جملات نمونه

once a week

<hr> یک بار دیگر، باز، باز هم

یک بار دیگر، باز، باز هم

once again

<hr> گاه و بیگاه، گهگاه، هر چند وقت یک بار

گاه و بیگاه، گهگاه، هر چند وقت یک بار

once and again

once and for all

<hr> once bitten, twice shy مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

once bitten, twice shy مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

once bitten twice shy

<hr> به طور قطع، قاطعانه، بی چون و چرا، بطور قطعی، قطعا، بطور اول و آخری

به طور قطع، قاطعانه، بی چون و چرا، بطور قطعی، قطعا، بطور اول و آخری

once for all

<hr> تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی

تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی

once in a blue moon

<hr> هر چند وقت یک بار، گهگاه، گاهی، بندرت، ندره، اتفاقاع

هر چند وقت یک بار، گهگاه، گاهی، بندرت، ندره، اتفاقاع

once in a while

<hr> یک بار دیگر، دوباره، بار دیگر

یک بار دیگر، دوباره، بار دیگر

once more

once or twice

<hr> (در آغاز قصه) یکی بود یکی نبود، روزی بود و روزگاری بود، مدت ها پیش، یک روز ی، یک وقتی، روزگاری، یکی بود یکی نبود

(در آغاز قصه) یکی بود یکی نبود، روزی بود و روزگاری بود، مدت ها پیش، یک روز ی، یک وقتی، روزگاری، یکی بود یکی نبود

once upon a time

once-over

<hr> (پزشکی) آموزای، مولد غده، ژن سرطان، ژن توموری

(پزشکی) آموزای، مولد غده، ژن سرطان، ژن توموری

oncogene

oncologic

<hr> معنی : وابسته به غده شناسی

معنی : وابسته به غده شناسی

oncological

<hr> معنی : سخت پوست شناس

oncologist

<hr> معنی : تومور شناسی، غده شناسی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) آمو شناسی، طب غده شناسی

معنی : تومور شناسی، غده شناسی معانی دیگر : (پزشکی) آمو شناسی، طب غده شناسی

oncology

<hr> معنی : اینده، جلو رونده، روی دهنده، پیشامد کننده <hr> معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) نزدیک شونده، آتی، پیش آیند، فرا رسنده

معنی : اینده، جلو رونده، روی دهنده، پیشامد کننده معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) نزدیک شونده، آتی، پیش آیند، فرا رسنده

oncoming

<hr> معنی : آدم، شخص، واحد، یک عدد، یک واحد، شخصی، شماره یک، عدد یک، یکی از همان، یکی، یگانه، تک، کسی، یک <hr> معانی دیگر : متحدا، متفقا، با هم، هم بسته، (معمولا با: the) یگانه، تنها، یکتا، - ی، به جای "a" برای تاکید بیشتر، فرد، انسان، (در اشاره به چیزی یا کسی که قبلا ذکر شده است)، (با: another یا the other) نوع یا گونه ای از چیزی، (عامیانه - امریکا) اسکناس یک دلاری، ادم، منحصر، عین همان، شماره یک <hr> one _ پسوند: (شیمی)، دارای کتون [ketone [acetone

معنی : آدم، شخص، واحد، یک عدد، یک واحد، شخصی، شماره یک، عدد یک، یکی از همان، یکی، یگانه، تک، کسی، یک معانی دیگر : متحدا، متفقا، با هم، هم بسته، (معمولا با: the) یگانه، تنها، یکتا، - ی، به جای "a" برای تاکید بیشتر، فرد، انسان، (در اشاره به چیزی یا کسی که قبلا ذکر شده است)، (با: another یا the other) 

<hr> یکی پس از دیگری، پشت سر هم

یکی پس از دیگری، پشت سر هم

one after another

one after the other

<hr> همه، همگان، همگی، جملگی، تک تک، همه کس، همه با هم، با یک زبان، متفقا

همه، همگان، همگی، جملگی، تک تک، همه کس، همه با هم، با یک زبان، متفقا

one and all

one and only

one and the same

<hr> معنی : هر یک، یکدیگر <hr> معانی دیگر : (در مورد بیش از دو نفر) همدیگر، همدیگر، بایکدیگر، یک دیگر، همدیگر

معنی : هر یک، یکدیگر معانی دیگر : (در مورد بیش از دو نفر) همدیگر، همدیگر، بایکدیگر، یک دیگر، همدیگر

one another

one at a time

<hr> یکی پس از دیگری، یکی یکی، منفردا، سوا سوا، یک بیک، یکایک، یک یک، فردافرد

یکی پس از دیگری، یکی یکی، منفردا، سوا سوا، یک بیک، یکایک، یک یک، فردافرد

one by one

one day

<hr> با کسانی که به تو نیکی کرده اند نیکی کن

با کسانی که به تو نیکی کرده اند نیکی کن

one good turn deserves another

one of these days

<hr> یکی یا دوتا، یکی دو تا

one or two

one shot

one thousand

one too many

<hr> یک راهه، یک طرفه مثل خیابان، یک جانبه

یک راهه، یک طرفه مثل خیابان، یک جانبه

one way

<hr> به هر طریقی شده، هر جور که شده

به هر طریقی شده، هر جور که شده

one way or another

one year

one's

one-sided

one-to-one

one-way

<hr> سرخپوست اونیدا (قبیله ی اونیدا در نیویورک ویسکانسین و اونتاریو زیست می کند)

سرخپوست اونیدا (قبیله ی اونیدا در نیویورک ویسکانسین و اونتاریو زیست می کند)

oneida

<hr> معنی : برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن <hr> معانی دیگر : وحدانیت، همدلی، همزبانی، اتفاق، تشریک مساعی، همانندی، تشابه، یک دیسی

معنی : برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن معانی دیگر : وحدانیت، همدلی، همزبانی، اتفاق، تشریک مساعی، همانندی، تشابه، یک دیسی

oneness

<hr> معنی : دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا <hr> معانی دیگر : پر زحمت، (حقوق: دارای مسئولیت ها و عواقب قانونی که از فایده ی احتمالی بیشتر یا لااقل با آن برابر است) پر مسئولیت، دارای شرایط سنگین

معنی : دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا معانی دیگر : پر زحمت، (حقوق: دارای مسئولیت ها و عواقب قانونی که از فایده ی احتمالی بیشتر یا لااقل با آن برابر است) پر مسئولیت، دارای شرایط سنگین

onerous

ones

<hr> معنی : نفس، نفس، خود، در حال عادی <hr> معانی دیگر : خود شخص، به خود، خود را، خودش را، self s'one خود

معنی : نفس، نفس، خود، در حال عادی معانی دیگر : خود شخص، به خود، خود را، خودش را، self s'one خود

oneself

<hr> معنی : یک زمانی <hr> معانی دیگر : پیشین، قبلی، سابق، یکوقتی، سابقا

معنی : یک زمانی معانی دیگر : پیشین، قبلی، سابق، یکوقتی، سابقا

onetime

<hr> معنی : در حال پیشرفت، مداوم <hr> معانی دیگر : پاینده، در جریان، در پیشرفت، جاری

معنی : در حال پیشرفت، مداوم معانی دیگر : پاینده، در جریان، در پیشرفت، جاری

واژه های حرف "o" - جملات نمونه