جملات نمونه

<hr> معنی : تقسیم، چاک <hr> معانی دیگر : با قیچی بریدن، قیچی کردن، برش، بریدگی، قطع، تفرقه، پراکندگی، اختلاف

معنی : تقسیم، چاک معانی دیگر : با قیچی بریدن، قیچی کردن، برش، بریدگی، قطع، تفرقه، پراکندگی، اختلاف

scissor

<hr> معنی : قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده <hr> معانی دیگر : قیچی (a pair of scissors هم می گویند)، لا، (با فعل مفرد - در پرش و حرکات ژیمناستیک) حرکت قیچی وار پاها

معنی : قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده معانی دیگر : قیچی (a pair of scissors هم می گویند)، لا، (با فعل مفرد - در پرش و حرکات ژیمناستیک) حرکت قیچی وار پاها

scissors

<hr> معنی : صلبیه یا سفیده سخت چشم <hr> معانی دیگر : (ساختمان چشم) سختینه، صلبیه

معنی : صلبیه یا سفیده سخت چشم معانی دیگر : (ساختمان چشم) سختینه، صلبیه

sclera

scleral

<hr> (گیاه شناسی) سخت آگنه، اسکلرانشیم، بافت سخت سلولی، بافت زنبوری

(گیاه شناسی) سخت آگنه، اسکلرانشیم، بافت سخت سلولی، بافت زنبوری

sclerenchyma

<hr> (بندپایان) سخت پهنه، سپرک، صفحه سخت، سیخک متصلب

(بندپایان) سخت پهنه، سپرک، صفحه سخت، سیخک متصلب

sclerite

<hr> (پزشکی) آماس سختینه، تورم صلبیه

(پزشکی) آماس سختینه، تورم صلبیه

scleritis

<hr> معنی : سختی سنج، تصلب سنج <hr> معانی دیگر : (دستگاه) سختی سنج

معنی : سختی سنج، تصلب سنج معانی دیگر : (دستگاه) سختی سنج

sclerometer

<hr> معنی : تصلب بافت، سفت شدگی بافتها <hr> معانی دیگر : سختینگی، تصلب، سختیدگی

معنی : تصلب بافت، سفت شدگی بافتها معانی دیگر : سختینگی، تصلب، سختیدگی

sclerosis

<hr> وابسته به سختینه، صلبیه ای، سختینه ای، متصلب، سختیده

وابسته به سختینه، صلبیه ای، سختینه ای، متصلب، سختیده

sclerotic

<hr> (جراحی) سختینه بری، بریدن صلبیه

(جراحی) سختینه بری، بریدن صلبیه

sclerotomy

<hr> معنی : ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز، مسخره، اهانت وارد اوردن، تمسخر کردن <hr> معانی دیگر : مسخره کردن، تسخر زدن، استهزا، (انگلیس - خودمانی)، خوراک، روزی، خوردن، بلعیدن

معنی : ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز، مسخره، اهانت وارد اوردن، تمسخر کردن معانی دیگر : مسخره کردن، تسخر زدن، استهزا، (انگلیس - خودمانی)، خوراک، روزی، خوردن، بلعیدن

scoff

<hr> معنی : طناز، تمسخر کننده <hr> معانی دیگر : تمسخر کننده

معنی : طناز، تمسخر کننده معانی دیگر : تمسخر کننده

scoffer

<hr> (عامیانه) قانون شکن (به ویژه قوانین رانندگی و مسکرات)، قانون شکن، ناق­ قانون

(عامیانه) قانون شکن (به ویژه قوانین رانندگی و مسکرات)، قانون شکن، ناق­ قانون

scofflaw

<hr> معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن <hr> معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

scold

<hr> معنی : سرزنش، چوبکاری <hr> معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

معنی : سرزنش، چوبکاری معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

scolding

<hr> (پزشکی - کوژ شدن پشت به راست یا چپ) کژپشتی، اسکولیوز، کج شدگی تیره پشت ازپهلو

(پزشکی - کوژ شدن پشت به راست یا چپ) کژپشتی، اسکولیوز، کج شدگی تیره پشت ازپهلو

scoliosis

scoliotic

<hr> معنی : پناه، حفاظ، جریمه، دیوار کوب، تاقچه سر بخاری، تاقچه، پوشش، جریمه کردن <hr> معانی دیگر : تاقچه ی فلزی یا چوبی (برای شمعدان و غیره)، شمعدان دیواری، دژ کوچک، جان پناه، سنگر، (قدیمی) کلبه، کاشانه، (قدیمی) کلاهخود، جمجمه، مخ، سر، کله، (به ویژه در دانشگاه آکسفورد - انگلیس)، پرده یا پوشش محافظ، استعداد

معنی : پناه، حفاظ، جریمه، دیوار کوب، تاقچه سر بخاری، تاقچه، پوشش، جریمه کردن معانی دیگر : تاقچه ی فلزی یا چوبی (برای شمعدان و غیره)، شمعدان دیواری، دژ کوچک، جان پناه، سنگر، (قدیمی) کلبه، کاشانه، (قدیمی) کلاهخود، جمجمه، مخ، سر، کله، (به ویژه در دانشگاه آکسفورد - انگلیس)، پرده یا پوشش محافظ، استعداد

sconce

<hr> معنی : بیسکویت، کلوچه یاکیک چای <hr> معانی دیگر : کیک مربع شکل (معمولا با کره می خورند)، scon کلوچه یاکیک چای

معنی : بیسکویت، کلوچه یاکیک چای معانی دیگر : کیک مربع شکل (معمولا با کره می خورند)، scon کلوچه یاکیک چای

scone

<hr> معنی : ملاقه، خاک انداز، کج بیل، چمچه، حرکت شبیه چمچه زنی، بقدر یک چمچه، گلوله بستنی، اسباب مخصوص در اوردن چیزی، بیرون اوردن، کندن، گود کردن <hr> معانی دیگر : با ملاقه یا قاشق بزرگ برداشتن، چمچه کردن، با خاکبردار برداشتن، به اندازه ی یک خاکبردار یا یک چمچه، قاشق بزرگ (برای بستنی و غیره)، (جراحی) قاشقک، (بنایی) کج بیل، بیلچه، (تراکتورها و حفارهای مکانیکی و غیره) خاکبردار، اسکنه ی گردبر، گودال (که خاکبرداری شده است)، (روزنامه نگاری و رادیو و غیره) خبر دست اول (که هنوز به دست سایر رقبا نرسیده است)، خبر خصوصی، (پیراهن یا بلوز زنانه) یقه ی گرد و باز، کندن (با: out)، اسباب مخصوص دراوردن چیزی شبیه قاشق، ملاقه زنی

معنی : ملاقه، خاک انداز، کج بیل، چمچه، حرکت شبیه چمچه زنی، بقدر یک چمچه، گلوله بستنی، اسباب مخصوص در اوردن چیزی، بیرون اوردن، کندن، گود کردن معانی دیگر : با ملاقه یا قاشق بزرگ برداشتن، چمچه کردن، با خاکبردار برداشتن، به اندازه ی یک خاکبردار یا یک چمچه، قاشق بزرگ (برای بستنی و غیره)، (جراحی) قاشقک، (

scoop

<hr> معنی : جستن، لیز خوردن، سرعت داشتن، ناگهان سرخوردن، بسرعت و مثل تیر شهاب رفتن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، با شتاب رفتن، تاخت رفتن

معنی : جستن، لیز خوردن، سرعت داشتن، ناگهان سرخوردن، بسرعت و مثل تیر شهاب رفتن معانی دیگر : (عامیانه)، با شتاب رفتن، تاخت رفتن

scoot

<hr> معنی : خیش، پاریلا، روروک مخصوص بچه ها، قایق موتوری ته پهن <hr> معانی دیگر : (اسباب بازی) چرخ پایی، روروک، گردونچه -2رجوع شود به:-3 motor scooter بادبان سوار بر اسکی (برای حرکت روی یخ)، روروک سواری کردن

معنی : خیش، پاریلا، روروک مخصوص بچه ها، قایق موتوری ته پهن معانی دیگر : (اسباب بازی) چرخ پایی، روروک، گردونچه -2رجوع شود به:-3 motor scooter بادبان سوار بر اسکی (برای حرکت روی یخ)، روروک سواری کردن

scooter

<hr> معنی : هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه <hr> معانی دیگر : فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غیره، (کشتیرانی - به ویژه کابل و طناب) درازی، طول، منظور، فحوا، مفاد، مطمح نظر، قلمرو <hr> scope _ پسوند: - نما، - بین [telescope]

معنی : هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه معانی دیگر : فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غیره، (کشتیرانی - به ویژه کابل و طناب) درازی، طول، منظور، فحوا، مفاد، مطمح نظر، قلمرو scope _ پسوند: - ن

scope

scopes

<hr> معنی : تاول، سوختگی، بطور سطحی سوختن، بو دادن، تاول زدن، سو زاندن <hr> معانی دیگر : (سطح چیزی را) سوزاندن، دود زده کردن، برهودن، بخسودن، (در اثر گرمای زیاد یا کم آبی) پژمرده کردن یا شدن، (به طور شدید سوزان و دردآور) انتقاد کردن، (قدیمی - خودمانی) با سرعت زیاد راندن یا سواری کردن، سوختگی سطحی، دود زدگی، پژمردگی، پلاسیدگی

معنی : تاول، سوختگی، بطور سطحی سوختن، بو دادن، تاول زدن، سو زاندن معانی دیگر : (سطح چیزی را) سوزاندن، دود زده کردن، برهودن، بخسودن، (در اثر گرمای زیاد یا کم آبی) پژمرده کردن یا شدن، (به طور شدید سوزان و دردآور) انتقاد کردن، (قدیمی - خودمانی) با سرعت زیاد راندن یا سواری کردن، سوختگی سطحی، دود زدگی، پ

scorch

<hr> معنی : سوخته، بو داده <hr> معانی دیگر : بو داده، سوخته

معنی : سوخته، بو داده معانی دیگر : بو داده، سوخته

scorched

<hr> معنی : داغ، تحریک کننده، برافروزنده <hr> معانی دیگر : سوزاننده، (عامیانه) روز گرم، روز داغ، داه، سریع الحرکت

معنی : داغ، تحریک کننده، برافروزنده معانی دیگر : سوزاننده، (عامیانه) روز گرم، روز داغ، داه، سریع الحرکت

scorcher

<hr> معنی : سوزان، داغ <hr> معانی دیگر : داه

معنی : سوزان، داغ معانی دیگر : داه

scorching

<hr> معنی : حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات، امتیاز گرفتن، بحساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، تحقیر کردن، پرداختن، حساب کردن <hr> معانی دیگر : خراش، خراشیدگی، خط، خط افتادگی، بدهی، بدهکاری، دلخوری، خرده حساب، خصومت، دلیل، علت، واسطه، (مسابقه و غیره) امتیاز، پوئن، پوئن به دست آوردن، گل زدن، امتیاز آوردن، (امتحان و غیره) نمره، نمره گرفتن یا دادن، دسته ی بیست تایی، بیست، (جمع) چندین، فراوان، انبوه (از هر چیز)، کثیر، بسیار، متعدد، زیاد، سخت انتقاد کردن، مورد نکوهش قرار دادن، تشر زدن، نایل شدن، بردن، دست یافتن، خط انداختن، خراشاندن، خراشیدگی ایجاد کردن، (چوبخط) دندانه، دندانه گذاشتن، (عامیانه) کار موفقیت آمیز، شیرین کاری، (عامیانه) دزدی (به ویژه مواد مخدر)، دزدیدن، بلند کردن، (رقص و باله) دستور حرکت های رقصگران، (موسیقی) پارتیتور، (برای سهولت در بریدن یا تا کردن کاغذ) سوراخ سوراخ کردن، نیم برکردن، (با: out) حذف کردن، باطل کردن، خط بطلان کشیدن، محاسبه کردن، جمع بستن، (آشپزی) گوشت را ساطوری کردن، (برای نرم شدن) چاقو چاقو کردن، (مسابقه) حساب امتیاز طرفین را نگهداشتن، منشی مسابقه شدن، (خودمانی) گاییدن، سپوختن، همخوابگی کردن، بحساب اوردن، در مسابقه پوان اوردن

معنی : حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات، امتیاز گرفتن، بحساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، تحقیر کردن، پرداختن، حساب کردن معانی دیگر : خراش، خراشیدگی، خط، خط افتادگی، بدهی، بدهکاری، دلخوری، خرده حساب، خصومت، دلیل، علت، واسطه، (مساب

score

<hr> (در میدان مسابقه و غیره) تابلوی امتیازها

(در میدان مسابقه و غیره) تابلوی امتیازها

scoreboard

<hr> (در مسابقه و غیره) حساب نگهدار، متصدی ثبت امتیازها

(در مسابقه و غیره) حساب نگهدار، متصدی ثبت امتیازها

scorekeeper

<hr> معنی : بی حساب، بی امتیاز <hr> معانی دیگر : (مسابقه) بدون امتیاز، بدون گل

معنی : بی حساب، بی امتیاز معانی دیگر : (مسابقه) بدون امتیاز، بدون گل

scoreless

scoreline

<hr> معنی : حساب نگهدار <hr> معانی دیگر : حساب نگهدار

معنی : حساب نگهدار معانی دیگر : حساب نگهدار

scorer

scores

<hr> معنی : کف، تفاله معدنی <hr> معانی دیگر : (فلزکاری) سرباره، ریماه، داش، تفاله ی فلز، مواد زاید، روباه، سربار

معنی : کف، تفاله معدنی معانی دیگر : (فلزکاری) سرباره، ریماه، داش، تفاله ی فلز، مواد زاید، روباه، سربار

scoria

scoring

<hr> معنی : تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری، خردانگاشتن، اهانت کردن، استهزاء کردن، خوار شمردن <hr> معانی دیگر : (شدید و معمولا همراه با خشم) تحقیر، خوارداشت، خوارشماری، پست شماری، شخص یا چیز مورد تحقیر، تحقیر کردن، خوار کردن، پست شمردن، کوچک شمردن، (با خشم یا تحقیر) رد کردن، نپذیرفتن، عار داشتن

معنی : تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری، خردانگاشتن، اهانت کردن، استهزاء کردن، خوار شمردن معانی دیگر : (شدید و معمولا همراه با خشم) تحقیر، خوارداشت، خوارشماری، پست شماری، شخص یا چیز مورد تحقیر، تحقیر کردن، خوار کردن، پست شمردن، کوچک شمردن، (با خشم یا تحقیر) رد کردن، نپذیرفتن، عا

scorn

<hr> خردانگار، استهزاء امیز

خردانگار، استهزاء امیز

scorner

<hr> تحقیرآمیز، خوارکننده، تحقیرکننده، اهانت امیز، خوار شمارنده

تحقیرآمیز، خوارکننده، تحقیرکننده، اهانت امیز، خوار شمارنده

scornful

<hr> بااهانت، ازروی استهزا

scornfully

<hr> معنی : برج عقرب <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: scorpius، (ستاره خوانی) برج عقرب، برج هشتم

معنی : برج عقرب معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: scorpius، (ستاره خوانی) برج عقرب، برج هشتم

scorpio

<hr> معنی : برج عقرب، عقرب، کژدم <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) عقرب، کژدم (راسته ی scorpiones)

معنی : برج عقرب، عقرب، کژدم معانی دیگر : (جانورشناسی) عقرب، کژدم (راسته ی scorpiones)

scorpion

scorzonera

<hr> معنی : اسکاتلندی، مالیات، باج، مالیات بستن بر <hr> معانی دیگر : عوارض، مخفف:، با حرف بزرگ اسکاتلندی

معنی : اسکاتلندی، مالیات، باج، مالیات بستن بر معانی دیگر : عوارض، مخفف:، با حرف بزرگ اسکاتلندی

scot

<hr> معنی : خراش، چاک، اسکاتلندی، زخم، نوار چسب اسکاچ، اسکاتلندی، چاک دادن، له کردن، مسدود کردن، زخمی کردن، مانع غلتیدن شدن <hr> معانی دیگر : وابسته به اسکاتلند و زبان و فرهنگ آن، (گاهی با s کوچک) ویسکی اسکاتلندی، اسکاچ (scotch whisky هم می گویند)، پایان دادن، بریدن، خراشاندن، خط انداختن، دندانه انداختن، بریدگی، خراشیدگی، چوب لای چرخ گذاشتن، (از حرکت) بازداشتن، (برای جلوگیری از حرکت اتومبیل در سرازیری) چوب یا گوه زیر چرخ گذاشتن، ویسکی اسکاتلندی، با حرف بزرگ اسکاتلندی، مردد بودن

معنی : خراش، چاک، اسکاتلندی، زخم، نوار چسب اسکاچ، اسکاتلندی، چاک دادن، له کردن، مسدود کردن، زخمی کردن، مانع غلتیدن شدن معانی دیگر : وابسته به اسکاتلند و زبان و فرهنگ آن، (گاهی با s کوچک) ویسکی اسکاتلندی، اسکاچ (scotch whisky هم می گویند)، پایان دادن، بریدن، خراشاندن، خط انداختن، دندانه انداختن، برید

scotch

<hr> (نام بازرگانی) نوار اسکاچ، نوار طلق

(نام بازرگانی) نوار اسکاچ، نوار طلق

واژه های حرف "s" - جملات نمونه