جملات نمونه

pancreatectomy

<hr> وابسته به لوزالمعده

pancreatic

pancreatic cancer

<hr> (پزشکی) آماس لوزالمعده، خوشگوشت تبسی

(پزشکی) آماس لوزالمعده، خوشگوشت تبسی

pancreatitis

<hr> رجوع شود به: giant panda، مورچه خوار فلس دار هیمالیا

رجوع شود به: giant panda، مورچه خوار فلس دار هیمالیا

panda

<hr> رجوع شود به: screw pine، کادی، کدر

رجوع شود به: screw pine، کادی، کدر

pandanus

<hr> معنی : حقوق مدنی روم قدیم، قوانین <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) مجموعه ی قوانین، قانون جنگ، (نادر) خلاصه ی کامل

معنی : حقوق مدنی روم قدیم، قوانین معانی دیگر : (معمولا جمع) مجموعه ی قوانین، قانون جنگ، (نادر) خلاصه ی کامل

pandect

<hr> معنی : ناخوشی همهگیر، همه جا گیر، جانگیر <hr> معانی دیگر : جهانگیر، فراگیر، (بیماری که در ناحیه ی بزرگی پراکنده است) بیماری جهانگیر، بیماری فراگیر

معنی : ناخوشی همهگیر، همه جا گیر، جانگیر معانی دیگر : جهانگیر، فراگیر، (بیماری که در ناحیه ی بزرگی پراکنده است) بیماری جهانگیر، بیماری فراگیر

pandemic

<hr> معنی : دوزخ، غوغا، مرکز دوزخ، کاخ شیطان <hr> معانی دیگر : جنجال، جوش و خروش، قیامت، جهنم، جای شلوغ پلوغ، جای خر تو خر، محل پر جنب و جوش، مرکز دوز، کا&nbsp; شیطان

معنی : دوزخ، غوغا، مرکز دوزخ، کاخ شیطان معانی دیگر : جنجال، جوش و خروش، قیامت، جهنم، جای شلوغ پلوغ، جای خر تو خر، محل پر جنب و جوش، مرکز دوز، کا شیطان

pandemonium

<hr> معنی : جاکش، واسطه کار بد، جاکشی کردن <hr> معانی دیگر : (با: to) جاکشی کردن، (در کار بد) کار چاق کنی کردن، دامن زدن، تسهیل کردن، پا انداز، دلال محبت، دیوث، (کسی که دیگران را به ارضای امیال ناموجه خود کمک می کند) دلال مظلمه، خود فروش، کار چاق کن (panderer هم می گویند)

معنی : جاکش، واسطه کار بد، جاکشی کردن معانی دیگر : (با: to) جاکشی کردن، (در کار بد) کار چاق کنی کردن، دامن زدن، تسهیل کردن، پا انداز، دلال محبت، دیوث، (کسی که دیگران را به ارضای امیال ناموجه خود کمک می کند) دلال مظلمه، خود فروش، کار چاق کن (panderer هم می گویند)

pander

<hr> (p بزرگ) عنوان اینگونه افراد، (هندوستان)، (شخصی که برهمن بوده و در سانسکریت و فلسفه و حقوق و مذهب هندو تبحر دارد) پاندیت، فقیه برهمایی

(p بزرگ) عنوان اینگونه افراد، (هندوستان)، (شخصی که برهمن بوده و در سانسکریت و فلسفه و حقوق و مذهب هندو تبحر دارد) پاندیت، فقیه برهمایی

pandit

<hr> رجوع شود به: bandore، (اسطوره ی یونان) پاندورا (اولین زنی که خلق شد)، یکجور سه تار

رجوع شود به: bandore، (اسطوره ی یونان) پاندورا (اولین زنی که خلق شد)، یکجور سه تار

pandora

pandora's box

<hr> معنی : تکه، قطعه، قاب شیشه، جام شیشه، دارای جام شیشه کردن <hr> معانی دیگر : شیشه (ی در و پنجره)، شیشه ی جام، جام، تخته ی در، پهنه ی دیوار، قاب در، هر یک از پهلوهای مسطح الماس یا مهره ی پیچ و غیره

معنی : تکه، قطعه، قاب شیشه، جام شیشه، دارای جام شیشه کردن معانی دیگر : شیشه (ی در و پنجره)، شیشه ی جام، جام، تخته ی در، پهنه ی دیوار، قاب در، هر یک از پهلوهای مسطح الماس یا مهره ی پیچ و غیره

pane

<hr> معنی : مدیحه، مدیحه، ستایش امیز <hr> معانی دیگر : (نوشته یا نطق) مدیحه، مدح نامه، panegyrical ستایش امیز

معنی : مدیحه، مدیحه، ستایش امیز معانی دیگر : (نوشته یا نطق) مدیحه، مدح نامه، panegyrical ستایش امیز

panegyric

<hr> معنی : هیئت، قطعه، تابلو، تشک، قاب عکس، صفحه هیئت، قاب سقف، نقاشی بروی تخته، نقوش حاشیه دار کتاب، اعضای هیئت منصفه، قطعه مستطیلی شکل، عرق گیر، قاب گذاردن، حاشیه زدن به <hr> معانی دیگر : (سقف یا دیوار یا در و غیره) قاب، پهنه، پهن چوب، پهن تخته، (اتومبیل و هواپیما و دستگاه های برقی و غیره) تابلوی فرمان، صفحه ی کلیدها، سنجه خانه، (گروهی که برای کار بخصوصی فراخوان شده اند) هیئت، فراخواندگان، داورگان، جرگه، میزگرد، با قطعات مسطح (یا قاب یا تخته و غیره) پوشاندن یا زینت کردن، (با چوب و غیره) روکش کردن، پارچه یا نمد زیر زین، جل، پالان، زین پارچه ای، زین نرم، شیشه ی پنجره، جام (رجوع شود به: pane)، (نقاشی رنگ و روغن) بوم چوبی، نقاشی روی بوم چوبی، تصویر پر پهنا، فهرست کسانی که برای عضویت در هیئت منصفه ی دادگاه فراخوان شده اند، (هواپیما) هر یک از پهنه های فلزی (که به بال پیچ شده اند)، هر یک از تخته پارچه هایی که در چتر و چتر نجات و بالون و دامن زنانه و غیره به هم دوخته یا وصل شده اند، (خیاطی) خرج کار، فهرست هیئت یاعده ای که برای انجام خدمتی اماده اند، قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل و هواپیماوغ

معنی : هیئت، قطعه، تابلو، تشک، قاب عکس، صفحه هیئت، قاب سقف، نقاشی بروی تخته، نقوش حاشیه دار کتاب، اعضای هیئت منصفه، قطعه مستطیلی شکل، عرق گیر، قاب گذاردن، حاشیه زدن به معانی دیگر : (سقف یا دیوار یا در و غیره) قاب، پهنه، پهن چوب، پهن تخته، (اتومبیل و هواپیما و دستگاه های برقی و غیره) تابلوی فرمان، صف

panel

<hr> (معمولا در حضور شنوندگان) بحث میز گرد

(معمولا در حضور شنوندگان) بحث میز گرد

panel discussion

<hr> معنی : قاب سازی، قاب چهارچوب، قابکاری <hr> معانی دیگر : قاب چهارچوب، قابکاری، قاب سازی

معنی : قاب سازی، قاب چهارچوب، قابکاری معانی دیگر : قاب چهارچوب، قابکاری، قاب سازی

paneling

<hr> عضو میزگرد یا هیئت مشاوران (و غیره)، عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیوتلویزیون

عضو میزگرد یا هیئت مشاوران (و غیره)، عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیوتلویزیون

panelist

panelled

<hr> چوب تنکه سازی تنکه های در

چوب تنکه سازی تنکه های در

panelling

panellist

<hr> معنی : درد، درد سخت، اضطراب سخت و ناگهانی، سوزش ناگهانی، حمله سخت <hr> معانی دیگر : (جسمی یا روحی) درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن

معنی : درد، درد سخت، اضطراب سخت و ناگهانی، سوزش ناگهانی، حمله سخت معانی دیگر : (جسمی یا روحی) درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن

pang

pangaea

<hr> (زمین شناسی - قاره ی فرضی که قاره های کنونی از آن مجزا شدند) پنجیا، کهن قاره (pangaea هم می گویند)

(زمین شناسی - قاره ی فرضی که قاره های کنونی از آن مجزا شدند) پنجیا، کهن قاره (pangaea هم می گویند)

pangea

<hr> (جانورشناسی) مورچه خوار (پستاندار فلس دار و بی دندان از راسته ی pholidota که هنگام خطر خود را گلوله می کند)، مورچه خوارفلس دار

(جانورشناسی) مورچه خوار (پستاندار فلس دار و بی دندان از راسته ی pholidota که هنگام خطر خود را گلوله می کند)، مورچه خوارفلس دار

pangolin

<hr> معنی : دسته ماهی تابه، زمین باریکه، تکدی کردن <hr> معانی دیگر : دسته ی ماهیتابه، (عامیانه) گدایی کردن، دریوزگی کردن

معنی : دسته ماهی تابه، زمین باریکه، تکدی کردن معانی دیگر : دسته ی ماهیتابه، (عامیانه) گدایی کردن، دریوزگی کردن

panhandle

panhandler

<hr> معنی : وحشت، هراس، دهشت، اضطراب و ترس ناگهانی، در بیم و هراس انداختن، وحشت زده کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) علف ارزن (انواع علف های جنس panicum)، (ترس ناگهانی و غیر منطقی و معمولا همه گیر) هول، دستپاچگی، آسیمگی، سراسیمگی، دلهره، هراس زدگی، (ترس فراگیر درباره ی ورشکستگی احتمالی بانک یا شرکت و غیره که موجب هجوم سهامداران و فروش بی رویه و سقوط بازار می شود) آسیمه گری، آسیمگین، هراس زده کردن، هراساندن، هراسیدن، هول زده کردن یا شدن، آسیمه کردن یا شدن، (در اصل) وابسته به پن (خدای اسطوره ای جانوران وحشی و جنگل)، وابسته به ترس ناگهانی (که معتقد بودند pan در برخی ایجاد می کند)، (خودمانی) آدم خوش مشرب، آدم خوش مزه، آدم لوده و سرگرم کننده، (خودمانی) بسیار سرگرم و شاد کردن، (از خنده) روده بر کردن، غرق در خوشی کردن

معنی : وحشت، هراس، دهشت، اضطراب و ترس ناگهانی، در بیم و هراس انداختن، وحشت زده کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی) علف ارزن (انواع علف های جنس panicum)، (ترس ناگهانی و غیر منطقی و معمولا همه گیر) هول، دستپاچگی، آسیمگی، سراسیمگی، دلهره، هراس زدگی، (ترس فراگیر درباره ی ورشکستگی احتمالی بانک یا شرکت و غیره 

panic

panic-stricken

panicked

<hr> معنی : هراسناک، دست پاچه <hr> معانی دیگر : مضطرب

معنی : هراسناک، دست پاچه معانی دیگر : مضطرب

panicky

<hr> (گیاه شناسی) خوشه ی افشان، همهشته، ارایش افشان، ارایش خوشه ای، سنبله متفرعه

(گیاه شناسی) خوشه ی افشان، همهشته، ارایش افشان، ارایش خوشه ای، سنبله متفرعه

panicle

panned

<hr> معنی : خورجین، لول، سبد صندوقی، ژوپن زیر دامن <hr> معانی دیگر : panier سبد صندوقی

معنی : خورجین، لول، سبد صندوقی، ژوپن زیر دامن معانی دیگر : panier سبد صندوقی

pannier

<hr> کامپیوتر : حرکت افقى داده گرافیکى در عرض یک صفحه نمایش

کامپیوتر : حرکت افقى داده گرافیکى در عرض یک صفحه نمایش

panning

<hr> معنی : تجهیزات و ارایش کامل، زره کامل، سلاح کامل، کاملا مجهز، مسلح کردن <hr> معانی دیگر : (هر گونه پوشش استحفاظی) پاسار جامه، پاساره، پوشش، پوشش زیبا و کامل، زیب جامه، زیبه، یک دست جامه ی زرهی، زره سر تا پا

معنی : تجهیزات و ارایش کامل، زره کامل، سلاح کامل، کاملا مجهز، مسلح کردن معانی دیگر : (هر گونه پوشش استحفاظی) پاسار جامه، پاساره، پوشش، پوشش زیبا و کامل، زیب جامه، زیبه، یک دست جامه ی زرهی، زره سر تا پا

panoply

<hr> معنی : چشم انداز <hr> معانی دیگر : (یک یا چند تصویر چسبانده به هم که یک منظره ی کامل مثلا منظره ی 180 درجه را نشان می دهد) چشم انداز (کامل)، دورنما، همه نما، گسترنما، زنجیره نما، شرح جامع، تصویر کلی، بررسی فراگیر، رجوع شود به: cyclorama، تصویر گذران، منظره ی گذران، مناظر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد

معنی : چشم انداز معانی دیگر : (یک یا چند تصویر چسبانده به هم که یک منظره ی کامل مثلا منظره ی 180 درجه را نشان می دهد) چشم انداز (کامل)، دورنما، همه نما، گسترنما، زنجیره نما، شرح جامع، تصویر کلی، بررسی فراگیر، رجوع شود به: cyclorama، تصویر گذران، منظره ی گذران، مناظر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا

panorama

<hr> معنی : وسیع، چشم اندازدار <hr> معانی دیگر : وسیع، چشم اندازدار

معنی : وسیع، چشم اندازدار معانی دیگر : وسیع، چشم اندازدار

panoramic

<hr> (این نظریه: تخم حیات به طور طبیعی در فضا پراکنده است) همه گشنی

(این نظریه: تخم حیات به طور طبیعی در فضا پراکنده است) همه گشنی

panspermia

<hr> معنی : رنگ قرمز مایل به ابی، بنفشه سه رنگ، بنفشه فرنگی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بنفشه ی فرنگی، بنفشه ی سه رنگ (viola tricolor hortensis - به بنفشه ی معمولی می گویند: violet)

معنی : رنگ قرمز مایل به ابی، بنفشه سه رنگ، بنفشه فرنگی معانی دیگر : (گیاه شناسی) بنفشه ی فرنگی، بنفشه ی سه رنگ (viola tricolor hortensis - به بنفشه ی معمولی می گویند: violet)

pansy

<hr> معنی : ضربان، تپش، نفس نفس زدن، نفس نفس زدن، تند نفس کشیدن، دم کشیدن، ضربان داشتن <hr> معانی دیگر : (در اثر دویدن و غیره) نفس نفس زدن، هن هن کردن، تاسیدن، خفیدن، له له زدن، رخیدن، (با: for یا after - شدیدا) خواستن، آرزو کردن، (مثلا مانند لوکوموتیو) متناوبا دود (یا بخار و غیره) دادن، دمیدن، نفس زنان گفتن، (قلب و غیره) تند زدن، تند تپیدن، نفس نفس، تاسش، تپش (تند)، رجوع شود به: pants، ضربان داشتن قلب و غیره

معنی : ضربان، تپش، نفس نفس زدن، نفس نفس زدن، تند نفس کشیدن، دم کشیدن، ضربان داشتن معانی دیگر : (در اثر دویدن و غیره) نفس نفس زدن، هن هن کردن، تاسیدن، خفیدن، له له زدن، رخیدن، (با: for یا after - شدیدا) خواستن، آرزو کردن، (مثلا مانند لوکوموتیو) متناوبا دود (یا بخار و غیره) دادن، دمیدن، نفس زنان گفتن،

pant

pant for

<hr> معنی : شلوار <hr> معانی دیگر : (تئاتر ایتالیا - سابقا) پیرمرد لاغرو و احمق، (در نمایش ها و تقلید بازی ها) پیرمرد لاغرو و احمق (و معمولا عینکی)، (جمع - با p کوچک) شلوار تنگ، شلوار گلف، پیر مرد عینکی شلوار اویخته، دلقک، نوعی شلوار وجوراب سر هم و چسبان

معنی : شلوار معانی دیگر : (تئاتر ایتالیا - سابقا) پیرمرد لاغرو و احمق، (در نمایش ها و تقلید بازی ها) پیرمرد لاغرو و احمق (و معمولا عینکی)، (جمع - با p کوچک) شلوار تنگ، شلوار گلف، پیر مرد عینکی شلوار اویخته، دلقک، نوعی شلوار وجوراب سر هم و چسبان

pantaloon

<hr> همه خداگرایی، آیین وحدت وجود، فرضیه ای که خدا را مرکب از کلیه نیروها و پدیده های طبیعی میداند، همه خدایی، وحدت وجود

همه خداگرایی، آیین وحدت وجود، فرضیه ای که خدا را مرکب از کلیه نیروها و پدیده های طبیعی میداند، همه خدایی، وحدت وجود

pantheism

<hr> pantheistic(al) مبنی بر وحدت وجود

pantheistic(al) مبنی بر وحدت وجود

pantheistic

<hr> معنی : زیارتگاه <hr> معانی دیگر : معبد همه ی خدایان، همه ی خدایان یک ملت، معبد تمام خدایان و ادیان مختلف

معنی : زیارتگاه معانی دیگر : معبد همه ی خدایان، همه ی خدایان یک ملت، معبد تمام خدایان و ادیان مختلف

pantheon

<hr> معنی : پلنگ، یوزپلنگ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، پلنگ سیاه، پلنگ بزرگ

معنی : پلنگ، یوزپلنگ معانی دیگر : (جانورشناسی)، پلنگ سیاه، پلنگ بزرگ

واژه های حرف "p" - جملات نمونه