جملات نمونه

<hr> معنی : دوستانه، شنگول، گرم و نرم و راحت <hr> معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، چماق، باتون، اسکاتلند شنگول

معنی : دوستانه، شنگول، گرم و نرم و راحت معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، چماق، باتون، اسکاتلند شنگول

cosh

<hr> (برات و ورقه ی وام و غیره) مشترکا امضا کردن، (علاوه بر امضا کننده ی اصلی) امضا کردن (و بدین وسیله مسئولیت نکول را به عهده گرفتن)

(برات و ورقه ی وام و غیره) مشترکا امضا کردن، (علاوه بر امضا کننده ی اصلی) امضا کردن (و بدین وسیله مسئولیت نکول را به عهده گرفتن)

cosign

<hr> (قرارداد و عهدنامه و غیره) یکی از امضا کنندگان، امضا کننده(گان) مشترک، هم امضاء

(قرارداد و عهدنامه و غیره) یکی از امضا کنندگان، امضا کننده(گان) مشترک، هم امضاء

cosignatory

cosigner

<hr> براحتى، بطور راحت، بطورگرم ونرم

براحتى، بطور راحت، بطورگرم ونرم

cosily

<hr> معنی : کسینوس، جیب تمام <hr> معانی دیگر : (مثلثات) کسینوس

معنی : کسینوس، جیب تمام معانی دیگر : (مثلثات) کسینوس

cosine

cosiness

<hr> معنی : وسیله ارایش، فن ارایش و تزئین <hr> معانی دیگر : آرایشی، زیباساز، بزکی، اسباب توالت، ابزار آرایش، اسباب بزک، (جمع) لوازم آرایشی، عیب زدا، لکه زدا، وابسته به لوازم آرایش، وابسته به بزک

معنی : وسیله ارایش، فن ارایش و تزئین معانی دیگر : آرایشی، زیباساز، بزکی، اسباب توالت، ابزار آرایش، اسباب بزک، (جمع) لوازم آرایشی، عیب زدا، لکه زدا، وابسته به لوازم آرایش، وابسته به بزک

cosmetic

cosmetic surgery

cosmetics

<hr> معنی : مشاطه، متخصص ارایش وزیبایی <hr> معانی دیگر : متخصص ارایش وزیبایی beautician نیز نامیده میشود

معنی : مشاطه، متخصص ارایش وزیبایی معانی دیگر : متخصص ارایش وزیبایی beautician نیز نامیده میشود

cosmetologist

<hr> آرایشگری، فن زیباسازی پوست و ناخن و گیسو، بزک شناسی، ارایش زنانه

آرایشگری، فن زیباسازی پوست و ناخن و گیسو، بزک شناسی، ارایش زنانه

cosmetology

<hr> معنی : کیهانی، وابسته بگیتی، مربوط بعالم هستی <hr> معانی دیگر : وابسته به کائنات، عالمی، عظیم، بسیار بزرگ، پر عظمت، پر جلال

معنی : کیهانی، وابسته بگیتی، مربوط بعالم هستی معانی دیگر : وابسته به کائنات، عالمی، عظیم، بسیار بزرگ، پر عظمت، پر جلال

cosmic

cosmic radiation

<hr> اشعه کیهانى نجوم : پرتو کیهانى

اشعه کیهانى نجوم : پرتو کیهانى

cosmic ray

cosmically

<hr> (روسیه) پایگاه پرتاب ماهواره ها و موشک های فضایی، پرتابگاه

(روسیه) پایگاه پرتاب ماهواره ها و موشک های فضایی، پرتابگاه

cosmodrome

<hr> معنی : کیهان شناسی، خلقت وپیدایش عالم وجود <hr> معانی دیگر : (پژوهش درباره ی اصل و منشا کیهان) کیهان پژوهی

معنی : کیهان شناسی، خلقت وپیدایش عالم وجود معانی دیگر : (پژوهش درباره ی اصل و منشا کیهان) کیهان پژوهی

cosmogony

<hr> معنی : گیتی شناسی، شرح جهان، شرح گیتی <hr> معانی دیگر : (شرح کلی عالم) کیهان نمایی

معنی : گیتی شناسی، شرح جهان، شرح گیتی معانی دیگر : (شرح کلی عالم) کیهان نمایی

cosmography

<hr> وابسته به فلسفه انتظام گیتی

وابسته به فلسفه انتظام گیتی

cosmological

<hr> معنی : کیهان شناس، دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود <hr> معانی دیگر : کیهان شناس، دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود

معنی : کیهان شناس، دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود معانی دیگر : کیهان شناس، دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود

cosmologist

<hr> معنی : کیهان شناسی، فلسفه انتظام گیتی، نظام عالم وجود <hr> معانی دیگر : (مطالعه ی علمی شکل و ساختمان و تطور کیهان) کیهان شناسی

معنی : کیهان شناسی، فلسفه انتظام گیتی، نظام عالم وجود معانی دیگر : (مطالعه ی علمی شکل و ساختمان و تطور کیهان) کیهان شناسی

cosmology

<hr> معنی : کیهان نورد <hr> معانی دیگر : (روسیه) فضانورد

معنی : کیهان نورد معانی دیگر : (روسیه) فضانورد

cosmonaut

<hr> جهان شهر (شهر بزرگی که مردم آن از ملیت های گوناگون باشند)، شهر بین المللی، مرکز تجمع نژادهای مختلف

جهان شهر (شهر بزرگی که مردم آن از ملیت های گوناگون باشند)، شهر بین المللی، مرکز تجمع نژادهای مختلف

cosmopolis

<hr> معنی : بین المللی، وابسته به همه جهان <hr> معانی دیگر : جهانی، جهان شهری، (شخص - غیر محدود به سنت ها و عقاید محلی و ملی) جهان بین، گسترده اندیش، جهان میهن، جهان دیده، دنیا دیده، (گیاه و جانور - گسترده در بیشتر جهان) همه جا زی، هر جا زی

معنی : بین المللی، وابسته به همه جهان معانی دیگر : جهانی، جهان شهری، (شخص - غیر محدود به سنت ها و عقاید محلی و ملی) جهان بین، گسترده اندیش، جهان میهن، جهان دیده، دنیا دیده، (گیاه و جانور - گسترده در بیشتر جهان) همه جا زی، هر جا زی

cosmopolitan

<hr> معنی : بین المللی بودن، جهانشهر گرایی <hr> معانی دیگر : بین المللی بودن، جهانشهر گرایی

معنی : بین المللی بودن، جهانشهر گرایی معانی دیگر : بین المللی بودن، جهانشهر گرایی

cosmopolitanism

<hr> معنی : جهانشهرزی، شخصیت جهانی، سرتاسر جهانی <hr> معانی دیگر : (شخص) جهان میهن، جهان وطن، گسترده اندیش، جهان دیده، جهان بین

معنی : جهانشهرزی، شخصیت جهانی، سرتاسر جهانی معانی دیگر : (شخص) جهان میهن، جهان وطن، گسترده اندیش، جهان دیده، جهان بین

cosmopolite

<hr> معنی : نظام عالم وجود، کیهان، عالم، گیتی و نظام ان <hr> معانی دیگر : افلاک، کائنات، گیتی، جهان هستی، کل هستی، (نادر) نظم و ترتیب، سامان، هماهنگی، همبست (سیستم) کامل و منظم

معنی : نظام عالم وجود، کیهان، عالم، گیتی و نظام ان معانی دیگر : افلاک، کائنات، گیتی، جهان هستی، کل هستی، (نادر) نظم و ترتیب، سامان، هماهنگی، همبست (سیستم) کامل و منظم

cosmos

<hr> متعهد مشترک، بانی مشترک (کسی که به اتفاق یک یا چند نفر دیگر انجام کار یا تقدیم لایحه و غیره را به عهده می گیرد)، مشترکا متعهد یا بانی شدن، به عهده گرفتن (به همراهی دیگران)

متعهد مشترک، بانی مشترک (کسی که به اتفاق یک یا چند نفر دیگر انجام کار یا تقدیم لایحه و غیره را به عهده می گیرد)، مشترکا متعهد یا بانی شدن، به عهده گرفتن (به همراهی دیگران)

cosponsor

<hr> معنی : قزاق <hr> معانی دیگر : قزاق (مردمی که تا اواخر قرن نوزدهم به طور خودمختار در اوکراین زندگی می کردند و در مقابل پول در سواره نظام روسیه ی تزاری می جنگیدند) (با: kazakh یعنی اهل جمهوری قزاقستان اشتباه نشود)

معنی : قزاق معانی دیگر : قزاق (مردمی که تا اواخر قرن نوزدهم به طور خودمختار در اوکراین زندگی می کردند و در مقابل پول در سواره نظام روسیه ی تزاری می جنگیدند) (با: kazakh یعنی اهل جمهوری قزاقستان اشتباه نشود)

cossack

<hr> معنی : بره دست اموز، بچه نازپرورده <hr> معانی دیگر : بره ی دست آموز، گوسفند دست پرورده، هر حیوان خانگی کوچک

معنی : بره دست اموز، بچه نازپرورده معانی دیگر : بره ی دست آموز، گوسفند دست پرورده، هر حیوان خانگی کوچک

cosset

<hr> معنی : ارزش، هزینه، خرج، بها، قدر، ارزیدن، قیمت داشتن، ارزش داشتن <hr> معانی دیگر : قیمت، خرج (مخارج)، هزینه داشتن، تمام شدن، (بازرگانی - معمولا با: out) هزینه ی انجام (یا تولید و غیره) را برآورد کردن، (عامیانه) گران بودن، گران تمام شدن، (حقوق - جمع) هزینه ی دادرسی (به ویژه مخارجی که باید توسط بازنده پرداخت شود)

معنی : ارزش، هزینه، خرج، بها، قدر، ارزیدن، قیمت داشتن، ارزش داشتن معانی دیگر : قیمت، خرج (مخارج)، هزینه داشتن، تمام شدن، (بازرگانی - معمولا با: out) هزینه ی انجام (یا تولید و غیره) را برآورد کردن، (عامیانه) گران بودن، گران تمام شدن، (حقوق - جمع) هزینه ی دادرسی (به ویژه مخارجی که باید توسط بازنده پرد

cost

<hr> معنی : حسابداری، ارزیابی <hr> معانی دیگر : (حسابداری) برآورد هزینه (روش محاسبه و سرشکن کردن و ثبت هزینه های فراوری و پخش)

معنی : حسابداری، ارزیابی معانی دیگر : (حسابداری) برآورد هزینه (روش محاسبه و سرشکن کردن و ثبت هزینه های فراوری و پخش)

cost accounting

<hr> (بازرگانی و حسابداری) سودآور، مقرون به صرفه، کارآمد هزینه، هزینه کاه

(بازرگانی و حسابداری) سودآور، مقرون به صرفه، کارآمد هزینه، هزینه کاه

cost effective

cost effectiveness

cost of capital

cost of goods sold

<hr> (اقتصاد - میانگین هزینه ی نیازمندی های اصلی زندگی مانند خوراک و مسکن و پوشاک و بهداشت) هزینه ی زندگی

(اقتصاد - میانگین هزینه ی نیازمندی های اصلی زندگی مانند خوراک و مسکن و پوشاک و بهداشت) هزینه ی زندگی

cost of living

<hr> (در قراردادهای بازرگانی به ویژه با دولت) هزینه بعلاوی درصد بخصوصی از سود، اضافه بر قیمت تمام شده، افزون بر هزینه، براساس قیمت تجارتی، بعلاوه سود معینی

(در قراردادهای بازرگانی به ویژه با دولت) هزینه بعلاوی درصد بخصوصی از سود، اضافه بر قیمت تمام شده، افزون بر هزینه، براساس قیمت تجارتی، بعلاوه سود معینی

cost plus

cost price

<hr> معنی : دنده، ضلع، رگه، خط کناری <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) دنده (rib هم می گویند)، دنده ای، ضلعی

معنی : دنده، ضلع، رگه، خط کناری معانی دیگر : (کالبدشناسی) دنده (rib هم می گویند)، دنده ای، ضلعی

costa

<hr> کشور کاستاریکا (در امریکای مرکزی)

کشور کاستاریکا (در امریکای مرکزی)

costa rica

<hr> معنی : دندهای، ضلعی <hr> معانی دیگر : (برگ گیاه) وابسته به رگبرگ میانی، (کالبد شناسی) وابسته به یا نزدیک به دنده(ها)، دنده سان

معنی : دندهای، ضلعی معانی دیگر : (برگ گیاه) وابسته به رگبرگ میانی، (کالبد شناسی) وابسته به یا نزدیک به دنده(ها)، دنده سان

costal

<hr> هم بازیگر، همبازی (هنرپیشه ای که به همراه هنرپیشه ی دیگر نقش اول را بر عهده دارد)، هم بازیگری کردن، نقش مشترک داشتن، (سینما و تئاتر و تلویزیون)

هم بازیگر، همبازی (هنرپیشه ای که به همراه هنرپیشه ی دیگر نقش اول را بر عهده دارد)، هم بازیگری کردن، نقش مشترک داشتن، (سینما و تئاتر و تلویزیون)

costar

<hr> (انگلیس) برآورد هزینه، محاسبه ی مخارج

(انگلیس) برآورد هزینه، محاسبه ی مخارج

costing

<hr> معنی : خسیس، یبوست اور، سرد و بی محبت، یبس <hr> معانی دیگر : یبوست آور، یبس کننده، قابض، دارای یبوست

معنی : خسیس، یبوست اور، سرد و بی محبت، یبس معانی دیگر : یبوست آور، یبس کننده، قابض، دارای یبوست

واژه های حرف "c" - جملات نمونه