جملات نمونه

<hr> قایق پوستی (بدنه ی چوبی که روی آن پوست حیوان یا کرباس کشیده باشند)، یکجورکرجی که ازجگن یابیدساخته دورنراچرم یامشمع میگیرند

قایق پوستی (بدنه ی چوبی که روی آن پوست حیوان یا کرباس کشیده باشند)، یکجورکرجی که ازجگن یابیدساخته دورنراچرم یامشمع میگیرند

coracle

<hr> معنی : مرجان، بسد، مرجانی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مرجان، بستا، خروهک، سرخ مایل به زرد (coral pink و coral red هم می گویند)، بسدی، بستایی، ساخته شده از مرجان، (از ریشه ی عربی یا عبری)، انواع جانوران پر پا (polyps) که تک یا در گروه زیست می کنند (به ویژه راسته ی scleractinia)، مرجان سرخ (که در گوهرسازی کاربرد دارد)، (در لابستر) تخمدان

معنی : مرجان، بسد، مرجانی معانی دیگر : (جانورشناسی) مرجان، بستا، خروهک، سرخ مایل به زرد (coral pink و coral red هم می گویند)، بسدی، بستایی، ساخته شده از مرجان، (از ریشه ی عربی یا عبری)، انواع جانوران پر پا (polyps) که تک یا در گروه زیست می کنند (به ویژه راسته ی scleractinia)، مرجان سرخ (که در گوهرسا

coral

<hr> آبسنگ مرجانی، صخره ی مرجانی (که کف برخی دریاهای کم ژرفای گرمسیری را می پوشاند)، ساحل مرجانی

آبسنگ مرجانی، صخره ی مرجانی (که کف برخی دریاهای کم ژرفای گرمسیری را می پوشاند)، ساحل مرجانی

coral reef

<hr> دریای مرجان (در شمال خاوری استرالیا)

دریای مرجان (در شمال خاوری استرالیا)

coral sea

<hr> (معماری - سرتیرچوبی یا سنگی یا فلزی که معمولا به شکل بازویی یا رفبند بوده و تاق یا برآمدگی های دیوار را بر آن سوار می کنند)، سرتیر، زیرسقفی، شاه تیر نگهدار، زیرحمال، منقاره، با سر تیر یا زیر سقفی مستحکم کردن

(معماری - سرتیرچوبی یا سنگی یا فلزی که معمولا به شکل بازویی یا رفبند بوده و تاق یا برآمدگی های دیوار را بر آن سوار می کنند)، سرتیر، زیرسقفی، شاه تیر نگهدار، زیرحمال، منقاره، با سر تیر یا زیر سقفی مستحکم کردن

corbel

<hr> معنی : سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن <hr> معانی دیگر : بند، رشمه، چله، نخ کلفت، (هر نیرو یا چیزی که پیوند دهد یا به هم ببندد) پیوند، همبند، رشته، (جمع) شلوار مخمل کبریتی، (کالبدشناسی) بخش ریسمان مانند، تار، (معیار فروش هیزم) یک کپه هیزم (به حجم 3/6 متر مکعب یا بسته ای به طول 2/4 متر و به پهنای 1/2 متر و به بلندی 1/2 متر)، بسته ی هیمه، (پارچه) مخمل کبریتی، هریک از راه راه های مخمل کبریتی و پارچه های مشابه، شیار، (برق) سیم (که یک سر آن دو شاخ دارد و در پریز جای می گیرد و سر دیگر آن به ابزار برقی مثل رادیو و غیره وصل است)، (با ریسمان) بستن، محکم کردن

معنی : سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن معانی دیگر : بند، رشمه، چله، نخ کلفت، (هر نیرو یا چیزی که پیوند دهد یا به هم ببندد) پیوند، همبند، رشته، (جمع) شلوار مخمل کبریتی، (کالبدشناسی) بخش ریسمان مانند، تار، (معیار فروش هیزم) یک کپه هیزم (به حجم 3/6 متر مکعب یا بسته ای به طول 2/4 متر و ب

cord

<hr> معنی : مجموع طناب های کشتی <hr> معانی دیگر : ریسمان ها و طناب ها (به ویژه در کشتی)

معنی : مجموع طناب های کشتی معانی دیگر : ریسمان ها و طناب ها (به ویژه در کشتی)

cordage

<hr> معنی : قلبی شکل، بشکل قلب <hr> معانی دیگر : به شکل قلب، به شکل 5، دل دیس، به شکل دل، دلی

معنی : قلبی شکل، بشکل قلب معانی دیگر : به شکل قلب، به شکل 5، دل دیس، به شکل دل، دلی

cordate

<hr> معنی : طناب دار، ریسمان دار <hr> معانی دیگر : شیاردار (مانند مخمل کبریتی)، ریسمان بندی شده، بسته شده (با ریسمان)، طناب پیچ، بسته بندی شده، ساخته شده از ریسمان، دارای ریسمان، ریسمانی، ریسمان مانند (مانند برخی عضلات دراز)

معنی : طناب دار، ریسمان دار معانی دیگر : شیاردار (مانند مخمل کبریتی)، ریسمان بندی شده، بسته شده (با ریسمان)، طناب پیچ، بسته بندی شده، ساخته شده از ریسمان، دارای ریسمان، ریسمانی، ریسمان مانند (مانند برخی عضلات دراز)

corded

<hr> معنی : خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی <hr> معانی دیگر : دوستانه، مهرآمیز، قلبی، مودت آمیز، همدل، گرم، از ته دل، ژرف، لیکور (مشروب الکلی غلیظ و خوشبو)، مقوی

معنی : خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی معانی دیگر : دوستانه، مهرآمیز، قلبی، مودت آمیز، همدل، گرم، از ته دل، ژرف، لیکور (مشروب الکلی غلیظ و خوشبو)، مقوی

cordial

cordial reception

<hr> معنی : خوش رویی، مهربانی، گرمی، خونگرمی، صمیمیت، مودت قلبی <hr> معانی دیگر : همدلی، مودت، مهر

معنی : خوش رویی، مهربانی، گرمی، خونگرمی، صمیمیت، مودت قلبی معانی دیگر : همدلی، مودت، مهر

cordiality

<hr> قلبا,ازته دل ,ازصمیم قلب

قلبا,ازته دل ,ازصمیم قلب

cordially

<hr> زنجیره ی کوه (سلسله جبال)، کوه رده (به ویژه کوه های آند در امریکای جنوبی)

زنجیره ی کوه (سلسله جبال)، کوه رده (به ویژه کوه های آند در امریکای جنوبی)

cordillera

<hr> (ماده ی منفجره مرکب از نیترو گلیسیرین و استن و ژله ی نفت و غیره که بی دود است) کوردیت، باروت بیدود

(ماده ی منفجره مرکب از نیترو گلیسیرین و استن و ژله ی نفت و غیره که بی دود است) کوردیت، باروت بیدود

cordite

<hr> معنی : بدون سیم <hr> معانی دیگر : باطری دار، بی ریسمان، بی تار

معنی : بدون سیم معانی دیگر : باطری دار، بی ریسمان، بی تار

cordless

<hr> کردوبا (واحد پول کشور نیکاراگوا)، قرطبه

کردوبا (واحد پول کشور نیکاراگوا)، قرطبه

cordoba

<hr> معنی : کمربند، قیطان، خط قرنطینه <hr> معانی دیگر : کمربند حفاظتی (صفی از پاسبانان یا سربازان یا کشتی ها یا دژها و غیره که برای پاسداری در اطراف جایی مستقر شده باشند)، حلقه ی پاس وری، صف پلیس، پاسورگان، (معمولا با: off) محاصره کردن، گردگیری کردن، پاسوری کردن، (روبان یا قیطان که به جای مدال و یا برای تزیین به جامه می زنند) یراق، نوار، واکسیل، زیب، رجوع شود به: stringcourse، یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند

معنی : کمربند، قیطان، خط قرنطینه معانی دیگر : کمربند حفاظتی (صفی از پاسبانان یا سربازان یا کشتی ها یا دژها و غیره که برای پاسداری در اطراف جایی مستقر شده باشند)، حلقه ی پاس وری، صف پلیس، پاسورگان، (معمولا با: off) محاصره کردن، گردگیری کردن، پاسوری کردن، (روبان یا قیطان که به جای مدال و یا برای تزیین

cordon

<hr> برجسته، ممتاز، نخبه، (آشپزی) گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخ می کنند و معمولا با سس سرو می شود، (فرانسه - دوران شاهان بوربن) روبان آبی (که نشان دلاوران روح القدس یعنی ارشدترین رسته ی دلاوران فرانسه بود)، دلاور روح القدس، دارنده ی نشان روبان آبی، آدم برجسته، نخبه a cordon bleu cook آشپز درجه یک دلاور روحالقدس

برجسته، ممتاز، نخبه، (آشپزی) گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخ می کنند و معمولا با سس سرو می شود، (فرانسه - دوران شاهان بوربن) روبان آبی (که نشان دلاوران روح القدس یعنی ارشدترین رسته ی دلاوران فرانسه بود)، دلاور روح القدس، دارنده ی نشان روبان آبی، آدم برجسته، نخبه a cordon bleu cook 

cordon bleu

<hr> (معدن) کمربند، قیطان، یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی را احاطه کنند، خط قرنطینه

(معدن) کمربند، قیطان، یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی را احاطه کنند، خط قرنطینه

cordoned

cords

<hr> معنی : مخمل نخی راه راه، شلوار مخمل کبریتی، مخمل کبریتی، مخملی کردن <hr> معانی دیگر : (پارچه) مخمل کبریتی، (جمع) شلوار (ساخته شده از مخمل کبریتی)، ساخته شده از الوار یا تیرهایی که به طور موازی پهلوی هم قرار داده اند، شیاردار (مانند مخمل کبریتی)

معنی : مخمل نخی راه راه، شلوار مخمل کبریتی، مخمل کبریتی، مخملی کردن معانی دیگر : (پارچه) مخمل کبریتی، (جمع) شلوار (ساخته شده از مخمل کبریتی)، ساخته شده از الوار یا تیرهایی که به طور موازی پهلوی هم قرار داده اند، شیاردار (مانند مخمل کبریتی)

corduroy

<hr> معنی : هسته، چنبره، مغز ودرون هرچیزی <hr> معانی دیگر : (بخش درونی هر چیز) درونه، درون گاه، مرکز، میانگاه، وسط، (سیب و گلابی و غیره) هسته (به هسته های بزرگتر می گویند: pit یا stone)، دانه، تخم میوه، (مهمترین بخش هر چیز) لب، مغز، جوهر، اصل، (ریخته گری) لنگر (در قالب)، ماهیچه (در ریخته گری)، (لحیم) مغزی، (رآکتور یا واکنشگر اتمی) اندرون (بخش مرکزی که حاوی سوخت اتمی و میله های مهارگر و غیره است)، (هسته ی میوه و غیره را) درآوردن، (نمونه برداری از لایه های ژرف کره ی زمین توسط مته ی ژرفکاو) مغزه، لایه نما، (نجاری) زیرکار (که روی آن را با چوب بهتر روکش می کنند)، (اتم) اندرونه (هسته بعلاوه ی الکترون های مدار آن)، (برق) هسته (آهنی که در داخل حلقه ای از سیم برق دار قرار دارد و میدان مغناطیسی را تشدید می کند)، (کامپیوتر) حافظه ی مغناطیسی، یاددار (core memory هم می گویند)، نمونه برداری کردن، (کره ی زمین) هسته ی مرکزی، (امریکا) مخفف: انجمن برابری نژادی

معنی : هسته، چنبره، مغز ودرون هرچیزی معانی دیگر : (بخش درونی هر چیز) درونه، درون گاه، مرکز، میانگاه، وسط، (سیب و گلابی و غیره) هسته (به هسته های بزرگتر می گویند: pit یا stone)، دانه، تخم میوه، (مهمترین بخش هر چیز) لب، مغز، جوهر، اصل، (ریخته گری) لنگر (در قالب)، ماهیچه (در ریخته گری)، (لحیم) مغزی، (ر

core

core dump

<hr> مغز ودرون هرچیزی چنبره، هسته

مغز ودرون هرچیزی چنبره، هسته

cored

<hr> معنی : هم مذهب <hr> معانی دیگر : همکیش

معنی : هم مذهب معانی دیگر : همکیش

coreligionist

<hr> (گیاه شناسی) گل اشرفی (انواع گیاهان جنس coreopsis از خانواده ی کاسنی که گل های شعاع مانندی می دهند)

(گیاه شناسی) گل اشرفی (انواع گیاهان جنس coreopsis از خانواده ی کاسنی که گل های شعاع مانندی می دهند)

coreopsis

<hr> مغزگیر، هسته گیر (ابزار استوانه مانندی که با آن مغز سیب و گلابی را درمی آورند)، اسبابی که سیب یامیوه دیگرراازتخمدان ن جدامیکند

مغزگیر، هسته گیر (ابزار استوانه مانندی که با آن مغز سیب و گلابی را درمی آورند)، اسبابی که سیب یامیوه دیگرراازتخمدان ن جدامیکند

corer

<hr> معنی : چرم مانند <hr> معانی دیگر : چرمی، چرمین، چرم سان

معنی : چرم مانند معانی دیگر : چرمی، چرمین، چرم سان

coriaceous

<hr> معنی : گشنیز <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، گشنیز (coriandrum sativum از راسته ی umbellales)

معنی : گشنیز معانی دیگر : (گیاه شناسی)، گشنیز (coriandrum sativum از راسته ی umbellales)

coriander

<hr> شهر کرینت (عربی: قرنت) در یونان باستان، (نام شهر کوچکی که امروزه در کنار خرابه های شهر کرینت قرار دارد) شهر کرینتوس، خلیج کرینت (که بخش جنوبی شبه جزیره ی یونان را از یونان میانی جدا می کند)

شهر کرینت (عربی: قرنت) در یونان باستان، (نام شهر کوچکی که امروزه در کنار خرابه های شهر کرینت قرار دارد) شهر کرینتوس، خلیج کرینت (که بخش جنوبی شبه جزیره ی یونان را از یونان میانی جدا می کند)

corinth

<hr> وابسته به شهر کرینت (عربی: قرنت) و مردم و فرهنگ آن، کرینتی، قرنتی، تجمل پرست و خوش گذران، به سبک کرینتی (که به طور دلپذیری پیچیده و پر جزئیات بود)، (معماری یونان و روم) ستون کرینتی (که بدنه ی آن باریک و دارای شیارهای طولی بود و سرستونی به شکل ناقوس وارونه داشت که با طرح برگ های آکانتوس تزئین شده بود)، آدم ثروتمند، ورزش دوست (و پولدار)، خیر نسبت به ورزشکاران و امور ورزشی، قرنتی ,اهل قرنت یکی ازشهرهای باستانی یونان

وابسته به شهر کرینت (عربی: قرنت) و مردم و فرهنگ آن، کرینتی، قرنتی، تجمل پرست و خوش گذران، به سبک کرینتی (که به طور دلپذیری پیچیده و پر جزئیات بود)، (معماری یونان و روم) ستون کرینتی (که بدنه ی آن باریک و دارای شیارهای طولی بود و سرستونی به شکل ناقوس وارونه داشت که با طرح برگ های آکانتوس تزئین شده بود

corinthian

coriolis effect

<hr> (فیزیک) نیروی کریولیس (نیروی وارد به شی در حال حرکت از دیدگاه کسی که بر سطح چرخانی مانند کره ی زمین قرار دارد: این نیرو با سرعت شی تناسب دارد و بر جهت حرکت آن عمود است)

(فیزیک) نیروی کریولیس (نیروی وارد به شی در حال حرکت از دیدگاه کسی که بر سطح چرخانی مانند کره ی زمین قرار دارد: این نیرو با سرعت شی تناسب دارد و بر جهت حرکت آن عمود است)

coriolis force

<hr> معنی : بافت چوب پنبه درخت بلوط، چوب پنبه، چوب پنبهای، چوب پنبهای، بستن، چوب پنبه گذاشتن، راه چیزی گرفتن، در دهن کسی را گذاشتن <hr> معانی دیگر : (در بطری و غیره را با چوب پنبه) بستن، جلوگیری کردن، بند آوردن، چوب پنبه (پوست برونی درخت بلوط چوب پنبه: cork oak که نام لاتین آن quercus suber است)، سربطری (از چوب پنبه یا مواد دیگر)، (گیاه شناسی) برون پوست (پوست بیرونی تنه ی درخت که ناتراوا بوده و از یاخته های مرده تشکیل شده است)، (با چوب پنبه ی سوخته) سیاه کردن، کورک (نام دهستانی در کرانه ی جنوبی ایرلند - ایالت مانستر)، چوب پنبه گذاشتن در، راه چیزی را گرفتن

معنی : بافت چوب پنبه درخت بلوط، چوب پنبه، چوب پنبهای، چوب پنبهای، بستن، چوب پنبه گذاشتن، راه چیزی گرفتن، در دهن کسی را گذاشتن معانی دیگر : (در بطری و غیره را با چوب پنبه) بستن، جلوگیری کردن، بند آوردن، چوب پنبه (پوست برونی درخت بلوط چوب پنبه: cork oak که نام لاتین آن quercus suber است)، سربطری (از چ

cork

<hr> پاداش بطری (مشتریانی که بطری مشروب با خود به رستوران ببرند باید برای باز کردن آن انعام بپردازند - در برخی رستوران ها حتی باز کردن بطری خود رستوران هم اجرت اضافی دارد)، پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتاباده ای راکه مال خودمهمان

پاداش بطری (مشتریانی که بطری مشروب با خود به رستوران ببرند باید برای باز کردن آن انعام بپردازند - در برخی رستوران ها حتی باز کردن بطری خود رستوران هم اجرت اضافی دارد)، پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتاباده ای راکه مال خودمهمان

corkage

<hr> چوب پنبه دار,سربسته ,باچوب پنبه سوخته سیاه شده

چوب پنبه دار,سربسته ,باچوب پنبه سوخته سیاه شده

corked

<hr> (عامیانه - شخص یا چیز) چشمگیر، قابل ملاحظه، (استدلال یا اظهار) قاطع، بران، (شخص یا دستگاه) چوب پنبه زن (به بطری و غیره)، سرگذار (به بطری و غیره)، چیزی که گفتگوراخاتمه دهد

(عامیانه - شخص یا چیز) چشمگیر، قابل ملاحظه، (استدلال یا اظهار) قاطع، بران، (شخص یا دستگاه) چوب پنبه زن (به بطری و غیره)، سرگذار (به بطری و غیره)، چیزی که گفتگوراخاتمه دهد

corker

<hr> معنی : در بطری بازکن <hr> معانی دیگر : مارپیچ رفتن، پیچ و تاب خوردن (یا داشتن)، (بطری) دربازکن، چوب پنبه کش، سربازکن، به شکل دربازکن، پیچ واپیچ

معنی : در بطری بازکن معانی دیگر : مارپیچ رفتن، پیچ و تاب خوردن (یا داشتن)، (بطری) دربازکن، چوب پنبه کش، سربازکن، به شکل دربازکن، پیچ واپیچ

corkscrew

<hr> معنی : چوب پنبهای <hr> معانی دیگر : چوب پنبه مانند، خشکیده

معنی : چوب پنبهای معانی دیگر : چوب پنبه مانند، خشکیده

corky

<hr> معنی : ساقه پیاز مانند گیاه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کورم (ریشه ی گوشتالو و پیاز مانند که ته آن دارای انبوهی ریشک است: مثل ریشه ی گلایول)، بنه

معنی : ساقه پیاز مانند گیاه معانی دیگر : (گیاه شناسی) کورم (ریشه ی گوشتالو و پیاز مانند که ته آن دارای انبوهی ریشک است: مثل ریشه ی گلایول)، بنه

corm

<hr> معنی : قره قاز، شخص پرخور، ازمند <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) قره غاز (انواع مرغان درشت که شیرجه رو و پرولع بوده و منقار سرکج دارند: تیره ی phalacrocoracidae)، مرغ ماهیخوار

معنی : قره قاز، شخص پرخور، ازمند معانی دیگر : (جانورشناسی) قره غاز (انواع مرغان درشت که شیرجه رو و پرولع بوده و منقار سرکج دارند: تیره ی phalacrocoracidae)، مرغ ماهیخوار

cormorant

<hr> معنی : غله، ذرت، دانه ذرت، دانه دانه کردن، نمک زدن <hr> معانی دیگر : (امریکا) ذرت (zea mays از خانواده ی گندمیان) (indian corn و maize هم می گویند)، بلال، (انگلیس) دانه ی غلات: گندم، جو، چاودار (و غیره)، راش، جردا، یوه، (محلی) دانه ی ریز و سخت: مثلا دانه ی نمک یا شن، تخم ریز و سخت، میوه ی ریز و سخت، (عامیانه - در مورد عقیده یا موسیقی یا نمایش و غیره) قدیمی و مبتذل، به دانه تبدیل کردن، ذره ذره کردن، حبه حبه کردن، در نمک خواباندن (گوشت و غیره)، در آب نمک نگهداری کردن، (چهارپایان) غله دادن، (جو یا ذرت) خوراندن، دانه ی ذرت، (انگلیس) گیاه (یا گیاهان) غله آور، غله ی اصلی هر ناحیه: مثلا در انگلیس : گندم - در اسکاتلند و ایرلند: جو دوسر، (عامیانه) ویسکی ذرت، (پزشکی) میخچه، آزخ، وردان، دانه امر، میخچه

معنی : غله، ذرت، دانه ذرت، دانه دانه کردن، نمک زدن معانی دیگر : (امریکا) ذرت (zea mays از خانواده ی گندمیان) (indian corn و maize هم می گویند)، بلال، (انگلیس) دانه ی غلات: گندم، جو، چاودار (و غیره)، راش، جردا، یوه، (محلی) دانه ی ریز و سخت: مثلا دانه ی نمک یا شن، تخم ریز و سخت، میوه ی ریز و سخت، (عام

corn

<hr> کمربند ذرت (ایالات مرکزی و شمالی امریکا از اوهایو تا نبراسکا که بخش کشاورزی مهمی است)

کمربند ذرت (ایالات مرکزی و شمالی امریکا از اوهایو تا نبراسکا که بخش کشاورزی مهمی است)

corn belt

<hr> نان ذرت (که از آرد ذرت و گاهی شیر و تخم مرغ و شکر و غیره درست می شود)

نان ذرت (که از آرد ذرت و گاهی شیر و تخم مرغ و شکر و غیره درست می شود)

corn bread

<hr> (امریکا - خودمانی)، قدیمی و مبتذل، لوس و بی مزه، بی لطف و پیش پا افتاده، چیز مبتذل و قدیمی، شیرینی چس فیل

(امریکا - خودمانی)، قدیمی و مبتذل، لوس و بی مزه، بی لطف و پیش پا افتاده، چیز مبتذل و قدیمی، شیرینی چس فیل

cornball

<hr> معنی : چوب ذرت <hr> معانی دیگر : چوب بلال، چوب ذرت

معنی : چوب ذرت معانی دیگر : چوب بلال، چوب ذرت

corncob

<hr> معنی : قرنیه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) قرنیه، شاخینه

معنی : قرنیه معانی دیگر : (کالبد شناسی) قرنیه، شاخینه

واژه های حرف "c" - جملات نمونه