جملات نمونه

<hr> (به سرعت) هوش آمدن، از بیهوشی در آمدن، بهتر شدن، رو به بهبودی گذاشتن

(به سرعت) هوش آمدن، از بیهوشی در آمدن، بهتر شدن، رو به بهبودی گذاشتن

snap out of it

snap up

<hr> معنی : گل میمون <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل میمونی (جنس antirrhinum به ویژه antirrhinum majus)

معنی : گل میمون معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل میمونی (جنس antirrhinum به ویژه antirrhinum majus)

snapdragon

<hr> معنی : رباینده، قاشقک <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) گاز گیر، تلق کن (رجوع شود به: snap)، رجوع شود به: snapping turtle

معنی : رباینده، قاشقک معانی دیگر : (شخص یا چیز) گاز گیر، تلق کن (رجوع شود به: snap)، رجوع شود به: snapping turtle

snapper

snapping

<hr> معنی : کج خلق، خشمگین، گاز گیر، دارای مزه بد <hr> معانی دیگر : (سگ و غیره) گاز گیر، گیرنده

معنی : کج خلق، خشمگین، گاز گیر، دارای مزه بد معانی دیگر : (سگ و غیره) گاز گیر، گیرنده

snappish

<hr> معنی : تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار <hr> معانی دیگر : (عامیانه) پر حرارت، پر اشتیاق، پرپشتکار، پرانرژی، پرعزم و اراده، سریع، فرز، بی معطلی، بی درنگ، (بسیار) سرد، سرد سوزان، سوزدار، زود خشم، بدخلق، تشری، زخم زبان دار، تند خو، قاپ زن (رجوع شود به: snap)، (عامیانه) شیک، تر و تمیز

معنی : تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار معانی دیگر : (عامیانه) پر حرارت، پر اشتیاق، پرپشتکار، پرانرژی، پرعزم و اراده، سریع، فرز، بی معطلی، بی درنگ، (بسیار) سرد، سرد سوزان، سوزدار، زود خشم، بدخلق، تشری، زخم زبان دار، تند خو، قاپ زن (رجوع شود به: snap)، (عامیانه) شیک، تر و تمیز

snappy

<hr> معنی : عکس فوری، تصویر لحظهای، بعجله انجام شده <hr> معانی دیگر : (تیراندازی یا پرتاپ گوی و غیره) پرتاب با شتاب (و بدون نشانه گیری)، عکس فوری، بعجله انجام شده، فوری، عکس فوری گرفتن

معنی : عکس فوری، تصویر لحظهای، بعجله انجام شده معانی دیگر : (تیراندازی یا پرتاپ گوی و غیره) پرتاب با شتاب (و بدون نشانه گیری)، عکس فوری، بعجله انجام شده، فوری، عکس فوری گرفتن

snapshot

<hr> معنی : دام، بند، تله، کمند، با تله گرفتن، بدام انداختن، گوریده شدن، بغرنج کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه برای حیوانات کوچک) دام، پادام، گل دام، (مجازی) دام بلا، هر چیز فریبا و خطرناک، وسیله ی گمراهی، به دام انداختن، در تله انداختن، گیرانداختن، گرفتار کردن، زه

معنی : دام، بند، تله، کمند، با تله گرفتن، بدام انداختن، گوریده شدن، بغرنج کردن معانی دیگر : (به ویژه برای حیوانات کوچک) دام، پادام، گل دام، (مجازی) دام بلا، هر چیز فریبا و خطرناک، وسیله ی گمراهی، به دام انداختن، در تله انداختن، گیرانداختن، گرفتار کردن، زه

snare

<hr> طبل کوچک، طبل زه دار

snare drum

snared

snarf

<hr> معنی : گرفتاری، گره، بغرنجی، کمند، گوریدگی، تله، شوریدگی، گره خوردن، دندان قروچه کردن، نمودار کردن، بغرنج کردن، غرولند کردن <hr> معانی دیگر : (سگ یا خرس و غیره - با دندان های نمایان به نشان خشم یا تعرض) خرخر کردن، غریدن، غرغر کردن، نیش نشان دادن، با خشم یا تهدید حرف زدن، خروشیدن، خروشان گفتن، دهان غره، دندان قروچه، خرخر، نیش نمایی، غرش، سخن خشم آمیز یا تهدید آمیز، پرخاش، (مو یا ریسمان و غیره) گوریدن، گوراندن، گوریده شدن یا کردن، درهم گره خوردن، ژولیدن، ژولیده شدن یا کردن، درهم و برهم کردن یا شدن، راهبندان کردن یا شدن، پریشان کردن یا شدن، نابسامان کردن، گیر کردن، گیر انداختن، بند آوردن، انسداد (ترافیک)، (روی ورق فلزی) برجسته کاری کردن، نابسامانی، آشفتگی، هرج و مرج، گرفتگی، برجسته کردن، خشمگین ساختن

معنی : گرفتاری، گره، بغرنجی، کمند، گوریدگی، تله، شوریدگی، گره خوردن، دندان قروچه کردن، نمودار کردن، بغرنج کردن، غرولند کردن معانی دیگر : (سگ یا خرس و غیره - با دندان های نمایان به نشان خشم یا تعرض) خرخر کردن، غریدن، غرغر کردن، نیش نشان دادن، با خشم یا تهدید حرف زدن، خروشیدن، خروشان گفتن، دهان غره، د

snarl

snarl up

<hr> معنی : ربایش، جزئی، قاپ زنی، ربودگی، ربودن، بردن، گرفتن، قاپیدن <hr> معانی دیگر : قاپ زدن، در ربودن، به چنگ آوردن، هپرو کردن، (از فرصت استفاده کردن و) به دست آوردن، بهره مند شدن، چنگ اندازی، درربایی، مدت کوتاه، پاره، بریده، تکه، ذره، قطعه، (خودمانی) انسان دزدی کردن، آدم ربایی (رجوع شود به: kidnap)، (خودمانی - زننده) کس، فرج، نس، مقدار کم

معنی : ربایش، جزئی، قاپ زنی، ربودگی، ربودن، بردن، گرفتن، قاپیدن معانی دیگر : قاپ زدن، در ربودن، به چنگ آوردن، هپرو کردن، (از فرصت استفاده کردن و) به دست آوردن، بهره مند شدن، چنگ اندازی، درربایی، مدت کوتاه، پاره، بریده، تکه، ذره، قطعه، (خودمانی) انسان دزدی کردن، آدم ربایی (رجوع شود به: kidnap)، (خودم

snatch

snatch at

<hr> معنی : رباینده، غارتگر، قاپنده <hr> معانی دیگر : قاپنده، رباینده

معنی : رباینده، غارتگر، قاپنده معانی دیگر : قاپنده، رباینده

snatcher

<hr> معنی : بسیار جالب، بسیار جاذب <hr> معانی دیگر : (خودمانی) شیک، قشنگ، پرزرق و برق، گیرا

معنی : بسیار جالب، بسیار جاذب معانی دیگر : (خودمانی) شیک، قشنگ، پرزرق و برق، گیرا

snazzy

<hr> معنی : نامرد، حرکت پنهانی، دزدکی حرکت کردن <hr> معانی دیگر : دزدانه آمدن یا رفتن، یواشکی آمدن یا رفتن، جیم شدن، (عامیانه) دزدیدن، کش رفتن، بلند کردن، دزدانه عملی را انجام دادن، بی مقدمه، پاورچین پاورچین، ناغافل، استتاری، (انگلیس - خودمانی) خبر کشی کردن، (به ویژه به معلم) گزارش دادن، چغلی کردن، آدم آب زیرکاه، حیله گر، اهل اعمال دزدانه، نهانکار، بایکار، رجوع شود به: sneaker، دزدکی حرکت ه کردن، خود را پنهان ساختن

معنی : نامرد، حرکت پنهانی، دزدکی حرکت کردن معانی دیگر : دزدانه آمدن یا رفتن، یواشکی آمدن یا رفتن، جیم شدن، (عامیانه) دزدیدن، کش رفتن، بلند کردن، دزدانه عملی را انجام دادن، بی مقدمه، پاورچین پاورچین، ناغافل، استتاری، (انگلیس - خودمانی) خبر کشی کردن، (به ویژه به معلم) گزارش دادن، چغلی کردن، آدم آب زیر

sneak

<hr> (از مسئولیت یا وظیفه یا کار و غیره) فرار کردن، شانه خالی کردن، گریختن

(از مسئولیت یا وظیفه یا کار و غیره) فرار کردن، شانه خالی کردن، گریختن

sneak out of

<hr> (امریکا) نشاندن فیلم تازه بدون اطلاع قبلی (برای سنجش میزان علاقه ی تماشاچیان و غیره)، نمایش قبلی فیلم بطور خصوصی

(امریکا) نشاندن فیلم تازه بدون اطلاع قبلی (برای سنجش میزان علاقه ی تماشاچیان و غیره)، نمایش قبلی فیلم بطور خصوصی

sneak preview

<hr> دزدکی نزدیک شدن، غافلگیر کردن

دزدکی نزدیک شدن، غافلگیر کردن

sneak up

<hr> معنی : کفش کتانی، تنیس، کسی که دزدکی راه میرود <hr> معانی دیگر : (انسان یا جانور) پنهانکار، اهل کارهای دزدانه (رجوع شود به: sneak)

معنی : کفش کتانی، تنیس، کسی که دزدکی راه میرود معانی دیگر : (انسان یا جانور) پنهانکار، اهل کارهای دزدانه (رجوع شود به: sneak)

sneaker

sneakily

<hr> پاورچین، تک پا، دزدانه، خائنانه، نهانکارانه، نامردانه، محرمانه، پنهانی، درونی، مخفیانه، پست، دزدکی، زیر جلی، تردیدامیز

پاورچین، تک پا، دزدانه، خائنانه، نهانکارانه، نامردانه، محرمانه، پنهانی، درونی، مخفیانه، پست، دزدکی، زیر جلی، تردیدامیز

sneaking

<hr> معنی : اب زیر کاه <hr> معانی دیگر : زیر جلی، نهانی، دزدکی، دزدانه، نابکارانه، خائنانه

معنی : اب زیر کاه معانی دیگر : زیر جلی، نهانی، دزدکی، دزدانه، نابکارانه، خائنانه

sneaky

<hr> معنی : تمسخر، استهزاء، خنده، پوزخند، نیشخند، باتمسخر بیان کردن، استهزاء کردن، پوزخند زدن <hr> معانی دیگر : زهرخند، ریشخند، نیشخند زدن، زهرخند زدن، با تمسخر یا تحقیر نگاه کردن(به)، با دیده ی حقارت نگریستن، با تحقیر انجام دادن

معنی : تمسخر، استهزاء، خنده، پوزخند، نیشخند، باتمسخر بیان کردن، استهزاء کردن، پوزخند زدن معانی دیگر : زهرخند، ریشخند، نیشخند زدن، زهرخند زدن، با تمسخر یا تحقیر نگاه کردن(به)، با دیده ی حقارت نگریستن، با تحقیر انجام دادن

sneer

sneerer

sneering

<hr> معنی : عطسه، ستوسه، عطسه کردن <hr> معانی دیگر : خفیدن، اشنوسیدن، زمزمیدن، اشنوسه، شنوسه

معنی : عطسه، ستوسه، عطسه کردن معانی دیگر : خفیدن، اشنوسیدن، زمزمیدن، اشنوسه، شنوسه

sneeze

<hr> (محلی)، تند، سریع، پرکنش، فعال، زرنگ، زبل، فرز، شدید، (امریکا)، ریسمانی که با آن قلاب را به طناب ماهیگیری می بندند، مشتاق، زیرک، تیز هوش، سخت، خشن، بندقلاب ماهیگیری، بند زدن به قلاب ماهیگیری

(محلی)، تند، سریع، پرکنش، فعال، زرنگ، زبل، فرز، شدید، (امریکا)، ریسمانی که با آن قلاب را به طناب ماهیگیری می بندند، مشتاق، زیرک، تیز هوش، سخت، خشن، بندقلاب ماهیگیری، بند زدن به قلاب ماهیگیری

snell

<hr> معنی : چفت، قسمت، کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، بحرکت اوردن سهم <hr> معانی دیگر : فرورفتگی کوچک، دندانه، دندانچه، (بازی کریکت) با لبه ی چوگان زدن، رجوع شود به: click

معنی : چفت، قسمت، کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، بحرکت اوردن سهم معانی دیگر : فرورفتگی کوچک، دندانه، دندانچه، (بازی کریکت) با لبه ی چوگان زدن، رجوع شود به: click

snick

<hr> معنی : پوزخند، شیهه کشیدن نیشخند، با صدا خندیدن، پوزخند زدن، نیشخند زدن <hr> معانی دیگر : خنده ی زیر لبی، هرهر، خنده ی نیمه آشکار، ترتر، ترتر خندیدن، زیر لبی خنده کردن، هرهر کردن، شیهه کشیدن (بیشتر می گویند: to neigh)

معنی : پوزخند، شیهه کشیدن نیشخند، با صدا خندیدن، پوزخند زدن، نیشخند زدن معانی دیگر : خنده ی زیر لبی، هرهر، خنده ی نیمه آشکار، ترتر، ترتر خندیدن، زیر لبی خنده کردن، هرهر کردن، شیهه کشیدن (بیشتر می گویند: to neigh)

snicker

<hr> معنی : حقه باز، ادم عوام فریب، کنایه امیز، نیشدار <hr> معانی دیگر : لیچار (مانند)، متلک مانند، کنایه آمیز، زرنگ، حرف نیشدار

معنی : حقه باز، ادم عوام فریب، کنایه امیز، نیشدار معانی دیگر : لیچار (مانند)، متلک مانند، کنایه آمیز، زرنگ، حرف نیشدار

snide

<hr> معنی : خر خر، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن، خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن <hr> معانی دیگر : (مانند هنگام بو کشیدن) بینی بالا کشیدن، نف نف کردن، (هوا را به شدت) از بینی تو دادن، بو کردن (با بینی مالی)، (از راه بینی) بالا کشیدن، استنشاق کردن، (با بینی بالا کشیدن) تحقیر یا تردید خود را ابراز کردن، از سر سیری نگاه کردن، ناخرسندی نشان دادن، (معمولا با: out) بوبردن، شست (کسی) خبردار شدن، پیدا کردن، کشف کردن، دریافتن، فین، بویش

معنی : خر خر، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن، خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن معانی دیگر : (مانند هنگام بو کشیدن) بینی بالا کشیدن، نف نف کردن، (هوا را به شدت) از بینی تو دادن، بو کردن (با بینی مالی)، (از راه بینی) بالا کشیدن، استنشاق کردن، (با بینی بالا کشید

sniff

sniffer

sniffing

<hr> معنی : زکام، عطسه، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه هنگام گریه یا زکام) آب بینی بالا کشیدن، (با صدای بلند) فن فن کردن، آب بینی بالاکشی، عن دماغ بالاکشی

معنی : زکام، عطسه، صحبت تودماغی، فن فن، تودماغی صحبت کردن، در حال عطسه صحبت کردن، با فن فن صحبت یا گریه کردن معانی دیگر : (به ویژه هنگام گریه یا زکام) آب بینی بالا کشیدن، (با صدای بلند) فن فن کردن، آب بینی بالاکشی، عن دماغ بالاکشی

sniffle

sniffles

<hr> معنی : مغرور، اهانت امیز، اظهار تنفر کننده، فن فن کننده <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، وابسته به یا متمایل به فن فن کردن

معنی : مغرور، اهانت امیز، اظهار تنفر کننده، فن فن کننده معانی دیگر : (عامیانه)، وابسته به یا متمایل به فن فن کردن

sniffy

<hr> معنی : وزش سخت <hr> معانی دیگر : ساغر، جام کوچک (برای خوردن براندی و غیره)، گیلاس دهان باریک، خرخر، خرناس، طوفان شدید، خرخر کردن، زکام داشتن

معنی : وزش سخت معانی دیگر : ساغر، جام کوچک (برای خوردن براندی و غیره)، گیلاس دهان باریک، خرخر، خرناس، طوفان شدید، خرخر کردن، زکام داشتن

snifter

<hr> رجوع شود به: snicker، خنده استهزا آمیز، خنده زیر لب، زیرلب خندیدن

رجوع شود به: snicker، خنده استهزا آمیز، خنده زیر لب، زیرلب خندیدن

snigger

<hr> معنی : برش، خرده، قطعه، ته سیگار، ادم کوچک یا بی اهمیت، قیچی کردن، پشم چیدن، بسرعت قاپیدن، چیدن، کش رفتن، زدن <hr> معانی دیگر : (با قیچی و غیره) زدن، شکاف دادن، (با قیچی و غیره) چاک دادن، بریدن، صدای چاک دادن، باریکه، (پارچه) سرقیچی، نواره، تکه، (جمع) قیچی حلبی بری، ادم احمق

معنی : برش، خرده، قطعه، ته سیگار، ادم کوچک یا بی اهمیت، قیچی کردن، پشم چیدن، بسرعت قاپیدن، چیدن، کش رفتن، زدن معانی دیگر : (با قیچی و غیره) زدن، شکاف دادن، (با قیچی و غیره) چاک دادن، بریدن، صدای چاک دادن، باریکه، (پارچه) سرقیچی، نواره، تکه، (جمع) قیچی حلبی بری، ادم احمق

snip

<hr> معنی : ادم احمق، نوک دراز، پاشله، پاشله را شکار کردن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) پاشله (پرنده ی کرانه زی از تیره ی scolopacidae به ویژه جنس gallinago که مرداب زی است)، پاشله شکار کردن، (خودمانی) ته سیگار، تیراندازی از کمینگاه، از کمینگاه تیراندازی کردن، از کمینگاه تیر به اردوی دشمن زدن، از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن باat

معنی : ادم احمق، نوک دراز، پاشله، پاشله را شکار کردن معانی دیگر : (جانور شناسی) پاشله (پرنده ی کرانه زی از تیره ی scolopacidae به ویژه جنس gallinago که مرداب زی است)، پاشله شکار کردن، (خودمانی) ته سیگار، تیراندازی از کمینگاه، از کمینگاه تیراندازی کردن، از کمینگاه تیر به اردوی دشمن زدن، از کمین گاه ب

snipe

<hr> معنی : تیرانداز از خفا <hr> معانی دیگر : تیرانداز (از کمینگاه)، تیرانداز پنهان

معنی : تیرانداز از خفا معانی دیگر : تیرانداز (از کمینگاه)، تیرانداز پنهان

sniper

<hr> معنی : خپله، چیز کوچک، پارچه سرقیچی <hr> معانی دیگر : باریکه ی قیچی شده، برش، تکه، سرقیچی، نواره، ریز، خرده ریز

معنی : خپله، چیز کوچک، پارچه سرقیچی معانی دیگر : باریکه ی قیچی شده، برش، تکه، سرقیچی، نواره، ریز، خرده ریز

snippet

<hr> معنی : پست، تند، تیز، مغرور <hr> معانی دیگر : متشکل از قطعات مختلف، چند جزئی، چهل تکه، خرده، تکه پاره، قطعه

معنی : پست، تند، تیز، مغرور معانی دیگر : متشکل از قطعات مختلف، چند جزئی، چهل تکه، خرده، تکه پاره، قطعه

snippy

<hr> معنی : قیچی، قیچی اهن بری <hr> معانی دیگر : قیچی اهن بری

معنی : قیچی، قیچی اهن بری معانی دیگر : قیچی اهن بری

واژه های حرف "s" - جملات نمونه