جملات نمونه

<hr> قانون ـ فقه : غیر مهلک

nonfatal

<hr> معنی : اهمال، قصور در انجام امری <hr> معانی دیگر : (حقوق) قصور (در انجام وظیفه)، کوتاهی، غفلت

معنی : اهمال، قصور در انجام امری معانی دیگر : (حقوق) قصور (در انجام وظیفه)، کوتاهی، غفلت

nonfeasance

<hr> بی آهن، ساخته نشده از آهن، ناآهنین، بدون مواد اهنی، غیراهنی، فلزات غیر اهنی، علوم هوایى : غیراهنى

بی آهن، ساخته نشده از آهن، ناآهنین، بدون مواد اهنی، غیراهنی، فلزات غیر اهنی، علوم هوایى : غیراهنى

nonferrous

nonfictional

nonfinancial

nonfunctional

nonhuman

noninfectious

noninterference

<hr> عدم دخالت، عدم مداخله، سیاست عدم مداخله، سیاست کناره گیری

عدم دخالت، عدم مداخله، سیاست عدم مداخله، سیاست کناره گیری

nonintervention

<hr> (پزشکی - بدون ورود در حفره ی بدنی یا رسوخ در پوست) نادرون رو، غیر تهاجمی

(پزشکی - بدون ورود در حفره ی بدنی یا رسوخ در پوست) نادرون رو، غیر تهاجمی

noninvasive

<hr> معنی : غیر خطی <hr> معانی دیگر : غیرخطی

معنی : غیر خطی معانی دیگر : غیرخطی

nonlinear

nonliving

nonmalignant

nonmember

<hr> (شیمی) غیرفلز، نا ایخشت، غیر فلز

(شیمی) غیرفلز، نا ایخشت، غیر فلز

nonmetal

<hr> غیر فلزی، غیرفلزى علوم مهندسى : غیرفلزى

غیر فلزی، غیرفلزى علوم مهندسى : غیرفلزى

nonmetallic

nonmilitary

nonmotile

nonnative

<hr> (وابسته به نقاشی و غیره که اشیا را آن طوری که هستند نشان نمی دهند) ناهست نما (nonrepresentational هم می گویند)

(وابسته به نقاشی و غیره که اشیا را آن طوری که هستند نشان نمی دهند) ناهست نما (nonrepresentational هم می گویند)

nonobjective

<hr> معنی : بی نظیر، بی همتا <hr> معانی دیگر : بی تا، بی رقیب، بی مانند، تک، آدم بی همتا، چیز بی نظیر، چیز منحصر به فرد، غیر مساوی

معنی : بی نظیر، بی همتا معانی دیگر : بی تا، بی رقیب، بی مانند، تک، آدم بی همتا، چیز بی نظیر، چیز منحصر به فرد، غیر مساوی

nonpareil

<hr> (به ویژه در مورد شرکت در احزاب و گروه های سیاسی) ناپیوستار، شرکت نکننده، ناطرفدار، غیر عضو، ناهوادار، بیطرف

(به ویژه در مورد شرکت در احزاب و گروه های سیاسی) ناپیوستار، شرکت نکننده، ناطرفدار، غیر عضو، ناهوادار، بیطرف

nonpartisan

nonpayment

<hr> معنی : پریشانی، اشفتگی، بی تصمیمی، بی تصمیم بودن، پریشان کردن <hr> معانی دیگر : سرگشته کردن، حیرت زده کردن، مبهوت کردن، بهت زده کردن، سرگشتگی، خیرگی، کالیوی

معنی : پریشانی، اشفتگی، بی تصمیمی، بی تصمیم بودن، پریشان کردن معانی دیگر : سرگشته کردن، حیرت زده کردن، مبهوت کردن، بهت زده کردن، سرگشتگی، خیرگی، کالیوی

nonplus

nonplussed

nonpolitical

nonporous

<hr> (دارو) بی نسخه، در دسترس همه (بدون نیاز به نسخه) (over the counter هم می گویند)

(دارو) بی نسخه، در دسترس همه (بدون نیاز به نسخه) (over the counter هم می گویند)

nonprescription

<hr> بی بازده، بی حاصل، بی نتیجه، بیهوده، ناوابسته به تولید کالا، غیرتولیدی، نافرآور، غیر مولد، قانون ـ فقه : مسلوب المنفعه

بی بازده، بی حاصل، بی نتیجه، بیهوده، ناوابسته به تولید کالا، غیرتولیدی، نافرآور، غیر مولد، قانون ـ فقه : مسلوب المنفعه

nonproductive

nonprofessional

<hr> غیرانتفاعی، ناسودآور، ناسودی

غیرانتفاعی، ناسودآور، ناسودی

nonprofit

<hr> (به ویژه در مورد جلوگیری از گسترش سلاح های اتمی) ناگسترش

(به ویژه در مورد جلوگیری از گسترش سلاح های اتمی) ناگسترش

nonproliferation

<hr> روانشناسى : غیرتصادفى

nonrandom

<hr> روانشناسى : ناعقلانى

nonrational

nonreader

nonrenewable

<hr> غیرمقیم، نازیستمند، ناماندگار، ناماندگار غیر ساکن

غیرمقیم، نازیستمند، ناماندگار، ناماندگار غیر ساکن

nonresident

nonresidential

<hr> بی قید و محدودیت، نا پای بند، بی کران بند، بی مانع، محدود نکننده، غیرحصری، عام

بی قید و محدودیت، نا پای بند، بی کران بند، بی مانع، محدود نکننده، غیرحصری، عام

nonrestrictive

nonreturnable

<hr> نا وابسته به فرقه ی بخصوص، غیر فرقه ای

نا وابسته به فرقه ی بخصوص، غیر فرقه ای

nonsectarian

<hr> معنی : یاوه، مزخرف، مهمل، حرف پوچ، خارج از منطق، یاوگی <hr> معانی دیگر : چرند، پرت و پلا، کتره، دری وری، جفنگ، چرت و پرت، ترهه (ترهات)، شر و ور، (رفتار) بی ادبانه، گستاخانه، احمقانه، نامعقول، زشت، (واژه یا هجا وغیره) بی معنی، بی چم، (ندا) چرند!، بی معنی !، بی جا!، ابدا!

معنی : یاوه، مزخرف، مهمل، حرف پوچ، خارج از منطق، یاوگی معانی دیگر : چرند، پرت و پلا، کتره، دری وری، جفنگ، چرت و پرت، ترهه (ترهات)، شر و ور، (رفتار) بی ادبانه، گستاخانه، احمقانه، نامعقول، زشت، (واژه یا هجا وغیره) بی معنی، بی چم، (ندا) چرند!، بی معنی !، بی جا!، ابدا!

nonsense

<hr> معنی : چرند، مزخرف، مهمل، مهمل نما <hr> معانی دیگر : بی معنی، بی چم، یاوه، کتره، جفنگ

معنی : چرند، مزخرف، مهمل، مهمل نما معانی دیگر : بی معنی، بی چم، یاوه، کتره، جفنگ

nonsensical

<hr> معنی : نا معلوم، غیر مشخص، کم اهمیت، غیر معین <hr> معانی دیگر : غیر مشخص، غیر معین، نامعلوم، کم اهمیت

معنی : نا معلوم، غیر مشخص، کم اهمیت، غیر معین معانی دیگر : غیر مشخص، غیر معین، نامعلوم، کم اهمیت

nonsignificant

<hr> (در مورد لاستیک اتومبیل و کف اتاق و غیره) نالیزنده، لیز نخور، نا لغزنده، سر نخور، نا سرنده، نالیزان، غیر لغزنده، ضد لغزندگی

(در مورد لاستیک اتومبیل و کف اتاق و غیره) نالیزنده، لیز نخور، نا لغزنده، سر نخور، نا سرنده، نالیزان، غیر لغزنده، ضد لغزندگی

واژه های حرف "n" - جملات نمونه