جملات نمونه

<hr> (عامیانه) بازار داغ داشتن، خوب به فروش رفتن

(عامیانه) بازار داغ داشتن، خوب به فروش رفتن

sell like hot cakes

<hr> معنی : ارزان فروختن، یکجا فروختن <hr> معانی دیگر : (به ویژه به قیمت کم) فروختن، از شر چیزی راحت شدن، به ثمن بخس دادن، (بازار سهام) تنزل قیمت ها (به خاطر فزونی عرضه بر تقاضا)، فروش یکجا وارزان

معنی : ارزان فروختن، یکجا فروختن معانی دیگر : (به ویژه به قیمت کم) فروختن، از شر چیزی راحت شدن، به ثمن بخس دادن، (بازار سهام) تنزل قیمت ها (به خاطر فزونی عرضه بر تقاضا)، فروش یکجا وارزان

sell off

<hr> معنی : خیانت کردن، یکجا فروختن <hr> معانی دیگر : 1- همه چیز را فروختن، فروختن و از کاسبی دست کشیدن 2- (عامیانه) خیانت کردن، نارو زدن، بدعهدی کردن، تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته، (نمایش یا مسابقه یا نطق و غیره) کاملا به فروش رفته، (امریکا - عامیانه)، فروش کلیه ی بلیط ها

معنی : خیانت کردن، یکجا فروختن معانی دیگر : 1- همه چیز را فروختن، فروختن و از کاسبی دست کشیدن 2- (عامیانه) خیانت کردن، نارو زدن، بدعهدی کردن، تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته، (نمایش یا مسابقه یا نطق و غیره) کاملا به فروش رفته، (امریکا - عامیانه)، فروش کلیه ی بلیط ها

sell out

<hr> 1- (سهام و اوراق بهادار و غیره) پیش از خرید فروختن، پیش از به دست آوری فروختن ( 2 (short sale- دست کم گرفتن، کم ارزش تر از آنچه هست پنداشتن

1- (سهام و اوراق بهادار و غیره) پیش از خرید فروختن، پیش از به دست آوری فروختن ( 2 (short sale- دست کم گرفتن، کم ارزش تر از آنچه هست پنداشتن

sell short

<hr> معنی : فروختن <hr> معانی دیگر : اموال شخص مقروض را فروختن (برای دادن به طلبکاران)

معنی : فروختن معانی دیگر : اموال شخص مقروض را فروختن (برای دادن به طلبکاران)

sell up

sellable

<hr> معنی : فروشنده <hr> معانی دیگر : فروشنده

معنی : فروشنده معانی دیگر : فروشنده

seller

<hr> بازار گرم، بازار پررونق، بازاری که بر وفق مراد فروشنده است

بازار گرم، بازار پررونق، بازاری که بر وفق مراد فروشنده است

seller's market

selling

selling point

selling price

selling short

<hr> (نام بازرگانی)، نوارچسب فرانما، نوار چسب پلاستیکی، بستن

(نام بازرگانی)، نوارچسب فرانما، نوار چسب پلاستیکی، بستن

sellotape

sellout

<hr> آب معدنی گازدار، آبمیوه ی گازدار

آب معدنی گازدار، آبمیوه ی گازدار

seltzer

<hr> معنی : مرز، حاشیه، لبه، گرد بافت <hr> معانی دیگر : selvedge گرد بافت، مج

معنی : مرز، حاشیه، لبه، گرد بافت معانی دیگر : selvedge گرد بافت، مج

selvage

<hr> معنی : مرز، حاشیه، لبه، گرد بافت <hr> معانی دیگر : selvage گرد بافت، مج

معنی : مرز، حاشیه، لبه، گرد بافت معانی دیگر : selvage گرد بافت، مج

selvedge

<hr> جمع واژه ی: self، صورت جمع self، خودشان، خودمان، خودتان

جمع واژه ی: self، صورت جمع self، خودشان، خودمان، خودتان

selves

<hr> معنی : معنایی <hr> معانی دیگر : وابسته به معنی، چمی

معنی : معنایی معانی دیگر : وابسته به معنی، چمی

semantic

semantically

<hr> معنی : معنی شناسی، علم معانی، علم لغات ومعانی <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی) معناشناسی، چم شناسی، رجوع شود به: semiotics، معنی

معنی : معنی شناسی، علم معانی، علم لغات ومعانی معانی دیگر : (زبان شناسی) معناشناسی، چم شناسی، رجوع شود به: semiotics، معنی

semantics

<hr> معنی : مخابره بوسیله پرچم، علائم مخابرات بوسیله نور، بوسیله پرچم مخابره کردن <hr> معانی دیگر : مخابره با پرچم دستی (به ویژه در دریا)، (راه آهن) چراغ راهنما، دست مکانیکی، مخابره با پرچم یا چراغ و غیره، سمافور، نشان رسانی

معنی : مخابره بوسیله پرچم، علائم مخابرات بوسیله نور، بوسیله پرچم مخابره کردن معانی دیگر : مخابره با پرچم دستی (به ویژه در دریا)، (راه آهن) چراغ راهنما، دست مکانیکی، مخابره با پرچم یا چراغ و غیره، سمافور، نشان رسانی

semaphore

<hr> معنی : تظاهر، شباهت، قیافه، صورت ظاهر <hr> معانی دیگر : سیما، تشابه، همانندی، نسخه، روگرفت، تصویر، عکس، دروغین، ساختگی، فریبنده، ظن قوی

معنی : تظاهر، شباهت، قیافه، صورت ظاهر معانی دیگر : سیما، تشابه، همانندی، نسخه، روگرفت، تصویر، عکس، دروغین، ساختگی، فریبنده، ظن قوی

semblance

<hr> معنی : دانه، تخم، منی، نطفه <hr> معانی دیگر : نراب

معنی : دانه، تخم، منی، نطفه معانی دیگر : نراب

semen

<hr> معنی : نیمسال، دوره 16 هفتهای دانشگاه <hr> معانی دیگر : دوره ی شش ماهه، (آموزش - دوره ی تحصیلی حدود 18 هفته) نیمسال تحصیلی، نیمسال آموزشی، دوره 61 هفته ای دانشگاه

معنی : نیمسال، دوره 16 هفتهای دانشگاه معانی دیگر : دوره ی شش ماهه، (آموزش - دوره ی تحصیلی حدود 18 هفته) نیمسال تحصیلی، نیمسال آموزشی، دوره 61 هفته ای دانشگاه

semester

<hr> معنی : نصف شده <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: semitrailer، پیشوند:، نیم، نیمه، نصف [semicircle]، پیشوندی بمعنی : نیم، تقریبا نصف، تاحدی

معنی : نصف شده معانی دیگر : رجوع شود به: semitrailer، پیشوند:، نیم، نیمه، نصف [semicircle]، پیشوندی بمعنی : نیم، تقریبا نصف، تاحدی

semi

<hr> معنی : نصف سالی، شش ماهه، شش ماه یکبار، دارای دوام شش ماهه <hr> معانی دیگر : سالی دوبار، دوبار در سال، نیمسالی، ششماهه

معنی : نصف سالی، شش ماهه، شش ماه یکبار، دارای دوام شش ماهه معانی دیگر : سالی دوبار، دوبار در سال، نیمسالی، ششماهه

semiannual

semiannually

<hr> (گیاه شناسی - جانورشناسی) نیمه آبزی، نیمه ابزی

(گیاه شناسی - جانورشناسی) نیمه آبزی، نیمه ابزی

semiaquatic

<hr> معنی : نسبتا کم اب <hr> معانی دیگر : (سرزمین یا آب و هوا) نیمه خشک

معنی : نسبتا کم اب معانی دیگر : (سرزمین یا آب و هوا) نیمه خشک

semiarid

<hr> معنی : نیمه خود کار، نیمخودکار <hr> معانی دیگر : نیمه خودکار، نیم خودکار

معنی : نیمه خود کار، نیمخودکار معانی دیگر : نیمه خودکار، نیم خودکار

semiautomatic

<hr> معنی : نیمدایره <hr> معانی دیگر : نیم پرهون، منحنی، چول، نیم دایره تشکیل دادن

معنی : نیمدایره معانی دیگر : نیم پرهون، منحنی، چول، نیم دایره تشکیل دادن

semicircle

<hr> معنی : بشکل نیمدایره <hr> معانی دیگر : بشکل نیمدایره، نیم دایره ای

معنی : بشکل نیمدایره معانی دیگر : بشکل نیمدایره، نیم دایره ای

semicircular

<hr> (کالبدشناسی) مجرای نیمه حلقوی (گوش)، کانال نیمه پرهونی

(کالبدشناسی) مجرای نیمه حلقوی (گوش)، کانال نیمه پرهونی

semicircular canal

<hr> معنی : واوک و نقطه، نقطه و ویرگول بدین شکل ; <hr> معانی دیگر : (نقطه گذاری - این نشان ;) نقطه ویرگول، نقطه بند، نیم وک (از ((ویرگول)) یا ((وج)) قوی تر و از نقطه ضعیف تر است)

معنی : واوک و نقطه، نقطه و ویرگول بدین شکل ; معانی دیگر : (نقطه گذاری - این نشان ;) نقطه ویرگول، نقطه بند، نیم وک (از ((ویرگول)) یا ((وج)) قوی تر و از نقطه ضعیف تر است)

semicolon

semiconducting

<hr> معنی : نیمه هادی، نیمرسانا، جسم نیمه هادی <hr> معانی دیگر : نیمه رسانا، نیم هادی، نیمه رسانایی، جسم نیمه هادی مثل ژرمانیوم وسیلیکون

معنی : نیمه هادی، نیمرسانا، جسم نیمه هادی معانی دیگر : نیمه رسانا، نیم هادی، نیمه رسانایی، جسم نیمه هادی مثل ژرمانیوم وسیلیکون

semiconductor

<hr> معنی : نیمه هوشیار، نیمه بیهوش، نیمه اگاه <hr> معانی دیگر : نیمه هشیار، در حال نیمه غش

معنی : نیمه هوشیار، نیمه بیهوش، نیمه اگاه معانی دیگر : نیمه هشیار، در حال نیمه غش

semiconscious

semidarkness

<hr> نیمه صحرا، نیمه بیابان، نیمه بری، نیمه کویر

نیمه صحرا، نیمه بیابان، نیمه بری، نیمه کویر

semidesert

<hr> معنی : دارای یک دیوار حائل، نیمه مجزا <hr> معانی دیگر : نیمه گسسته، ساختمان نیمه مجزا، درباب خانه ای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد

معنی : دارای یک دیوار حائل، نیمه مجزا معانی دیگر : نیمه گسسته، ساختمان نیمه مجزا، درباب خانه ای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد

semidetached

<hr> معنی : دوره نیمه نهایی، نیمه نهایی، نیمپایانی، مربوط به دوره نیمه نهایی <hr> معانی دیگر : (مسابقه و غیره) نیمه نهایی، نیمه نهایی درجدول مسابقات حذفی

معنی : دوره نیمه نهایی، نیمه نهایی، نیمپایانی، مربوط به دوره نیمه نهایی معانی دیگر : (مسابقه و غیره) نیمه نهایی، نیمه نهایی درجدول مسابقات حذفی

semifinal

<hr> شرکت کننده در مسابقه ی نیمه نهایی، نیم پایانگر، کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده

شرکت کننده در مسابقه ی نیمه نهایی، نیم پایانگر، کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده

semifinalist

<hr> معنی : نیم ابگون، نیم مایع، نیمه ابکی <hr> معانی دیگر : نیمه سیال، نیمه آبگون، نیم شاره، نیمه آبسان

معنی : نیم ابگون، نیم مایع، نیمه ابکی معانی دیگر : نیمه سیال، نیمه آبگون، نیم شاره، نیمه آبسان

semifluid

<hr> معنی : نیمه رسمی <hr> معانی دیگر : نیم رسمی (به ویژه در مورد مهمانی و لباس مهمانی)

معنی : نیمه رسمی معانی دیگر : نیم رسمی (به ویژه در مورد مهمانی و لباس مهمانی)

semiformal

<hr> معنی : نیمه مایع <hr> معانی دیگر : نیمه آبسان، نیمه آبگون، مایع غلیظ، مایع چسبنده

معنی : نیمه مایع معانی دیگر : نیمه آبسان، نیمه آبگون، مایع غلیظ، مایع چسبنده

semiliquid

<hr> (دارای سواد کم یا فقط سواد خواندن) کم سواد، نیمه سواد

(دارای سواد کم یا فقط سواد خواندن) کم سواد، نیمه سواد

semiliterate

<hr> معنی : کمانی، قوسی، هلالی، بشکل نیم ماه <hr> معانی دیگر : هلالی شکل، داسی، داسدیس، نیم کمانی

معنی : کمانی، قوسی، هلالی، بشکل نیم ماه معانی دیگر : هلالی شکل، داسی، داسدیس، نیم کمانی

واژه های حرف "s" - جملات نمونه