، باور کردنی <hr> معانی دیگر : باورپذیر، قابل اعتماد

معنی : موثق، معتبر، باور کردنی معانی دیگر : باورپذیر، قابل اعتماد

credible

credibly

<hr> معنی : اب رو، فام، نسیه، ستون بستانکار، اعتبار، خوشنامی، اعتقاد کردن، نسبت دادن، در ستون بستانکار وارد کردن <hr> معانی دیگر : (بازرگانی و بانکداری) اعتبار، پشتوانه، موعد پرداخت، سررسید، موجودی (در حساب بانکی)، پسادست، دستادست، (حسابداری) بستانکار (در مقابل بدهکار: debit)، (آموزش) واحد (درسی)، تحسین و تکریم، تمجید، ستایش، موجب مباهات، مایه ی سربلندی (یا افتخار)، (بازرگانی - بانکداری) اعتبار دادن، بر موجودی (بانکی) افزودن، باور داشتن، معتمد (یا مورد اعتماد) دانستن، قدردانی کردن، ارج گذاشتن، ستودن، (غیرمالی) به حساب کسی گذاشتن، اعتماد، اطمینان، (نادر) باورپذیری، قابلیت اعتماد، نیکنامی، حسن شهرت، اشتهار، نفوذ اجتماعی (ناشی از خوشنامی)، خوش معاملگی، (در کتاب و فیلم و غیره) قدرشناسی (از کسانی که در کار کمک کرده اند)، (جمع) فهرست نام کمک دهندگان یا همکاران (معمولا در آغاز کتاب یا فیلم و غیره)، تیتراژ، ارج گذاری، (حسابداری) بستانکار کردن، به ستون بستانکار بردن، (نادر) قرین افتخار کردن، (آموزش) واحد درسی را (در کارنامه یا پرونده ی دانشجو) وارد کردن

معنی : اب رو، فام، نسیه، ستون بستانکار، اعتبار، خوشنامی، اعتقاد کردن، نسبت دادن، در ستون بستانکار وارد کردن معانی دیگر : (بازرگانی و بانکداری) اعتبار، پشتوانه، موعد پرداخت، سررسید، موجودی (در حساب بانکی)، پسادست، دستادست، (حسابداری) بستانکار (در مقابل بدهکار: debit)، (آموزش) واحد (درسی)، تحسین و تکر

credit

<hr> (حسابداری) حساب بستانکار

(حسابداری) حساب بستانکار

credit account

<hr> (حسابداری) مانده بستانکار

(حسابداری) مانده بستانکار

credit balance

<hr> موسسه ی اطلاعات اعتباری، موسسه ی اعتبار پژوهی (که در آن اعتبار و خوش معاملگی افراد را برای استفاده ی بانک ها و وام دهندگان و غیره مورد بررسی قرار می دهند) (credit agency هم می گویند)

موسسه ی اطلاعات اعتباری، موسسه ی اعتبار پژوهی (که در آن اعتبار و خوش معاملگی افراد را برای استفاده ی بانک ها و وام دهندگان و غیره مورد بررسی قرار می دهند) (credit agency هم می گویند)

credit bureau

<hr> کارت اعتباری، کارت یاورقه خرید نسیه

کارت اعتباری، کارت یاورقه خرید نسیه

credit card

credit crunch

credit insurance

credit limit

<hr> (در روزنامه و کتاب و فیلم و غیره) قدرشناسی، ارج گذاری (نام کسانی که همکاری یا کمک کرده اند)

(در روزنامه و کتاب و فیلم و غیره) قدرشناسی، ارج گذاری (نام کسانی که همکاری یا کمک کرده اند)

credit line

credit management

credit note

credit policy

<hr> ارزیابی اعتبار، اعتبارپژوهی (برآورد میزان خوش معاملگی و قابل اعتماد بودن شخص که بانک ها و وام دهندگان و غیره بدان نیاز دارند)

ارزیابی اعتبار، اعتبارپژوهی (برآورد میزان خوش معاملگی و قابل اعتماد بودن شخص که بانک ها و وام دهندگان و غیره بدان نیاز دارند)

credit rating

credit report

credit risk

credit squeeze

credit terms

credit transfer

<hr> بنگاه تعاونی اعتبار (که اعضا پول خود را در آن پس انداز می کنند و در مقابل وام با بهره ی کم دریافت می کنند)، بانک تعاونی، موسسه ای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد

بنگاه تعاونی اعتبار (که اعضا پول خود را در آن پس انداز می کنند و در مقابل وام با بهره ی کم دریافت می کنند)، بانک تعاونی، موسسه ای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد

credit union

creditability

<hr> معنی : معتبر، محترم و ابرومند <hr> معانی دیگر : درخور ستایش، ستودنی، ستایش انگیز، خوشنام، متشخص، قابل تحسین، قابل تمجید، (در اصل) باور کردنی، باورپذیر، (با: to) قابل انتساب به، نسبت دادنی

معنی : معتبر، محترم و ابرومند معانی دیگر : درخور ستایش، ستودنی، ستایش انگیز، خوشنام، متشخص، قابل تحسین، قابل تمجید، (در اصل) باور کردنی، باورپذیر، (با: to) قابل انتساب به، نسبت دادنی

creditable

creditably

<hr> معنی : ستون بستانکار، طلبکار، بستانکار <hr> معانی دیگر : بستانکار، طلبکار، ستون بستانکار

معنی : ستون بستانکار، طلبکار، بستانکار معانی دیگر : بستانکار، طلبکار، ستون بستانکار

creditor

<hr> غرما، بستانکار قانون ـ فقه : بستانکاران بازرگانى : طلبکار

غرما، بستانکار قانون ـ فقه : بستانکاران بازرگانى : طلبکار

creditors

credits

<hr> معتبر، خوش معامله، درخور اعتبار

معتبر، خوش معامله، درخور اعتبار

creditworthy

<hr> معنی : عقیده، ایمان، طریقت <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: creed، (معمولا c بزرگ) سرود اعتقاد نامه ی حواریون، کلمه ی شهادت، اشهد

معنی : عقیده، ایمان، طریقت معانی دیگر : رجوع شود به: creed، (معمولا c بزرگ) سرود اعتقاد نامه ی حواریون، کلمه ی شهادت، اشهد

credo

<hr> معنی : ساده لوحی، زود باوری <hr> معانی دیگر : خوش باوری

معنی : ساده لوحی، زود باوری معانی دیگر : خوش باوری

credulity

<hr> معنی : زود باور <hr> معانی دیگر : ساده لوحانه، خوش باورانه، زود باورانه، گولو

معنی : زود باور معانی دیگر : ساده لوحانه، خوش باورانه، زود باورانه، گولو

واژه های حرف "c" - جملات نمونه