جملات نمونه

<hr> معنی : گمراه کردن، اطلاع غیر صحیح دادن <hr> معانی دیگر : اطلاعات غلط دادن، آگهدادهای غلط دادن

معنی : گمراه کردن، اطلاع غیر صحیح دادن معانی دیگر : اطلاعات غلط دادن، آگهدادهای غلط دادن

misinform

misinformation

misinformed

<hr> معنی : بد تعبیر کردن، بغلط تفسیر کردن، بد تفسیر کردن <hr> معانی دیگر : عوضی تعبیر یا تفسیر کردن، برداشت اشتباهی داشتن (از چیزی)، بدفهمیدن

معنی : بد تعبیر کردن، بغلط تفسیر کردن، بد تفسیر کردن معانی دیگر : عوضی تعبیر یا تفسیر کردن، برداشت اشتباهی داشتن (از چیزی)، بدفهمیدن

misinterpret

<hr> سو تعبیر، تفسیرغلط، ترجمه غلط

سو تعبیر، تفسیرغلط، ترجمه غلط

misinterpretation

misinterpreted

<hr> معنی : بد قضاوت کردن، بد داوری کردن <hr> معانی دیگر : به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن

معنی : بد قضاوت کردن، بد داوری کردن معانی دیگر : به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن

misjudge

misjudgement

mislabeled

mislaid

<hr> معنی : گم کردن، جا گذاشتن <hr> معانی دیگر : (چیزی را) در جای خودش نگذاشتن، درجای عوضی گذاشتن، جا گذاشتن چیزی

معنی : گم کردن، جا گذاشتن معانی دیگر : (چیزی را) در جای خودش نگذاشتن، درجای عوضی گذاشتن، جا گذاشتن چیزی

mislay

<hr> معنی : فریب دادن، مغلطه کردن، گمراه کردن، مشتبه کردن، باشتباه انداختن <hr> معانی دیگر : گول زدن، فریباندن، اغوا کردن، بد راهنمایی کردن، کژ راه کردن، از راه بدر کردن، منحرف کردن (از راه راست)، زیرپای کسی نشستن

معنی : فریب دادن، مغلطه کردن، گمراه کردن، مشتبه کردن، باشتباه انداختن معانی دیگر : گول زدن، فریباندن، اغوا کردن، بد راهنمایی کردن، کژ راه کردن، از راه بدر کردن، منحرف کردن (از راه راست)، زیرپای کسی نشستن

mislead

<hr> معنی : مشتبه سازی، مغالطه، مغلطه <hr> معانی دیگر : گمراه کننده، غلط انداز

معنی : مشتبه سازی، مغالطه، مغلطه معانی دیگر : گمراه کننده، غلط انداز

misleading

misleadingly

<hr> گمراه کردن، غلطانداز

misled

<hr> معنی : بد اداره کردن، بد گرداندن، بد درست کردن <hr> معانی دیگر : بد اداره یا مدیریت یا سرپرستی کردن

معنی : بد اداره کردن، بد گرداندن، بد درست کردن معانی دیگر : بد اداره یا مدیریت یا سرپرستی کردن

mismanage

<hr> سوء اداره، سوء تدبیر، بى ترتیبى

سوء اداره، سوء تدبیر، بى ترتیبى

mismanagement

<hr> معنی : عدم مطابقت، عدم تطبیق، ازدواج ناجور، متناسب نبودن، بهم نخوردن، ناجور بودن <hr> معانی دیگر : (مسابقه یا ازدواج و غیره) نابرابر، ناجور، دو چیز ناجور یا نابرابر یا متضاد را با هم جفت یا جور کردن، به هم نخوردن، تا به تا کردن

معنی : عدم مطابقت، عدم تطبیق، ازدواج ناجور، متناسب نبودن، بهم نخوردن، ناجور بودن معانی دیگر : (مسابقه یا ازدواج و غیره) نابرابر، ناجور، دو چیز ناجور یا نابرابر یا متضاد را با هم جفت یا جور کردن، به هم نخوردن، تا به تا کردن

mismatch

mismatched

<hr> معنی : دشنام دادن، بنام اشتباهی صدا کردن <hr> معانی دیگر : نام چیزی یا کسی را عوضی گفتن، به غلط نام بردن

معنی : دشنام دادن، بنام اشتباهی صدا کردن معانی دیگر : نام چیزی یا کسی را عوضی گفتن، به غلط نام بردن

misname

<hr> معنی : اسم بی مسمی، نام غلط، نام عوضی <hr> معانی دیگر : دادن نام عوضی، نام بی مسما، (در مدرک قانونی و غیره) اشتباه در ذکر نام شخص یا محل

معنی : اسم بی مسمی، نام غلط، نام عوضی معانی دیگر : دادن نام عوضی، نام بی مسما، (در مدرک قانونی و غیره) اشتباه در ذکر نام شخص یا محل

misnomer

<hr> کسیکه اززن بیزار است، زن گریز

کسیکه اززن بیزار است، زن گریز

misogynist

<hr> معنی : تنفر از زن <hr> معانی دیگر : تنفر از زنان (به ویژه از سوی مرد)، زن گریزی

معنی : تنفر از زن معانی دیگر : تنفر از زنان (به ویژه از سوی مرد)، زن گریزی

misogyny

<hr> معنی : گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن <hr> معانی دیگر : در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن

معنی : گم کردن، جا گذاشتن، در جای عوضی گذاشتن معانی دیگر : در محل عوضی قرار دادن، (چیزی را) در جای خود نگذاشتن، (اعتماد یا محبت و غیره خود را) معطوف به آدم نامستحق کردن

misplace

misplaced

<hr> (مسابقه و غیره) بدبازی کردن، بازی بد واز روی ناشیگری، غلط بازی کردن

(مسابقه و غیره) بدبازی کردن، بازی بد واز روی ناشیگری، غلط بازی کردن

misplay

<hr> معنی : غلط چاپی، غلط چاپی کردن <hr> معانی دیگر : غلط چاپی، غلط چاپی کردن

معنی : غلط چاپی، غلط چاپی کردن معانی دیگر : غلط چاپی، غلط چاپی کردن

misprint

<hr> اشتباه (ناشی از عوضی خواندن یا سوتفاهم)، تحقیر، دست کم گیری، خوارشماری، دون پنداری، هتک احترام یا توهین نسبت به دادگاه یا دولت

اشتباه (ناشی از عوضی خواندن یا سوتفاهم)، تحقیر، دست کم گیری، خوارشماری، دون پنداری، هتک احترام یا توهین نسبت به دادگاه یا دولت

misprision

<hr> معنی : غلط تلفظ کردن <hr> معانی دیگر : اشتباه تلفظ کردن، بد فراگرفتن، بد رندیدن

معنی : غلط تلفظ کردن معانی دیگر : اشتباه تلفظ کردن، بد فراگرفتن، بد رندیدن

mispronounce

<hr> (noun) تلفظ نادرست، تلفظ غلط

(noun) تلفظ نادرست، تلفظ غلط

mispronunciation

<hr> معنی : غلط نقل کردن، بد نقل کردن <hr> معانی دیگر : اشتباه نقل قول کردن، بد بازگو کردن

معنی : غلط نقل کردن، بد نقل کردن معانی دیگر : اشتباه نقل قول کردن، بد بازگو کردن

misquote

<hr> معنی : بد خواندن، بد تعبیر کردن، غلط خواندن <hr> معانی دیگر : اشتباه خواندن، بد قرائت کردن، بد ترجمه کردن

معنی : بد خواندن، بد تعبیر کردن، غلط خواندن معانی دیگر : اشتباه خواندن، بد قرائت کردن، بد ترجمه کردن

misread

<hr> معنی : اشتباه گزارش دادن <hr> معانی دیگر : گزارش عوضی یا دروغی دادن

معنی : اشتباه گزارش دادن معانی دیگر : گزارش عوضی یا دروغی دادن

misreport

<hr> معنی : مشتبه کردن، بدجلوه دادن، بدنمایش دادن <hr> معانی دیگر : به غلط وانمود کردن، عوضی نمایاندن، غلط جلوه دادن

معنی : مشتبه کردن، بدجلوه دادن، بدنمایش دادن معانی دیگر : به غلط وانمود کردن، عوضی نمایاندن، غلط جلوه دادن

misrepresent

<hr> اشتباه کاری، نمایش غیر واقعی

اشتباه کاری، نمایش غیر واقعی

misrepresentation

misrepresented

<hr> معنی : اشوب، درهم و برهمی، سوء اداره <hr> معانی دیگر : بد حکومت کردن (رجوع شود به: misgovern)، حکومت بد، دولت بد

معنی : اشوب، درهم و برهمی، سوء اداره معانی دیگر : بد حکومت کردن (رجوع شود به: misgovern)، حکومت بد، دولت بد

misrule

<hr> معنی : دوشیزه، خطا، اشتباه کردن، خطا کردن، گم کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن <hr> معانی دیگر : مخفف: mississippi، (به هدف) نزدن یا نخوردن، خطا رفتن، درک نکردن، نرسیدن، ملاقات نکردن، به دست نیاوردن، نایل نشدن، انجام ندادن، نشنیدن، (فرصت را) از دست دادن، تاسیدن، قسر در رفتن، غایب بودن، نرفتن، (انگلیس - عامیانه) نکردن، نبودن چیزی را احساس کردن، دلتنگ کسی یا جایی شدن، کسر داشتن، (قدیمی - با: of یا in) دریافت نکردن، ناکامیابی (در به هدف زدن یا دیدن یا شنیدن یا فهمیدن و غیره)، رجوع شود به: misfire، (m بزرگ - عنوان پیش از اسم اول یا نام خانوادگی) دوشیزه، (m بزرگ - عنوان بدون اسم) دوشیزه، دختر خانم، خانم، (m بزرگ - مسابقات ملکه زیبایی) دختر، دختر برگزیده، دختر نمونه، دختر شایسته، زن شوهر نکرده، (جامه) اندازه ی دخترانه، دخترانه، vi از دست دادن

معنی : دوشیزه، خطا، اشتباه کردن، خطا کردن، گم کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن معانی دیگر : مخفف: mississippi، (به هدف) نزدن یا نخوردن، خطا رفتن، درک نکردن، نرسیدن، ملاقات نکردن، به دست نیاوردن، نایل نشدن، انجام ندادن، نشنیدن، (فرصت را) از دست دادن، تاسیدن، قسر در رفتن،

miss

miss out

<hr> (عامیانه) از فرصت استفاده نکردن، فرصت را از دست دادن

(عامیانه) از فرصت استفاده نکردن، فرصت را از دست دادن

miss the boat

miss the bus

<hr> 1- ناکامیاب شدن یا بودن، موفق نشدن 2- دقیق نبودن، به هدف نزدن

1- ناکامیاب شدن یا بودن، موفق نشدن 2- دقیق نبودن، به هدف نزدن

miss the mark

<hr> معنی : کتاب دعا، کتاب نماز <hr> معانی دیگر : (مسیحیت) کتاب دعای مراسم عشای ربانی

معنی : کتاب دعا، کتاب نماز معانی دیگر : (مسیحیت) کتاب دعای مراسم عشای ربانی

missal

missed

misses

<hr> (به ویژه بدن) معیوب، ناقص، دژدیس، از شکل افتاده، بد شکل، ناقصالخلقه، کجآفریده

(به ویژه بدن) معیوب، ناقص، دژدیس، از شکل افتاده، بد شکل، ناقصالخلقه، کجآفریده

misshapen

<hr> معنی : گلوله، موشک، پرتابه، اسلحه پرتاب کردنی <hr> معانی دیگر : هر چیزی که پرتاب شود (مثلا گلوله از توپ یا تفنگ)، مرمی، پرانه، موشکی

معنی : گلوله، موشک، پرتابه، اسلحه پرتاب کردنی معانی دیگر : هر چیزی که پرتاب شود (مثلا گلوله از توپ یا تفنگ)، مرمی، پرانه، موشکی

missile

<hr> معنی : مفقودالاثر، مفقود، نا پیدا، فاقد، گم <hr> معانی دیگر : گمشده

معنی : مفقودالاثر، مفقود، نا پیدا، فاقد، گم معانی دیگر : گمشده

واژه های حرف "m" - جملات نمونه