جملات نمونه

liberalise

<hr> معنی : وسعت نظر، ازادگی، اصول ازادی خواهی <hr> معانی دیگر : آزادمنشی، وارستگی، آزادگی، رادی، (فرقه های پروتستان) هواداری از تفسیر آزادانه تر و غیر سنتی تر انجیل

معنی : وسعت نظر، ازادگی، اصول ازادی خواهی معانی دیگر : آزادمنشی، وارستگی، آزادگی، رادی، (فرقه های پروتستان) هواداری از تفسیر آزادانه تر و غیر سنتی تر انجیل

liberalism

liberalist

<hr> معنی : سخاوت، دهش، ازادگی، بخشایندگی <hr> معانی دیگر : گشاده دستی، سخاوتمندی، رادی

معنی : سخاوت، دهش، ازادگی، بخشایندگی معانی دیگر : گشاده دستی، سخاوتمندی، رادی

liberality

<hr> معنی : ازاد کردن، ترقیخواه کردن <hr> معانی دیگر : لیبرال کردن

معنی : ازاد کردن، ترقیخواه کردن معانی دیگر : لیبرال کردن

liberalization

<hr> معنی : ازاد کردن، روشنفکر کردن، لیبرال کردن، ازادیخواه کردن، رفع ممانعت کردن <hr> معانی دیگر : لیبرال کردن یا شدن (رجوع شود به: liberal)، سخاوتمند شدن

معنی : ازاد کردن، روشنفکر کردن، لیبرال کردن، ازادیخواه کردن، رفع ممانعت کردن معانی دیگر : لیبرال کردن یا شدن (رجوع شود به: liberal)، سخاوتمند شدن

liberalize

liberalized

<hr> با آزادگی، آزادانه، با فکر بازو روشن، با نظر بلندی

با آزادگی، آزادانه، با فکر بازو روشن، با نظر بلندی

liberally

<hr> معنی : رها کردن، تجزیه کردن، ازاد کردن <hr> معانی دیگر : آزاد کردن (از اشغال دشمن یا بردگی یا زندان و غیره)، (خودمانی - به ویژه در زمان جنگ) دزدیدن (از دشمن)، چاپیدن

معنی : رها کردن، تجزیه کردن، ازاد کردن معانی دیگر : آزاد کردن (از اشغال دشمن یا بردگی یا زندان و غیره)، (خودمانی - به ویژه در زمان جنگ) دزدیدن (از دشمن)، چاپیدن

liberate

<hr> (adjective) غیر سنتی، باز، آزاد

(adjective) غیر سنتی، باز، آزاد

liberated

<hr> معنی : رهایی، ازاد کردن، نجات <hr> معانی دیگر : آزاد سازی، رها (با: آزادی liberty یا freedom فرق دارد)، به دست آوری برابری (اجتماعی و اقتصادی)، برابری طلبی

معنی : رهایی، ازاد کردن، نجات معانی دیگر : آزاد سازی، رها (با: آزادی liberty یا freedom فرق دارد)، به دست آوری برابری (اجتماعی و اقتصادی)، برابری طلبی

liberation

<hr> (مسیحیت - این اندیشه: لزوم مداخله ی کلیسا و کشیشان در امور سیاسی به منظور ترویج آزادی و کاهش فقر و نابرابری های سیاسی و اجتماعی) یزدان شناسی آزادگر

(مسیحیت - این اندیشه: لزوم مداخله ی کلیسا و کشیشان در امور سیاسی به منظور ترویج آزادی و کاهش فقر و نابرابری های سیاسی و اجتماعی) یزدان شناسی آزادگر

liberation theology

<hr> معنی : ازاد کننده، ازادی بخش <hr> معانی دیگر : آزادی بخش، آزادکننده، آزادگر

معنی : ازاد کننده، ازادی بخش معانی دیگر : آزادی بخش، آزادکننده، آزادگر

liberator

<hr> معنی : کشور لیبریا <hr> معانی دیگر : کشور لیبریا (در افریقا- پایتخت: منرویا- 111370 کیلومتر مربع)

معنی : کشور لیبریا معانی دیگر : کشور لیبریا (در افریقا- پایتخت: منرویا- 111370 کیلومتر مربع)

liberia

liberian

<hr> معنی : طرفدار ازادی فردی، طرفدار ازادی اراده <hr> معانی دیگر : (کسی که معتقد به آزادی اراده و حق تفکر و بیان آزادانه است) اختیار گرای

معنی : طرفدار ازادی فردی، طرفدار ازادی اراده معانی دیگر : (کسی که معتقد به آزادی اراده و حق تفکر و بیان آزادانه است) اختیار گرای

libertarian

<hr> معنی : طرفداری از ازادی فردی <hr> معانی دیگر : طرفداری از ازادی فردی

معنی : طرفداری از ازادی فردی معانی دیگر : طرفداری از ازادی فردی

libertarianism

<hr> معنی : باده گسار و عیاش، زانی، کسیکه پابند مذهب نیست، غلام ازاد شده، فاسق، افسار گسیخته، هرزه <hr> معانی دیگر : (روم باستان) برده ی آزاد شده

معنی : باده گسار و عیاش، زانی، کسیکه پابند مذهب نیست، غلام ازاد شده، فاسق، افسار گسیخته، هرزه معانی دیگر : (روم باستان) برده ی آزاد شده

libertine

<hr> معنی : اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری <hr> معانی دیگر : آزادی (به ویژه از قید یا بیداد یا بردگی و غیره)، مجموع حقوق و امتیازات شهروندان، رخصت، آزادی رفت و آمد، حق ویژه، امتیاز، حق استثنایی، هده، گستاخی، پررویی، سو استفاده از دوستی، (نیروی دریایی) مرخصی (معمولا 48 ساعته) اجازه ی رفتن به ساحل، (فلسفه) اختیار (در برابر: جبر)، رهایی

معنی : اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری معانی دیگر : آزادی (به ویژه از قید یا بیداد یا بردگی و غیره)، مجموع حقوق و امتیازات شهروندان، رخصت، آزادی رفت و آمد، حق ویژه، امتیاز، حق استثنایی، هده، گستاخی، پررویی، سو استفاده از دوستی، (نیروی دریایی) مرخصی (معمولا 48 ساعته) اجازه ی رفتن به ساحل، (فلسفه) ا

liberty

<hr> ناقوس آزادی (که با آن استقلال امریکا را اعلام کردند - در فیلادلفیا - امریکا)

ناقوس آزادی (که با آن استقلال امریکا را اعلام کردند - در فیلادلفیا - امریکا)

liberty bell

libidinize

<hr> معنی : وابسته به شهوت جنسی <hr> معانی دیگر : شهوانی، شهوت آمیز، گایشی، سپوزش انگیز، جالشی، libidinal وابسته به شهوت جنسی

معنی : وابسته به شهوت جنسی معانی دیگر : شهوانی، شهوت آمیز، گایشی، سپوزش انگیز، جالشی، libidinal وابسته به شهوت جنسی

libidinous

<hr> معنی : هوس، شهوت جنسی، شور جنسی، تحریک شهوانی <hr> معانی دیگر : (غریزه و خواسته های جنسی) شهوت جنسی، گایش خواست، جالش خواست، سپوزش خواهی، جالش نیرو

معنی : هوس، شهوت جنسی، شور جنسی، تحریک شهوانی معانی دیگر : (غریزه و خواسته های جنسی) شهوت جنسی، گایش خواست، جالش خواست، سپوزش خواهی، جالش نیرو

libido

<hr> معنی : برج میزان <hr> معانی دیگر : (لاتین)، (واحد اصلی پول انگلیس که نشان آن: l از حرف اول این واژه ی لاتین گرفته شده است) لیره، پوند، (نجوم) استارگان (یا مجمع الکواکب) میزان (در نیمکره ی جنوبی)، برج میزان (هفتمین خانه ی منطقه البروج)، یک رطل pound برابر با 61 اونس مخفف ان، lb است، گیروانکه

معنی : برج میزان معانی دیگر : (لاتین)، (واحد اصلی پول انگلیس که نشان آن: l از حرف اول این واژه ی لاتین گرفته شده است) لیره، پوند، (نجوم) استارگان (یا مجمع الکواکب) میزان (در نیمکره ی جنوبی)، برج میزان (هفتمین خانه ی منطقه البروج)، یک رطل pound برابر با 61 اونس مخفف ان، lb است، گیروانکه

libra

<hr> معنی : کتاب دار <hr> معانی دیگر : متصدی کتابخانه

معنی : کتاب دار معانی دیگر : متصدی کتابخانه

librarian

libraries

<hr> معنی : کتابفروشی، مجموعه کتب، کتابخانه، قرائتخانه <hr> معانی دیگر : کتابخانه (مجموعه ی کتاب ها و یا ساختمان یا اتاق آنها)

معنی : کتابفروشی، مجموعه کتب، کتابخانه، قرائتخانه معانی دیگر : کتابخانه (مجموعه ی کتاب ها و یا ساختمان یا اتاق آنها)

library

<hr> کتابخانه ی کنگره (کتابخانه ی ملی امریکا در شهر واشنگتن)

کتابخانه ی کنگره (کتابخانه ی ملی امریکا در شهر واشنگتن)

library of congress

<hr> معنی : جنبش، نوسان، جنبش نمایان ماه، ارتعاش، جنبش ترازویی و حرکت موازنهای <hr> معانی دیگر : نوسان، جنبش، جنبش ترازویی و حرکت موازنه ای، جنبش نمایان ماه، ارتعاش

معنی : جنبش، نوسان، جنبش نمایان ماه، ارتعاش، جنبش ترازویی و حرکت موازنهای معانی دیگر : نوسان، جنبش، جنبش ترازویی و حرکت موازنه ای، جنبش نمایان ماه، ارتعاش

libration

<hr> معنی : نویسنده اشعار اپرا <hr> معانی دیگر : (موسیقی) مصنف لیبرتوها، نویسنده ی اپرانامه

معنی : نویسنده اشعار اپرا معانی دیگر : (موسیقی) مصنف لیبرتوها، نویسنده ی اپرانامه

librettist

<hr> معنی : کتاب اشعار اپرا، اشعار اپرا <hr> معانی دیگر : (موسیقی)، اپرانامه (متن گفتارها و شعرهای اپرا و سایر قطعات موسیقی نسبتا بلند)، کتاب اشعار اپرا opera

معنی : کتاب اشعار اپرا، اشعار اپرا معانی دیگر : (موسیقی)، اپرانامه (متن گفتارها و شعرهای اپرا و سایر قطعات موسیقی نسبتا بلند)، کتاب اشعار اپرا opera

libretto

<hr> کشور لیبی (پایتخت: تریپولی - 1759540 کیلومتر مربع)

کشور لیبی (پایتخت: تریپولی - 1759540 کیلومتر مربع)

libya

<hr> معنی : اهل لیبی، ساکن لیبی <hr> معانی دیگر : وابسته به کشور لیبی و مردم و فرهنگ آن، لیبیایی

معنی : اهل لیبی، ساکن لیبی معانی دیگر : وابسته به کشور لیبی و مردم و فرهنگ آن، لیبیایی

libyan

<hr> صحرای لیبی (بخشی از صحرای کبیر افریقا که در لیبی و سودان و مصر واقع شده)

صحرای لیبی (بخشی از صحرای کبیر افریقا که در لیبی و سودان و مصر واقع شده)

libyan desert

<hr> معنی : شپش ها <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: louse، صورت جمع louse

معنی : شپش ها معانی دیگر : جمع واژه ی: louse، صورت جمع louse

lice

<hr> معنی : جواز شغل، اجازه رفتن دادن، پروانه دادن <hr> معانی دیگر : license اجازه، پروانه، جواز، مرخص کردن

معنی : جواز شغل، اجازه رفتن دادن، پروانه دادن معانی دیگر : license اجازه، پروانه، جواز، مرخص کردن

licence

<hr> معنی : اجازه، پروانه، جواز، جواز شغل، اجازه رفتن دادن، پروانه دادن، مرخص کردن <hr> معانی دیگر : گواهینامه، تصدیق، پته، پرگه، پرگنامه، اجازه ی رسمی، امتیاز رسمی، برگ رسمی، بخشودگی (از پیروی مقررات و غیره)، معافیت، آزادی عمل، بی بندو باری، آزادی زیادی، بی لگامی، افسار گسیختگی، سواستفاده از آزادی، نارواگری، 5 - هرزگی، لچری، پیروی از هوی و هوس، بی بند و باری جنسی، 6 - اجازه ی رسمی دادن به، جواز دادن به، گواهینامه دادن به، پروانه دادن به، مجاز کردن (licence هم می نویسند)

معنی : اجازه، پروانه، جواز، جواز شغل، اجازه رفتن دادن، پروانه دادن، مرخص کردن معانی دیگر : گواهینامه، تصدیق، پته، پرگه، پرگنامه، اجازه ی رسمی، امتیاز رسمی، برگ رسمی، بخشودگی (از پیروی مقررات و غیره)، معافیت، آزادی عمل، بی بندو باری، آزادی زیادی، بی لگامی، افسار گسیختگی، سواستفاده از آزادی، نارواگری،

license

<hr> معنی : پلاک <hr> معانی دیگر : (انگلیس: number-plate) نمره ی اتومبیل (وسایر وسایط نقلیه)

معنی : پلاک معانی دیگر : (انگلیس: number-plate) نمره ی اتومبیل (وسایر وسایط نقلیه)

license plate

<hr> معنی : مجاز <hr> معانی دیگر : پرگه دار، دارای پروانه (یا جواز یا گواهینامه و غیره)

معنی : مجاز معانی دیگر : پرگه دار، دارای پروانه (یا جواز یا گواهینامه و غیره)

licensed

<hr> معنی : لیسانسیه، دارنده پروانه، صاحب جواز <hr> معانی دیگر : دارنده ی جواز (یا پروانه یا گواهینامه و غیره)، پرگدار، پروانه دار

معنی : لیسانسیه، دارنده پروانه، صاحب جواز معانی دیگر : دارنده ی جواز (یا پروانه یا گواهینامه و غیره)، پرگدار، پروانه دار

licensee

<hr> صادر کننده ی جواز یا پروانه، گواهینامه دهنده (در حقوق licensor هم می نویسند)، licensor پروانه دهنده

صادر کننده ی جواز یا پروانه، گواهینامه دهنده (در حقوق licensor هم می نویسند)، licensor پروانه دهنده

licenser

licensing

licensor

<hr> معنی : اجازه، پروانه <hr> معانی دیگر : صدور گواهینامه یا جواز (مثلا برای پزشکی)، اجازه بخصوص اجازه موعظه وخطابه

معنی : اجازه، پروانه معانی دیگر : صدور گواهینامه یا جواز (مثلا برای پزشکی)، اجازه بخصوص اجازه موعظه وخطابه

licensure

<hr> معنی : لیسانسیه، دارنده پروانه <hr> معانی دیگر : (کسی که در حرفه ای دارای پروانه و اجازه نامه ی رسمی است) دارنده ی گواهی نامه ی رسمی، رسما مجاز، دارای جواز

معنی : لیسانسیه، دارنده پروانه معانی دیگر : (کسی که در حرفه ای دارای پروانه و اجازه نامه ی رسمی است) دارنده ی گواهی نامه ی رسمی، رسما مجاز، دارای جواز

licentiate

<hr> معنی : بد اخلاق، ول، هرزه، شهوتران، مبنی بر هرزگی <hr> معانی دیگر : (از نظر اخلاقی و جنسی) لگام گسیخته، افسار گسیخته، بی بندو بار، لچر، هیز

معنی : بد اخلاق، ول، هرزه، شهوتران، مبنی بر هرزگی معانی دیگر : (از نظر اخلاقی و جنسی) لگام گسیخته، افسار گسیخته، بی بندو بار، لچر، هیز

licentious

licentiousness

<hr> معنی : گلسنگ، با گلسنگ پوشاندن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گلسنگ، (پزشکی) بیماری لیکن (که نشان آن پیداشدن لکه و پاپول بر روی پوست بدن است)

معنی : گلسنگ، با گلسنگ پوشاندن معانی دیگر : (گیاه شناسی) گلسنگ، (پزشکی) بیماری لیکن (که نشان آن پیداشدن لکه و پاپول بر روی پوست بدن است)

واژه های حرف "l" - جملات نمونه