جملات نمونه

<hr> معنی : کمین، کمینگاه، یک دسته نظامی کمین کرده <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: ambush، نظ کمین

معنی : کمین، کمینگاه، یک دسته نظامی کمین کرده معانی دیگر : رجوع شود به: ambush، نظ کمین

ambuscade

<hr> معنی : کمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن <hr> معانی دیگر : حمله از کمینگاه، کمین تک، (به منظور غافلگیری) پنهان شدن، خف کردن، سرپناه، کمینگاه، کمین گران، سربازان کمین کرده، از کمینگاه حمله کردن، تک غافلگیرانه زدن، پناه گاه

معنی : کمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن معانی دیگر : حمله از کمینگاه، کمین تک، (به منظور غافلگیری) پنهان شدن، خف کردن، سرپناه، کمینگاه، کمین گران، سربازان کمین کرده، از کمینگاه حمله کردن، تک غافلگیرانه زدن، پناه گاه

ambush

<hr> معنی : امیب <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: amoeba، مربوط به امیب، امیبی، رنگ یاخته ای

معنی : امیب معانی دیگر : رجوع شود به: amoeba، مربوط به امیب، امیبی، رنگ یاخته ای

ameba

<hr> معنی : امیب، مربوط به امیب، امیبی، رنگ یاختهای <hr> معانی دیگر : امیب، مربوط به امیب، امیبی، رنگ یاخته ای

معنی : امیب، مربوط به امیب، امیبی، رنگ یاختهای معانی دیگر : امیب، مربوط به امیب، امیبی، رنگ یاخته ای

amebic

<hr> (پزشکی) آمیب واره (هر سلولی که بتواند مثل آمیب در خون و سایر مایعات بدنی حرکت کند)

(پزشکی) آمیب واره (هر سلولی که بتواند مثل آمیب در خون و سایر مایعات بدنی حرکت کند)

amebocyte

amelia

amelia earhart

<hr> معنی : اصلاح کردن، بهتر شدن، بهتر کردن، چاره کردن، بهبودی یافتن <hr> معانی دیگر : بهتر کردن یا شدن، بهبود یافتن، بهسازی کردن، بهساختن

معنی : اصلاح کردن، بهتر شدن، بهتر کردن، چاره کردن، بهبودی یافتن معانی دیگر : بهتر کردن یا شدن، بهبود یافتن، بهسازی کردن، بهساختن

ameliorate

<hr> معنی : بهتر شدن، بهبودی <hr> معانی دیگر : بهبودی، بهتر شدن

معنی : بهتر شدن، بهبودی معانی دیگر : بهبودی، بهتر شدن

amelioration

<hr> معنی : بهبود دهنده، بهبود یابنده، بهتر شونده <hr> معانی دیگر : بهبود یابنده، بهتر شونده

معنی : بهبود دهنده، بهبود یابنده، بهتر شونده معانی دیگر : بهبود یابنده، بهتر شونده

ameliorative

<hr> معنی : انشاءالله، چنین باد، سوگند ملایمی <hr> معانی دیگر : (معمولا در پایان نیایش) آمین، انشاالله، رجوع شود به: amon، امین، خداکند

معنی : انشاءالله، چنین باد، سوگند ملایمی معانی دیگر : (معمولا در پایان نیایش) آمین، انشاالله، رجوع شود به: amon، امین، خداکند

amen

<hr> معنی : تابع، متمایل، رام، رام شدنی، قابل جوابگویی <hr> معانی دیگر : مسئول، جوابگو، پاسخگو، موظف، رهنمودپذیر، هدایت شدنی، پذیرا، آزمون پذیر، قابل بررسی، تحت نفوذ، اتهام پذیر

معنی : تابع، متمایل، رام، رام شدنی، قابل جوابگویی معانی دیگر : مسئول، جوابگو، پاسخگو، موظف، رهنمودپذیر، هدایت شدنی، پذیرا، آزمون پذیر، قابل بررسی، تحت نفوذ، اتهام پذیر

amenable

<hr> معنی : اصلاح کردن، بهتر کردن، بهبودی یافتن، ترمیم کردن <hr> معانی دیگر : بهبود بخشیدن، اصلاح کردن یا شدن، بهساختن، (در مورد لوایح قانونی و غیره) اصلاح کردن، تجدید نظر کردن، رفع اشتباه کردن، عیوب را رفع کردن، غلط گیری کردن، حک و اصلاح کردن، ماده یاقانونی را اصلاح و تجدید کردن

معنی : اصلاح کردن، بهتر کردن، بهبودی یافتن، ترمیم کردن معانی دیگر : بهبود بخشیدن، اصلاح کردن یا شدن، بهساختن، (در مورد لوایح قانونی و غیره) اصلاح کردن، تجدید نظر کردن، رفع اشتباه کردن، عیوب را رفع کردن، غلط گیری کردن، حک و اصلاح کردن، ماده یاقانونی را اصلاح و تجدید کردن

amend

<hr> معنی : پذیرا، قابل اصلاح، اصلاح پذیر <hr> معانی دیگر : قابل اصلاح، پذیرا

معنی : پذیرا، قابل اصلاح، اصلاح پذیر معانی دیگر : قابل اصلاح، پذیرا

amendable

<hr> معنی : اصلاحی <hr> معانی دیگر : بهبود بخش، بهساز، بهتر کننده

معنی : اصلاحی معانی دیگر : بهبود بخش، بهساز، بهتر کننده

amendatory

<hr> معنی : اصلاح، تصحیح، ترمیم <hr> معانی دیگر : غلط گیری، تجدید نظر، حک و اصلاح، (در مورد لوایح قانونی و غیره) اصلاح، اصلاحیه، پیشنهاد اصلاحی، ماده ی الحاقی، بهتر شدن، بهبودی، بهسازی، پیشنهاد اصلاحی نماینده ء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی

معنی : اصلاح، تصحیح، ترمیم معانی دیگر : غلط گیری، تجدید نظر، حک و اصلاح، (در مورد لوایح قانونی و غیره) اصلاح، اصلاحیه، پیشنهاد اصلاحی، ماده ی الحاقی، بهتر شدن، بهبودی، بهسازی، پیشنهاد اصلاحی نماینده ء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی

amendment

<hr> معنی : جبران، تلافی <hr> معانی دیگر : دلجویی

معنی : جبران، تلافی معانی دیگر : دلجویی

amends

amenia

amenities

<hr> معنی : ملایمت، نرمی <hr> معانی دیگر : وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت

معنی : ملایمت، نرمی معانی دیگر : وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت

amenity

<hr> ایست طمک، عدم جریان یاحبس طمک

ایست طمک، عدم جریان یاحبس طمک

amenorrhea

amenorrhoea

<hr> (روان پزشکی) عقب افتاده، کورذهن، (گیاه شناسی)، وابسته به آرایش نگینی یا تسمه ای، دم گربه ای، رجوع شود به: catkin، ارایش نگینی

(روان پزشکی) عقب افتاده، کورذهن، (گیاه شناسی)، وابسته به آرایش نگینی یا تسمه ای، دم گربه ای، رجوع شود به: catkin، ارایش نگینی

ament

<hr> معنی : جریمهء کردن، تنبیه کردن، تادیب کردن <hr> معانی دیگر : (حقوق) جریمه ی نقدی کردن، جریمه ء نقدی کردن، تادیب کردن با in یا with یا of

معنی : جریمهء کردن، تنبیه کردن، تادیب کردن معانی دیگر : (حقوق) جریمه ی نقدی کردن، جریمه ء نقدی کردن، تادیب کردن با in یا with یا of

amerce

<hr> معنی : امریکا، کشور امریکا <hr> معانی دیگر : قاره ی امریکا (شامل امریکای شمالی و مرکزی و جنوبی) (the americas هم می گویند)، امریکای شمالی

معنی : امریکا، کشور امریکا معانی دیگر : قاره ی امریکا (شامل امریکای شمالی و مرکزی و جنوبی) (the americas هم می گویند)، امریکای شمالی

america

<hr> معنی : امریکایی، ینکه دنیایی، مربوط بامریکا <hr> معانی دیگر : وابسته به ایالات متحده ی امریکا و مردمش، وابسته به قاره ی امریکا، (مهجور) سرخپوست (امروزه می گویند: american indian)، ینگه دنیایی

معنی : امریکایی، ینکه دنیایی، مربوط بامریکا معانی دیگر : وابسته به ایالات متحده ی امریکا و مردمش، وابسته به قاره ی امریکا، (مهجور) سرخپوست (امروزه می گویند: american indian)، ینگه دنیایی

american

american civil war

<hr> (امریکا) آرمان امریکایی (که بنابرآن برابری فرصت ها و فراوانی به هرکس امکان ترقی و تعالی را می دهد) (american dream هم می نویسند)

(امریکا) آرمان امریکایی (که بنابرآن برابری فرصت ها و فراوانی به هرکس امکان ترقی و تعالی را می دهد) (american dream هم می نویسند)

american dream

<hr> زبان انگلیسی متداول در امریکا، انگلیسی امریکایی، زبان انگلیسی که در امریکا بان تکملم میشود

زبان انگلیسی متداول در امریکا، انگلیسی امریکایی، زبان انگلیسی که در امریکا بان تکملم میشود

american english

<hr> سرخپوست، سرخپوست امریکایی (indian و amerindian هم می گویند)، سر&nbsp; پوست امریکایی

سرخپوست، سرخپوست امریکایی (indian و amerindian هم می گویند)، سر پوست امریکایی

american indian

<hr> جزایر ساموآ (در جنوب اقیانوس آرام - متعلق به امریکا)

جزایر ساموآ (در جنوب اقیانوس آرام - متعلق به امریکا)

american samoa

<hr> معنی : اطلاعات و حقایق مربوط بامریکا <hr> معانی دیگر : (کتاب ها و مقالات و اشیا و داده های) وابسته به امریکا و تاریخ و مردمش

معنی : اطلاعات و حقایق مربوط بامریکا معانی دیگر : (کتاب ها و مقالات و اشیا و داده های) وابسته به امریکا و تاریخ و مردمش

americana

<hr> معنی : اصطلاح امریکایی، رسم امریکایی <hr> معانی دیگر : رسوم و عقاید امریکایی، (زبانشناسی) واژه یا عبارت یا اصطلاح یا کاربردی که اصل آن از امریکا است (در این فرهنگ این گونه واژه ها با نشان ستاره: * مشخص شده اند)

معنی : اصطلاح امریکایی، رسم امریکایی معانی دیگر : رسوم و عقاید امریکایی، (زبانشناسی) واژه یا عبارت یا اصطلاح یا کاربردی که اصل آن از امریکا است (در این فرهنگ این گونه واژه ها با نشان ستاره: * مشخص شده اند)

americanism

<hr> معنی : امریکایی شدن، پذیرش اخلاق و اداب امریکایی <hr> معانی دیگر : امریکایی شدن، پذیرش اخلاق و اداب امریکایی

معنی : امریکایی شدن، پذیرش اخلاق و اداب امریکایی معانی دیگر : امریکایی شدن، پذیرش اخلاق و اداب امریکایی

americanization

amerigo vespucci

<hr> سرخپوست، سرخپوست امریکایی

سرخپوست، سرخپوست امریکایی

amerindian

<hr> معنی : یاقوت ارغوانی، لعل بنفش، رنگ ارغوانی، رنگ یاقوتی، درکوهی بنفش <hr> معانی دیگر : (گوهرشناسی) یاقوت ارغوانی، کرکهن، کرکهان، آمه تیست (نوع ارغوانی سنگ کوارتز)

معنی : یاقوت ارغوانی، لعل بنفش، رنگ ارغوانی، رنگ یاقوتی، درکوهی بنفش معانی دیگر : (گوهرشناسی) یاقوت ارغوانی، کرکهن، کرکهان، آمه تیست (نوع ارغوانی سنگ کوارتز)

amethyst

<hr> (چشم پزشکی) هر بیماری ناشی از انکسار معیوب نور در چشم، گژ شکست (نور در چشم)

(چشم پزشکی) هر بیماری ناشی از انکسار معیوب نور در چشم، گژ شکست (نور در چشم)

ametropia

<hr> مخفف: بورس سهام امریکا (محل آن در شهر شیکاگو است)

مخفف: بورس سهام امریکا (محل آن در شهر شیکاگو است)

amex

<hr> معنی : خوش ایند، خوش رویی، مهربانی، خوش قلبی، دلپذیری، شیرینی <hr> معانی دیگر : خوش مشربی

معنی : خوش ایند، خوش رویی، مهربانی، خوش قلبی، دلپذیری، شیرینی معانی دیگر : خوش مشربی

amiability

<hr> معنی : مهربان، دلپذیر، شیرین <hr> معانی دیگر : خوش طینت، رفیق دوست، دوستانه، (مهجور) دوست داشتنی، دلفریب، دوست داشتنی

معنی : مهربان، دلپذیر، شیرین معانی دیگر : خوش طینت، رفیق دوست، دوستانه، (مهجور) دوست داشتنی، دلفریب، دوست داشتنی

amiable

<hr> از روى مهربانى، از روى، محبوبیت

از روى مهربانى، از روى، محبوبیت

amiably

<hr> معنی : محبوبیت، دوستدار صلح <hr> معانی دیگر : محبوبیت، دوستدار صلح

معنی : محبوبیت، دوستدار صلح معانی دیگر : محبوبیت، دوستدار صلح

amicability

<hr> معنی : دوستانه، دوست داشتنی <hr> معانی دیگر : با مهربانی، آشتی آمیز، مصالحه آمیز، باصلح و صفا، دوستوار، موافق

معنی : دوستانه، دوست داشتنی معانی دیگر : با مهربانی، آشتی آمیز، مصالحه آمیز، باصلح و صفا، دوستوار، موافق

amicable

<hr> دوستانه، به طور مصالحه

دوستانه، به طور مصالحه

amicably

amicus curiae

<hr> معنی : در میان، وسط <hr> معانی دیگر : در وسط، در بحبوحه، در حین

معنی : در میان، وسط معانی دیگر : در وسط، در بحبوحه، در حین

amid

<hr> معنی : در میان کشتی <hr> معانی دیگر : درمیان کشتی، (کشتیرانی) در میان کشتی، وسط عرشه، ناومیان، درمیان کشتی

معنی : در میان کشتی معانی دیگر : درمیان کشتی، (کشتیرانی) در میان کشتی، وسط عرشه، ناومیان، درمیان کشتی

واژه های حرف "a" - جملات نمونه