جملات نمونه

<hr> معنی : سرک <hr> معانی دیگر : جان بیدل (یزدان شناس انگلیسی و موسس کلیسای یونیتاری)، دستور، خواست، احضار، دعوت، (در حراج یا بازی ورق) پیشنهاد قیمت، تعیین قیمت، پیشنهادمزایده، فرمایش، امر

معنی : سرک معانی دیگر : جان بیدل (یزدان شناس انگلیسی و موسس کلیسای یونیتاری)، دستور، خواست، احضار، دعوت، (در حراج یا بازی ورق) پیشنهاد قیمت، تعیین قیمت، پیشنهادمزایده، فرمایش، امر

bidding

<hr> معنی : کلفت، متصدی نظافت خانه <hr> معانی دیگر : ماندن، باقی ماندن، ادامه دادن، منتظر شدن، زیست کردن (در)، مرغ، جوجه، جوجه مرغ

معنی : کلفت، متصدی نظافت خانه معانی دیگر : ماندن، باقی ماندن، ادامه دادن، منتظر شدن، زیست کردن (در)، مرغ، جوجه، جوجه مرغ

biddy

<hr> معنی : تحمل کردن، در جایی باقی ماندن، در انتظار ماندن، بکاری ادامه دادن، بخود هموار کردن، سکون کردن <hr> معانی دیگر : دو دندانی، دو دندانه، دارای دو دندان یا اندام دندان مانند، ماندن، باقی ماندن، ادامه دادن، منتظر شدن، زیست کردن (در)

معنی : تحمل کردن، در جایی باقی ماندن، در انتظار ماندن، بکاری ادامه دادن، بخود هموار کردن، سکون کردن معانی دیگر : دو دندانی، دو دندانه، دارای دو دندان یا اندام دندان مانند، ماندن، باقی ماندن، ادامه دادن، منتظر شدن، زیست کردن (در)

bide

bide one's time

<hr> (قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، (فرانسه) بیده، فواره ی طهارت

(قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، (فرانسه) بیده، فواره ی طهارت

bidet

<hr> حلبی آباد، حومه ی فقیرنشین شهر، (قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، دو جهتی، دوسویه

حلبی آباد، حومه ی فقیرنشین شهر، (قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، دو جهتی، دوسویه

bidirectional

<hr> معنی : دو ساله، درخت دو ساله <hr> معانی دیگر : دو سال یک بار، دو سالانه

معنی : دو ساله، درخت دو ساله معانی دیگر : دو سال یک بار، دو سالانه

biennial

biennially

<hr> مدت دو سال، دو سالگان، دو ساله، دوره دوساله

مدت دو سال، دو سالگان، دو ساله، دوره دوساله

biennium

<hr> معنی : مقبره، مزار، تخت روان، جسد، لاشه، جای گذاردن تابوت در قبر <hr> معانی دیگر : تابوت و پایه ها و زیرسازی آن

معنی : مقبره، مزار، تخت روان، جسد، لاشه، جای گذاردن تابوت در قبر معانی دیگر : تابوت و پایه ها و زیرسازی آن

bier

<hr> دو چهره، دارای دو صورت یا سیما، دورو

دو چهره، دارای دو صورت یا سیما، دورو

bifacial

<hr> معنی : ضربت <hr> معانی دیگر : (خودمانی - قدیمی) ضربه، زدن

معنی : ضربت معانی دیگر : (خودمانی - قدیمی) ضربه، زدن

biff

<hr> معنی : دو دید، دارای دو کانون، دوکانونی <hr> معانی دیگر : (در مورد عدسی) دو کانونه، دو دیده، دوکانونی درمورد عدسی، عینک دو کانونی

معنی : دو دید، دارای دو کانون، دوکانونی معانی دیگر : (در مورد عدسی) دو کانونه، دو دیده، دوکانونی درمورد عدسی، عینک دو کانونی

bifocal

<hr> (عینک) دارای دو عدسی، دارای دو دید، دو ذره بینی، دو کانونی، عینک دو کانونه

(عینک) دارای دو عدسی، دارای دو دید، دو ذره بینی، دو کانونی، عینک دو کانونه

bifocals

<hr> معنی : دوشاخهای، دوشاخه شدن، دوشاخه کردن، بدوشاخه منشعب کردن <hr> معانی دیگر : تقسیم به دو مسیر شدن، دارای دو شاخ یا دو مسیر

معنی : دوشاخهای، دوشاخه شدن، دوشاخه کردن، بدوشاخه منشعب کردن معانی دیگر : تقسیم به دو مسیر شدن، دارای دو شاخ یا دو مسیر

bifurcate

<hr> معنی : شاخه، تقسیم بدو شاخه، شکاف گاه <hr> معانی دیگر : دو شاخگی، دوشاخه شدن، محل انشعاب به دو بخش، دوراهی

معنی : شاخه، تقسیم بدو شاخه، شکاف گاه معانی دیگر : دو شاخگی، دوشاخه شدن، محل انشعاب به دو بخش، دوراهی

bifurcation

<hr> معنی : بزرگ، ابستن، سترگ، با عظمت، ستبر، دارای شکم برامده، ضخیم <hr> معانی دیگر : درشت، گنده، فراخ، لنبه، گت، شفت، بزرگتر، ارشد، مسن تر، مهتر، آبستن، پر، باد کرده، بلند، برجسته، معروف، با نفوذ، مهم، پرلاف، لاف آمیز، پرنخوت، پرجبروت، اغراق آمیز، (در ساختارهای دو واژه ای)، سترک، ادم برجسته

معنی : بزرگ، ابستن، سترگ، با عظمت، ستبر، دارای شکم برامده، ضخیم معانی دیگر : درشت، گنده، فراخ، لنبه، گت، شفت، بزرگتر، ارشد، مسن تر، مهتر، آبستن، پر، باد کرده، بلند، برجسته، معروف، با نفوذ، مهم، پرلاف، لاف آمیز، پرنخوت، پرجبروت، اغراق آمیز، (در ساختارهای دو واژه ای)، سترک، ادم برجسته

big bang

<hr> (کیهان شناسی - این نظریه: جهان در اثر انفجار بزرگی که بین دوازده تا بیست میلیارد سال پیش رخ داد به وجود آمد) نظریه ی انفجار بزرگ (با steady-state theory مقایسه شود)

(کیهان شناسی - این نظریه: جهان در اثر انفجار بزرگی که بین دوازده تا بیست میلیارد سال پیش رخ داد به وجود آمد) نظریه ی انفجار بزرگ (با steady-state theory مقایسه شود)

big bang theory

<hr> (ناقوس بزرگ واقع در برج ساعت در پارلمان لندن - انگلستان) بیگ بن، ساعت بیگ بن، ساعت بزرگی که بر برج پارلمان لندن نصب شده است

(ناقوس بزرگ واقع در برج ساعت در پارلمان لندن - انگلستان) بیگ بن، ساعت بیگ بن، ساعت بزرگی که بر برج پارلمان لندن نصب شده است

big ben

<hr> معنی : قیم <hr> معانی دیگر : برادر بزرگتر، برادر بزرگتر، قیم، رهبر در کار یا عقیده ای

معنی : قیم معانی دیگر : برادر بزرگتر، برادر بزرگتر، قیم، رهبر در کار یا عقیده ای

big brother

big business

<hr> (عامیانه) 1- آدم مهم، آدم کله گنده، (چیز یا کار) مهم 2- (حرف ندا حاکی از تحسین یا شادی یا تمسخر) ای بابا!، دیگه چی ؟، یعنی میگی چه کنم ؟

(عامیانه) 1- آدم مهم، آدم کله گنده، (چیز یا کار) مهم 2- (حرف ندا حاکی از تحسین یا شادی یا تمسخر) ای بابا!، دیگه چی ؟، یعنی میگی چه کنم ؟

big deal

<hr> معنی : دب اکبر <hr> معانی دیگر : (نجوم) دب اکبر

معنی : دب اکبر معانی دیگر : (نجوم) دب اکبر

big dipper

big endian

big fish

big four

<hr> حیوانات بزرگ (مثل شیر و کرگدن و غیره)، شکار حیوانات بزرگ

حیوانات بزرگ (مثل شیر و کرگدن و غیره)، شکار حیوانات بزرگ

big game

<hr> (خودمانی) 1- آدم مهم 2- افسر ارشد، تیمسار

(خودمانی) 1- آدم مهم 2- افسر ارشد، تیمسار

big gun

big hand

big money

<hr> معنی : شخص مهم، ادم کله گنده <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) آدم مهم و با نفوذ، کله گنده

معنی : شخص مهم، ادم کله گنده معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) آدم مهم و با نفوذ، کله گنده

big shot

big sister

big spender

<hr> (امریکا - با حرف b و s بزرگ هم می نویسند) روش مذاکره و عمل که پشتوانه ی آن سیاست چماق بزرگ قدرت نظامی و اقتصادی باشد

(امریکا - با حرف b و s بزرگ هم می نویسند) روش مذاکره و عمل که پشتوانه ی آن سیاست چماق بزرگ قدرت نظامی و اقتصادی باشد

big stick

big sur

<hr> (عامیانه) سخن مبالغه آمیز، غلو، گزافه گویی

(عامیانه) سخن مبالغه آمیز، غلو، گزافه گویی

big talk

<hr> (امریکا - عامیانه)، نمایشی که در سالن های معروف و توسط هنرپیشگان درجه یک ارائه شود، عالیترین نوع

(امریکا - عامیانه)، نمایشی که در سالن های معروف و توسط هنرپیشگان درجه یک ارائه شود، عالیترین نوع

big time

<hr> معنی : شست <hr> معانی دیگر : شست پا

معنی : شست معانی دیگر : شست پا

big toe

<hr> معنی : طاق، نمایش بزرگ سیرک <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه)، چادر سیرک

معنی : طاق، نمایش بزرگ سیرک معانی دیگر : (امریکا - عامیانه)، چادر سیرک

big top

<hr> (گیاه شناسی) درخت غول، بزرگ درخت (درخت غول پیکر کالیفرنیایی به نام لاتین sequoiadendron giganteum از خانواده ی baldcypress که همیشه بهار است و قدش از نود متر متجاوز است)

(گیاه شناسی) درخت غول، بزرگ درخت (درخت غول پیکر کالیفرنیایی به نام لاتین sequoiadendron giganteum از خانواده ی baldcypress که همیشه بهار است و قدش از نود متر متجاوز است)

big tree

big wheel

big words

big-ticket

<hr> معنی : مرد دو زنه، زنی که دو شوهر دارد <hr> معانی دیگر : زن دو شوهره

معنی : مرد دو زنه، زنی که دو شوهر دارد معانی دیگر : زن دو شوهره

bigamist

<hr> معنی : دارای دو زن یا دو شوهر <hr> معانی دیگر : دو زنه، دو شوهره، دو همسری

معنی : دارای دو زن یا دو شوهر معانی دیگر : دو زنه، دو شوهره، دو همسری

bigamous

<hr> معنی : دو شوهری، دو زن داری <hr> معانی دیگر : داشتن دو زن یا دو شوهر (که در اکثر کشورهای مسیحی جرم است)، دو زنی، دو همسری، تعدد زوجات

معنی : دو شوهری، دو زن داری معانی دیگر : داشتن دو زن یا دو شوهر (که در اکثر کشورهای مسیحی جرم است)، دو زنی، دو همسری، تعدد زوجات

واژه های حرف "b" - جملات نمونه