جملات نمونه

<hr> معنی : تحریک، هیجان، عصبانیت <hr> معانی دیگر : خشم ناگهان، آزردگی شدید

معنی : تحریک، هیجان، عصبانیت معانی دیگر : خشم ناگهان، آزردگی شدید

snit

<hr> معنی : خبر کش، دله دزدی کردن، کش رفتن <hr> معانی دیگر : دزدیدن (معمولا چیز کم ارزش را)، (خودمانی)، سوسه آمدن، خبرچینی کردن، لو دادن

معنی : خبر کش، دله دزدی کردن، کش رفتن معانی دیگر : دزدیدن (معمولا چیز کم ارزش را)، (خودمانی)، سوسه آمدن، خبرچینی کردن، لو دادن

snitch

<hr> معنی : خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن <hr> معانی دیگر : آب بینی جاری کردن، عن دماغ کسی پیدا بودن، رجوع شود به: sniffle، گریه و فن فن کردن، گریه زاری کردن، زار زار گریه کردن، کولی بازی درآوردن، ننه من غریبم درآوردن، (به طور غلو آمیز یا ساختگی) شیون و زاری کردن، فن فن، آب بینی بالا کشی، ناله و زاری، دماهگرفتن

معنی : خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن معانی دیگر : آب بینی جاری کردن، عن دماغ کسی پیدا بودن، رجوع شود به: sniffle، گریه و فن فن کردن، گریه زاری کردن، زار زار گریه کردن، کولی بازی درآوردن، ننه من غریبم درآوردن، (به طور غلو آمیز یا ساختگی) شیو

snivel

sniveling

snivelling

<hr> معنی : افاده ای، قلمبه <hr> معانی دیگر : (در اصل) کسی که ثروت و لقب اشرافی ندارد، عامی، (کسی که ثروت و مقام در نظرش مهم است و به زیر دستان فخر می فروشد) دنیا دوست، فخر فروش، گند دماغ دار، متفرعن، گران سایه، بادسر، پایبند پول و مقام، ظاهرپسند، (کسی که خود و سلیقه ی خود را برتر می داند) خودپسند، خودخواه، خود والا پندار، برجستگی، مغرور، با بغ­ شدیدگریستن

معنی : افاده ای، قلمبه معانی دیگر : (در اصل) کسی که ثروت و لقب اشرافی ندارد، عامی، (کسی که ثروت و مقام در نظرش مهم است و به زیر دستان فخر می فروشد) دنیا دوست، فخر فروش، گند دماغ دار، متفرعن، گران سایه، بادسر، پایبند پول و مقام، ظاهرپسند، (کسی که خود و سلیقه ی خود را برتر می داند) خودپسند، خودخواه، خ

snob

<hr> معنی : افاده، رفتار از روی خودستایی، افاده فروشی <hr> معانی دیگر : خودخواهی، خود پسندی، باد سری، تفرعن (snobism هم می گویند)

معنی : افاده، رفتار از روی خودستایی، افاده فروشی معانی دیگر : خودخواهی، خود پسندی، باد سری، تفرعن (snobism هم می گویند)

snobbery

<hr> معنی : مغرور، پر افاده <hr> معانی دیگر : پر افاده، مغرور

معنی : مغرور، پر افاده معانی دیگر : پر افاده، مغرور

snobbish

snobbishness

<hr> معنی : پر افاده <hr> معانی دیگر : وابسته به آدم متفرعن و از خود راضی (رجوع شود به: snob)، snobbish : پر افاده

معنی : پر افاده معانی دیگر : وابسته به آدم متفرعن و از خود راضی (رجوع شود به: snob)، snobbish : پر افاده

snobby

<hr> (انگلیس - خودمانی) بوسیدن، در آغوش گرفتن، نوازش کردن

(انگلیس - خودمانی) بوسیدن، در آغوش گرفتن، نوازش کردن

snog

snogging

<hr> معنی : سربند، گیسوبند <hr> معانی دیگر : (به ویژه دختران باکره در اسکاتلند - سابقا) روبان گیسو، گل سر، تور گیسو، توری که مو را نگه می دارد، کلاه زنانه، گیسو را درتور بستن

معنی : سربند، گیسوبند معانی دیگر : (به ویژه دختران باکره در اسکاتلند - سابقا) روبان گیسو، گل سر، تور گیسو، توری که مو را نگه می دارد، کلاه زنانه، گیسو را درتور بستن

snood

<hr> معنی : گوشه و کنایه، کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) اسنوک (ماهی نواحی استوایی اقیانوس اطلس از تیره ی centropomidae به ویژه centropomus undecimalis)، (انگلیس) انگشت شست را بر زیر بینی کشیدن (به نشان تحقیر یا تمسخر)، انگشت حواله دادن، عطسه، زفیر

معنی : گوشه و کنایه، کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن معانی دیگر : (جانور شناسی) اسنوک (ماهی نواحی استوایی اقیانوس اطلس از تیره ی centropomidae به ویژه centropomus undecimalis)، (انگلیس) انگشت شست را بر زیر بینی کشیدن (به نشان تحقیر یا تمسخر)، انگشت حواله دادن، عطسه، زفیر

snook

<hr> معنی : جستجو کننده، بوکش، بازی شبیه بیلیارد، بویا <hr> معانی دیگر : (نوعی بازی بیلیارد) اسنوکر، (در این بازی) زدن ضربه ی مستقیم را برای حریف غیر ممکن کردن، راه حریف را سد کردن، ناموفق کردن، اختلال ایجاد کردن، سد راه شدن، طعنه زن

معنی : جستجو کننده، بوکش، بازی شبیه بیلیارد، بویا معانی دیگر : (نوعی بازی بیلیارد) اسنوکر، (در این بازی) زدن ضربه ی مستقیم را برای حریف غیر ممکن کردن، راه حریف را سد کردن، ناموفق کردن، اختلال ایجاد کردن، سد راه شدن، طعنه زن

snooker

<hr> معنی : جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، (مخفیانه و جاسوس وار) تجسس کردن، (کنجکاوانه) نگاه کردن، آدم جاسوس منش، آدم فضول و کنجکاو (snooper هم می گویند)

معنی : جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن معانی دیگر : (عامیانه)، (مخفیانه و جاسوس وار) تجسس کردن، (کنجکاوانه) نگاه کردن، آدم جاسوس منش، آدم فضول و کنجکاو (snooper هم می گویند)

snoop

snooper

<hr> معنی : دزدکی، پویان <hr> معانی دیگر : بعمل اورنده تحقیقات محرمانه

معنی : دزدکی، پویان معانی دیگر : بعمل اورنده تحقیقات محرمانه

snoopy

<hr> معنی : قیافه، بینی، قیافه گرفتن، شکلک دراوردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) بینی، دماغ، صورت، چهره، اخم، چهره درهم کشی

معنی : قیافه، بینی، قیافه گرفتن، شکلک دراوردن معانی دیگر : (عامیانه) بینی، دماغ، صورت، چهره، اخم، چهره درهم کشی

snoot

<hr> معنی : پر افاده، دارای قیافه تحقیر امیز، پر کبر <hr> معانی دیگر : (عامیانه) پر افاده، متکبر، خود برتر پندار

معنی : پر افاده، دارای قیافه تحقیر امیز، پر کبر معانی دیگر : (عامیانه) پر افاده، متکبر، خود برتر پندار

snooty

<hr> معنی : چرت، خواب کوتاه، چرت زدن، بیهوده وقت گذراندن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، قیلوله، خواب نیمروز

معنی : چرت، خواب کوتاه، چرت زدن، بیهوده وقت گذراندن معانی دیگر : (عامیانه)، قیلوله، خواب نیمروز

snooze

<hr> معنی : خرناس، خروپف، خروپف کردن، خر خر کردن، خرناس کشیدن، خرناس کش <hr> معانی دیگر : (در خواب) خرخر کردن، خرنش کشیدن

معنی : خرناس، خروپف، خروپف کردن، خر خر کردن، خرناس کشیدن، خرناس کش معانی دیگر : (در خواب) خرخر کردن، خرنش کشیدن

snore

snorer

<hr> معنی : لوله مخصوص تنفس در زیر اب، لوله تنفس <hr> معانی دیگر : (در زیر دریایی ها) دستگاه هواکش، (شنای زیر آبی) هواکش، (ماشین آتش نشانی) سکوب بال رونده (که از فراز آن آتش نشانی می کنند)، لوله دخول وخروج هوا در زیر دریایی، با لوله تنفس زیر ابی رفتن chnorkels

معنی : لوله مخصوص تنفس در زیر اب، لوله تنفس معانی دیگر : (در زیر دریایی ها) دستگاه هواکش، (شنای زیر آبی) هواکش، (ماشین آتش نشانی) سکوب بال رونده (که از فراز آن آتش نشانی می کنند)، لوله دخول وخروج هوا در زیر دریایی، با لوله تنفس زیر ابی رفتن chnorkels

snorkel

<hr> معنی : خر خر، خرناس، خروپف، جرعه مشروب، زفیر کشیدن، خروپف کردن، خرناس کشیدن، خرناس کش <hr> معانی دیگر : (ناگهان و بافشار و صدا) هوا از بینی خارج کردن، (مانند الاغ یا خرس) نفیر کشیدن، فین کردن، بردمیدن، صفیر کشیدن، (با بیرون دادن هوا از بینی) بی صبری یا خشم (و غیره) نشان دادن، فین کنان گفتن، باد در دماغ انداختن، بردمش، صفیر بینی، نفیر بینی، صدای خارج شدن باد از بینی با فشار، (مشروب الکلی) لاجرعه خوردن، سرکشیدن، غریدن

معنی : خر خر، خرناس، خروپف، جرعه مشروب، زفیر کشیدن، خروپف کردن، خرناس کشیدن، خرناس کش معانی دیگر : (ناگهان و بافشار و صدا) هوا از بینی خارج کردن، (مانند الاغ یا خرس) نفیر کشیدن، فین کردن، بردمیدن، صفیر کشیدن، (با بیرون دادن هوا از بینی) بی صبری یا خشم (و غیره) نشان دادن، فین کنان گفتن، باد در دماغ ا

snort

<hr> معنی : صفیر، کسیکه خرناس میکشد <hr> معانی دیگر : خرناس

معنی : صفیر، کسیکه خرناس میکشد معانی دیگر : خرناس

snorter

<hr> معنی : خلم، اب بینی، چلم، ان دماغ، جوان گستاخ <hr> معانی دیگر : (زننده) آب بینی، عن دماغ، خله، خلط بینی، ان دماه، جوان گستا

معنی : خلم، اب بینی، چلم، ان دماغ، جوان گستاخ معانی دیگر : (زننده) آب بینی، عن دماغ، خله، خلط بینی، ان دماه، جوان گستا

snot

<hr> معنی : مغرور <hr> معانی دیگر : (خودمانی)، آلوده به عن دماغ، خله مانند، وابسته به آب بینی، زننده، ناخوشایند، تنفرانگیز، قابل تحقیر، فین فینی، مف دار، کثیف

معنی : مغرور معانی دیگر : (خودمانی)، آلوده به عن دماغ، خله مانند، وابسته به آب بینی، زننده، ناخوشایند، تنفرانگیز، قابل تحقیر، فین فینی، مف دار، کثیف

snotty

<hr> معنی : پوزه، دهان، سر لوله اب، پوزه دراز جانور، لوله کتری و غیره، پوزه زدن به <hr> معانی دیگر : (حیوان)، زفر، (انسان) دک و پوز، (عامیانه) بینی (به ویژه اگر گنده باشد)، دماغ، (قدیمی) خرطوم، رجوع شود به: rostrum، (حشرات) زایده ی منقار مانند، پوزچه، نوک واره، خرطوم فیل

معنی : پوزه، دهان، سر لوله اب، پوزه دراز جانور، لوله کتری و غیره، پوزه زدن به معانی دیگر : (حیوان)، زفر، (انسان) دک و پوز، (عامیانه) بینی (به ویژه اگر گنده باشد)، دماغ، (قدیمی) خرطوم، رجوع شود به: rostrum، (حشرات) زایده ی منقار مانند، پوزچه، نوک واره، خرطوم فیل

snout

snouted

<hr> معنی : برف، برف باریدن، برف امدن <hr> معانی دیگر : برف باریدن (یا آمدن)، (امریکا - عامیانه) تحت تاثیر قرار گرفتن یا قرار دادن، (خودمانی) کوکائین (به صورت پودر)، هوای ابری، ریزش برف، توده ی برف، (شعر قدیم) سپیدی، هر چیز برف مانند (از نظر رنگ یا نرمی و غیره)، (بر صفحه ی تلویزیون یا کامپیوتر و غیره) برفک، سی پی اسنو (نویسنده ی انگلیسی)

معنی : برف، برف باریدن، برف امدن معانی دیگر : برف باریدن (یا آمدن)، (امریکا - عامیانه) تحت تاثیر قرار گرفتن یا قرار دادن، (خودمانی) کوکائین (به صورت پودر)، هوای ابری، ریزش برف، توده ی برف، (شعر قدیم) سپیدی، هر چیز برف مانند (از نظر رنگ یا نرمی و غیره)، (بر صفحه ی تلویزیون یا کامپیوتر و غیره) برفک، س

snow

<hr> ماشین برف روبی، برف روب (snow thrower هم می گویند)

ماشین برف روبی، برف روب (snow thrower هم می گویند)

snow blower

<hr> دارای قله پوشیده از برف، برف پوشیده

دارای قله پوشیده از برف، برف پوشیده

snow capped

<hr> معنی : ماست مالی <hr> معانی دیگر : (خودمانی) شیره مالی، زبان بازی، فریب، چاپلوسی، سنبل کاری، سرهم بندی

معنی : ماست مالی معانی دیگر : (خودمانی) شیره مالی، زبان بازی، فریب، چاپلوسی، سنبل کاری، سرهم بندی

snow job

<hr> (در کوه ها - خطی که در بالای آن همیشه برف وجود دارد) برف مرز، خط برف، خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند

(در کوه ها - خطی که در بالای آن همیشه برف وجود دارد) برف مرز، خط برف، خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند

snow line

<hr> معنی : خیط و پیت کردن، مستغرق ساختن، شکست فاحش خوردن <hr> معانی دیگر : گرفتار (مشغله و غیره) بودن یا کردن، بیش ازحد توانایی در کاری مستغرق شدن

معنی : خیط و پیت کردن، مستغرق ساختن، شکست فاحش خوردن معانی دیگر : گرفتار (مشغله و غیره) بودن یا کردن، بیش ازحد توانایی در کاری مستغرق شدن

snow under

<hr> معنی : گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن <hr> معانی دیگر : گلوله ی برف، برف گوله، (مانند گلوله ی برف که در سرازیری می غلتد و بزرگتر می شود) انبوه شدن، حدت یافتن، شدت یافتن، (مانند علف هرزه به سرعت و به طور ناخوشایند) رشد کردن، (گیاه شناسی) برف گل، گل برف (انواع گیاهانی که گل آنها مانند گلوله ی برف است به ویژه viburnum opulus)، بداغ، گل دنبه، برف پراندن، گلوله ی برف انداختن، گلوله برف، با گلوله برف زدن

معنی : گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن معانی دیگر : گلوله ی برف، برف گوله، (مانند گلوله ی برف که در سرازیری می غلتد و بزرگتر می شود) انبوه شدن، حدت یافتن، شدت یافتن، (مانند علف هرزه به سرعت و به طور ناخوشایند) رشد کردن، (گیاه شناسی) برف گل، گل برف (انواع گیاهانی که گل آنه

snowball

<hr> توده ی برف، برف کوهه، برف انباشت

توده ی برف، برف کوهه، برف انباشت

snowbank

<hr> (جانور شناسی) مرغ برف (نوعی سهره ی امریکای شمالی: junco hyemalis)، (امریکا - خودمانی) معتاد به هروئین یا کوکائین

(جانور شناسی) مرغ برف (نوعی سهره ی امریکای شمالی: junco hyemalis)، (امریکا - خودمانی) معتاد به هروئین یا کوکائین

snowbird

snowboard

snowboarder

snowboarding

<hr> معنی : محصور در برف <hr> معانی دیگر : دچار راهبندان در اثر برف، برف گرفته، برف بند (شده)، برف زده، دچار برف، بازمانده از زفتن بواسطه برف

معنی : محصور در برف معانی دیگر : دچار راهبندان در اثر برف، برف گرفته، برف بند (شده)، برف زده، دچار برف، بازمانده از زفتن بواسطه برف

snowbound

<hr> معنی : برف توده، ترهتیزک سنگی، برف باد اورد <hr> معانی دیگر : برف باد آورد، توده برف که بادانراانبار کند، برف انبار

معنی : برف توده، ترهتیزک سنگی، برف باد اورد معانی دیگر : برف باد آورد، توده برف که بادانراانبار کند، برف انبار

snowdrift

<hr> (گیاه شناسی) گل حسرت، گل برفی (جنس galanthus از خانواده ی lily به ویژه galanthus nivalis)، گل حسرت

(گیاه شناسی) گل حسرت، گل برفی (جنس galanthus از خانواده ی lily به ویژه galanthus nivalis)، گل حسرت

snowdrop

snowed in

<hr> پوشیده از برف، برف گرفته

پوشیده از برف، برف گرفته

snowed under

<hr> میزان برف در هر ناحیه (در مدت معین)، ریزش برف، بارش برف، بارندگی برف

میزان برف در هر ناحیه (در مدت معین)، ریزش برف، بارش برف، بارندگی برف

واژه های حرف "s" - جملات نمونه