جملات نمونه

pencil sharpener

penciled

penciling

<hr> با مداد کشیده شده، مدادی، با مدادسایه زده، پرتوی، شعاع دار

با مداد کشیده شده، مدادی، با مدادسایه زده، پرتوی، شعاع دار

pencilled

pencilling

<hr> (محلی) رجوع شود به: depend

pend

<hr> معنی : اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده <hr> معانی دیگر : (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده

معنی : اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده معانی دیگر : (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده

pendant

<hr> معنی : تعلیق، اویختگی <hr> معانی دیگر : آویختگی، آویزانی

معنی : تعلیق، اویختگی معانی دیگر : آویختگی، آویزانی

pendency

<hr> معنی : اویخته <hr> معانی دیگر : آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل

معنی : اویخته معانی دیگر : آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل

pendent

<hr> معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت <hr> معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

pending

<hr> معنی : نوسانی <hr> معانی دیگر : آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده

معنی : نوسانی معانی دیگر : آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده

pendulous

<hr> معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته <hr> معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

pendulum

<hr> معنی : افسانه <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث، افسانه پنلوپ زوجه اودیسوس odysseus

معنی : افسانه معانی دیگر : اسم خاص مونث، افسانه پنلوپ زوجه اودیسوس odysseus

penelope

<hr> peneplane ز، دشت گون، فرسوده کردن زمین

peneplane ز، دشت گون، فرسوده کردن زمین

peneplain

<hr> معنی : نفوذ پذیر، سوراخ شدنی، کاویدنی، رخنه پذیر <hr> معانی دیگر : خلیدنی، تراسهشی، سوراخ کردنی، رسوخ پذیر، سورا&nbsp; شدنی

معنی : نفوذ پذیر، سوراخ شدنی، کاویدنی، رخنه پذیر معانی دیگر : خلیدنی، تراسهشی، سوراخ کردنی، رسوخ پذیر، سورا شدنی

penetrable

<hr> معنی : فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن <hr> معانی دیگر : نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

معنی : فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن معانی دیگر : نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

penetrate

<hr> معنی : نافذ، رسوخ کننده <hr> معانی دیگر : تراسهشگر، خلشگر، (بو) تند، (صدا) رسا، تیز، پر ذکاوت، ذکی، با هوش، هوشمندانه، زیرکانه، رسو&nbsp; کننده

معنی : نافذ، رسوخ کننده معانی دیگر : تراسهشگر، خلشگر، (بو) تند، (صدا) رسا، تیز، پر ذکاوت، ذکی، با هوش، هوشمندانه، زیرکانه، رسو کننده

penetrating

<hr> معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست <hr> معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی

معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی

penetration

<hr> معنی : نافذ، وابسته به نفوذ کردن <hr> معانی دیگر : نافذ، وابسته به نفوذ کردن

معنی : نافذ، وابسته به نفوذ کردن معانی دیگر : نافذ، وابسته به نفوذ کردن

penetrative

<hr> معنی : پنگوین <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، پنگوئن (راسته ی sphensciformes)، بطریق

معنی : پنگوین معانی دیگر : (جانور شناسی)، پنگوئن (راسته ی sphensciformes)، بطریق

penguin

<hr> معنی : پنی سیلین <hr> معانی دیگر : (داروسازی) پنی سیلین (به فرمول کلی c9h11n2o4sr)

معنی : پنی سیلین معانی دیگر : (داروسازی) پنی سیلین (به فرمول کلی c9h11n2o4sr)

penicillin

<hr> معنی : قارچ کپکی سبز <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پنی سیلیوم (انواع قارچ ها و کپک های جنس penicillium که روی نان مانده و پنیر مانده می رویند و از آنها پنی سیلین می گیرند)

معنی : قارچ کپکی سبز معانی دیگر : (گیاه شناسی) پنی سیلیوم (انواع قارچ ها و کپک های جنس penicillium که روی نان مانده و پنیر مانده می رویند و از آنها پنی سیلین می گیرند)

penicillium

<hr> معنی : التی، شبیه الت رجولیت <hr> معانی دیگر : التی، شبیه الت رجولیت

معنی : التی، شبیه الت رجولیت معانی دیگر : التی، شبیه الت رجولیت

penile

<hr> معنی : شبه جزیره، پیشرفتگی خاک در اب <hr> معانی دیگر : آبخست سان

معنی : شبه جزیره، پیشرفتگی خاک در اب معانی دیگر : آبخست سان

peninsula

<hr> معنی : شبه جزیره ای، وابسته به شبه جزیره <hr> معانی دیگر : شبه جزیره ای، وابسته به شبه جزیره

معنی : شبه جزیره ای، وابسته به شبه جزیره معانی دیگر : شبه جزیره ای، وابسته به شبه جزیره

peninsular

<hr> معنی : ذکر، کیر، حشفه، الت مردی، الت رجولیت <hr> معانی دیگر : آلت تناسلی مرد، قضیب، چل، چوک، لکانه، لند، لیمور

معنی : ذکر، کیر، حشفه، الت مردی، الت رجولیت معانی دیگر : آلت تناسلی مرد، قضیب، چل، چوک، لکانه، لند، لیمور

penis

<hr> معنی : پشیمانی، ندامت، توبه، طلب مغفرت <hr> معانی دیگر : پتت، هود

معنی : پشیمانی، ندامت، توبه، طلب مغفرت معانی دیگر : پتت، هود

penitence

<hr> معنی : پشیمان، توبه کار، اندوهناک، تائب، نادم <hr> معانی دیگر : هود کار، پتت کار، آدم نادم، آدم توبه کار

معنی : پشیمان، توبه کار، اندوهناک، تائب، نادم معانی دیگر : هود کار، پتت کار، آدم نادم، آدم توبه کار

penitent

<hr> معنی : وابسته به طلب مغفرت و ندامت <hr> معانی دیگر : ندامت آمیز، حاکی از پشیمانی، توبه آمیز، هود کارانه، رجوع شود به: penitent

معنی : وابسته به طلب مغفرت و ندامت معانی دیگر : ندامت آمیز، حاکی از پشیمانی، توبه آمیز، هود کارانه، رجوع شود به: penitent

penitential

<hr> معنی : ندامتگاه، بازداشتگاه یا زندان مجرمین، ندامتی، دار التادیب <hr> معانی دیگر : وابسته به پشیمانی، توبه آمیز، ندامت کارانه، هود آمیز، پتت آمیز، زندان

معنی : ندامتگاه، بازداشتگاه یا زندان مجرمین، ندامتی، دار التادیب معانی دیگر : وابسته به پشیمانی، توبه آمیز، ندامت کارانه، هود آمیز، پتت آمیز، زندان

penitentiary

<hr> معنی : قلمتراش، چاقوی کوچک جیبی <hr> معانی دیگر : چاقوی جیبی

معنی : قلمتراش، چاقوی کوچک جیبی معانی دیگر : چاقوی جیبی

penknife

penlight

<hr> معنی : منشی، نویسنده، ادیب، اهل قلم <hr> معانی دیگر : خطاط، خوشنویس، مصنف

معنی : منشی، نویسنده، ادیب، اهل قلم معانی دیگر : خطاط، خوشنویس، مصنف

penman

<hr> معنی : خط، طرز نوشتن، خوش خطی <hr> معانی دیگر : خوشنویسی، خطاطی

معنی : خط، طرز نوشتن، خوش خطی معانی دیگر : خوشنویسی، خطاطی

penmanship

<hr> ویلیام پن (بنیان گذار انگلیسی ایالت پنسیلوانیا در امریکا)

ویلیام پن (بنیان گذار انگلیسی ایالت پنسیلوانیا در امریکا)

penn

<hr> معنی : قلاب، پرچم سهگوش <hr> معانی دیگر : (نیروی دریایی و غیره) پرچم سه گوش، درفش، penon پرچم سه گوش، پرچم دم چلچله ای

معنی : قلاب، پرچم سهگوش معانی دیگر : (نیروی دریایی و غیره) پرچم سه گوش، درفش، penon پرچم سه گوش، پرچم دم چلچله ای

pennant

penne

pennies

<hr> معنی : بی پول <hr> معانی دیگر : تهیدست، آس و پاس، فقیر

معنی : بی پول معانی دیگر : تهیدست، آس و پاس، فقیر

penniless

pennines

<hr> معنی : پنسیلوانیا <hr> معانی دیگر : ایالت پنسیلوانیا (امریکا - مرکز آن: harrisburg - مخفف: pa یا pa یا penn یا 117412 - penna کیلومتر مربع)

معنی : پنسیلوانیا معانی دیگر : ایالت پنسیلوانیا (امریکا - مرکز آن: harrisburg - مخفف: pa یا pa یا penn یا 117412 - penna کیلومتر مربع)

pennsylvania

<hr> معنی : شاهی <hr> معانی دیگر : (انگلیس و غیره - واحد پولی برابر با یکصدم پوند - سابقا: یک دوازدهم شیلینگ) پنی، (امریکا و کانادا - یک صدم دلار) سنت، مبلغ، کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا، شاهی <hr> penny _ پسوند:، به ارزش ... پنی

معنی : شاهی معانی دیگر : (انگلیس و غیره - واحد پولی برابر با یکصدم پوند - سابقا: یک دوازدهم شیلینگ) پنی، (امریکا و کانادا - یک صدم دلار) سنت، مبلغ، کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا، شاهی penny _ پسوند:، به ارزش ... پنی

penny

<hr> آدم خسیس، ناخن خشک، کنس

آدم خسیس، ناخن خشک، کنس

penny pincher

<hr> صرفه جو یا دقیق در چیزهای کوچک ولی بی دقت و ولخرج در چیزهای بزرگ، صرفه جو در پنی و ولخرجدر لیره دینارشناس و ریال شناس

صرفه جو یا دقیق در چیزهای کوچک ولی بی دقت و ولخرج در چیزهای بزرگ، صرفه جو در پنی و ولخرجدر لیره دینارشناس و ریال شناس

penny wise and pound foolish

<hr> معنی : بارزش یک پنی <hr> معانی دیگر : به ارزش یک پنی، (نادر) معامله ی پر صرفه، ارزان خری، ی نچه برابر یک پنی میتوان خرید، ارزش یک پنی، سودا، معمله، بها، مقدارکم

معنی : بارزش یک پنی معانی دیگر : به ارزش یک پنی، (نادر) معامله ی پر صرفه، ارزان خری، ی نچه برابر یک پنی میتوان خرید، ارزش یک پنی، سودا، معمله، بها، مقدارکم

pennyworth

<hr> معنی : کیفرشناسی، اداره زندان <hr> معانی دیگر : کیفر شناسی، اداره زندان

معنی : کیفرشناسی، اداره زندان معانی دیگر : کیفر شناسی، اداره زندان

penology

<hr> معنی : اویزان، اویخته <hr> معانی دیگر : آویخته، آونگان، معلق

معنی : اویزان، اویخته معانی دیگر : آویخته، آونگان، معلق

pensile

<hr> معنی : پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی، مستمری، پانسیون شدن، مستمری گرفتن <hr> معانی دیگر : حقوق بازنشستگی، (به ویژه در مورد هنرمندان) مقرری، (به ویژه فرانسه) پانسیون، (اروپا) اتاق و خوراک (امریکا: room and board)، حقوق بازنشستگی دادن به، مقرری دادن، حقوق بازشنستگی

معنی : پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی، مستمری، پانسیون شدن، مستمری گرفتن معانی دیگر : حقوق بازنشستگی، (به ویژه در مورد هنرمندان) مقرری، (به ویژه فرانسه) پانسیون، (اروپا) اتاق و خوراک (امریکا: room and board)، حقوق بازنشستگی دادن به، مقرری دادن، حقوق بازشنستگی

واژه های حرف "p" - جملات نمونه