<hr> معنی : بی مرام، هردمبیل، بی مسلک <hr> معانی دیگر : ناپای بند به اصول اخلاقی، بی شرف، بی وجدان

معنی : بی مرام، هردمبیل، بی مسلک معانی دیگر : ناپای بند به اصول اخلاقی، بی شرف، بی وجدان

unprincipled

<hr> معنی : غیرقابل چاپ، چاپ نشدنی <hr> معانی دیگر : چاپ نکردنی یا نشدنی

معنی : غیرقابل چاپ، چاپ نشدنی معانی دیگر : چاپ نکردنی یا نشدنی

unprintable

<hr> معنی : غیر ممتاز <hr> معانی دیگر : غیر ممتاز

معنی : غیر ممتاز معانی دیگر : غیر ممتاز

unprivileged

<hr> معنی : عقیم <hr> معانی دیگر : بیحاصل

معنی : عقیم معانی دیگر : بیحاصل

unproductive

<hr> معنی : غیرحرفهای، غیر فنی، اماتوری، ناپیشه کار <hr> معانی دیگر : برخلاف اصول حرفه ی بخصوص، ناشایست، اماتور

معنی : غیرحرفهای، غیر فنی، اماتوری، ناپیشه کار معانی دیگر : برخلاف اصول حرفه ی بخصوص، ناشایست، اماتور

unprofessional

<hr> معنی : بی ثمر، بی سود <hr> معانی دیگر : غیرقابل استفاده

معنی : بی ثمر، بی سود معانی دیگر : غیرقابل استفاده

unprofitable

<hr> معنی : نومید کننده، مایوس کننده، بدون امید <hr> معانی دیگر : غیرقابل اطمینان

معنی : نومید کننده، مایوس کننده، بدون امید معانی دیگر : غیرقابل اطمینان

unpromising

<hr> معنی : کامل، نا محدود، فاقد صلاحیت، بی حد و حصر، فاقد شرایط لازم <hr> معانی دیگر : بی صلاحیت، بی چون و چرا، قاطع، تمام عیار

معنی : کامل، نا محدود، فاقد صلاحیت، بی حد و حصر، فاقد شرایط لازم معانی دیگر : بی صلاحیت، بی چون و چرا، قاطع، تمام عیار

unqualified

<hr> معنی : محقق، رد نکردنی، غیرقابل منازعه <hr> معانی دیگر : بی چون و چرا، بی تردید، زیر سئوال نبردنی، محرز، مسلم، غیرقابل اعترا­

معنی : محقق، رد نکردنی، غیرقابل منازعه معانی دیگر : بی چون و چرا، بی تردید، زیر سئوال نبردنی، محرز، مسلم، غیرقابل اعترا­

unquestionable

<hr> معنی : غیرقابل اعتراض، محقق، رد نکردنی، غیرقابل منازعه <hr> معانی دیگر : بی چون و چرا، بی قید و شرط، بی سئوال و جواب، unquestionable محقق، غیرقابل اعترا­

معنی : غیرقابل اعتراض، محقق، رد نکردنی، غیرقابل منازعه معانی دیگر : بی چون و چرا، بی قید و شرط، بی سئوال و جواب، unquestionable محقق، غیرقابل اعترا­

unquestioning

<hr> معنی : پر سر و صدا، شلوغ <hr> معانی دیگر : نا آرام، آشوب زده، بی قرار، بی آرامش، دلواپس، نگران، ناراحت، شلوه

معنی : پر سر و صدا، شلوغ معانی دیگر : نا آرام، آشوب زده، بی قرار، بی آرامش، دلواپس، نگران، ناراحت، شلوه

unquiet

<hr> معنی : حل کردن، از هم باز کردن، از گیر در اوردن <hr> معانی دیگر : (چیز بافته یا به هم تابیده و غیره) واچیدن، ریش ریش کردن یا شدن، (گره یا گوریدگی) باز کردن، (مسئله یا دشواری و غیره) حل کردن یا شدن، گره گشائی کردن، نشان دادن، (بافتنی) در رفتن، در دادن

معنی : حل کردن، از هم باز کردن، از گیر در اوردن معانی دیگر : (چیز بافته یا به هم تابیده و غیره) واچیدن، ریش ریش کردن یا شدن، (گره یا گوریدگی) باز کردن، (مسئله یا دشواری و غیره) حل کردن یا شدن، گره گشائی کردن، نشان دادن، (بافتنی) در رفتن، در دادن

unravel

<hr> معنی : بی سواد، خوانده نشده، قرائت نشده <hr> معانی دیگر : (کتاب و غیره) نخوانده، (آدم) کم مطالعه، کم خوانده

معنی : بی سواد، خوانده نشده، قرائت نشده معانی دیگر : (کتاب و غیره) نخوانده، (آدم) کم مطالعه، کم خوانده

unread

<hr> (کتاب و غیره) غیرقابل خواندن، نامستحق خواندن، نخواندنی

(کتاب و غیره) غیرقابل خواندن، نامستحق خواندن، نخواندنی

unreadable

<hr> معنی : مردد، کند، غیر اماده، نامهیا، حاضر نشده <hr> معانی دیگر : ناآماده

معنی : مردد، کند، غیر اماده، نامهیا، حاضر نشده معانی دیگر : ناآماده

unready

<hr> معنی : خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی <hr> معانی دیگر : تخیلی

معنی : خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی معانی دیگر : تخیلی

unreal

<hr> معنی : خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی <hr> معانی دیگر : غیر واقع بینانه (رجوع شود به: realistic)، unreal غیر واقعی

معنی : خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی معانی دیگر : غیر واقع بینانه (رجوع شود به: realistic)، unreal غیر واقعی

unrealistic

<hr> معنی : عدم واقعیت، عدم حقیقت <hr> معانی دیگر : غیر واقعی بودن، تخیلی بودن (رجوع شود به: reality)

معنی : عدم واقعیت، عدم حقیقت معانی دیگر : غیر واقعی بودن، تخیلی بودن (رجوع شود به: reality)

unreality

unrealizable

<hr> معنی : حماقت، بی خردی، نابخردی، کم عقلی، عمل خلاف عقل <hr> معانی دیگر : نداشتن دلیل و منطق، فقدان عقل و شعور، نامعقولی

معنی : حماقت، بی خردی، نابخردی، کم عقلی، عمل خلاف عقل معانی دیگر : نداشتن دلیل و منطق، فقدان عقل و شعور، نامعقولی

unreason

<hr> معنی : نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب <hr> معانی دیگر : غیر منطقی، دور از عقل سلیم

معنی : نامعقول، بی خرد، غیر معقول، نابخرد، غیر عاقلانه، ناحق، بی دلیل، زورگو، ناحساب معانی دیگر : غیر منطقی، دور از عقل سلیم

unreasonable

<hr> معنی : تعریف کردن، باز گفتن، واچر خاندن، از قرقره باز کردن <hr> معانی دیگر : (مثلا فیلم را) از قرقره باز کردن

معنی : تعریف کردن، باز گفتن، واچر خاندن، از قرقره باز کردن معانی دیگر : (مثلا فیلم را) از قرقره باز کردن

unreel

<hr> معنی : مورد توجه قرار نگرفته، از قلم افتاده <hr> معانی دیگر : ازقلم افتاده، مورد توجه قرار نگرفته

معنی : مورد توجه قرار نگرفته، از قلم افتاده معانی دیگر : ازقلم افتاده، مورد توجه قرار نگرفته

unregarded

<hr> معنی : گناهکار، دوباره ساخته نشده، دوباره حیات نیافته، دوباره بنانشده، دوباره تولید نشده <hr> معانی دیگر : سرسخت، غیر نادم (unregenerated هم می گویند)، (اخلاقا یا روحا) اصلاح نشده، هدایت نشده، ارشاد نشده، به مذهب یا دسته ی بخصوص نپیوسته، گناهکار unregenerated

معنی : گناهکار، دوباره ساخته نشده، دوباره حیات نیافته، دوباره بنانشده، دوباره تولید نشده معانی دیگر : سرسخت، غیر نادم (unregenerated هم می گویند)، (اخلاقا یا روحا) اصلاح نشده، هدایت نشده، ارشاد نشده، به مذهب یا دسته ی بخصوص نپیوسته، گناهکار unregenerated

unregenerate

<hr> معنی : گناهکار، دوباره ساخته نشده، دوباره حیات نیافته، دوباره بنانشده، دوباره تولید نشده <hr> معانی دیگر : گناهکار unregenerate

معنی : گناهکار، دوباره ساخته نشده، دوباره حیات نیافته، دوباره بنانشده، دوباره تولید نشده معانی دیگر : گناهکار unregenerate

unregenerated

<hr> معنی : سخت گیر، بی رحم، نرم نشدنی، تسلیم نشدنی، بی امان <hr> معانی دیگر : سر سخت، پیگیر

معنی : سخت گیر، بی رحم، نرم نشدنی، تسلیم نشدنی، بی امان معانی دیگر : سر سخت، پیگیر

unrelenting

<hr> معنی : بی اعتباری، عدم اطمینان <hr> معانی دیگر : عدم اطمینان، بی اعتباری

معنی : بی اعتباری، عدم اطمینان معانی دیگر : عدم اطمینان، بی اعتباری

unreliability

<hr> معنی : نامعتبر، نامطمئن، غیر قابل اطمینان، غیرقابل اعتماد، اتکا ناپذیر <hr> معانی دیگر : غیر قابل اعتماد، غیر قابل اطمینان، اتکا ناپذیر

معنی : نامعتبر، نامطمئن، غیر قابل اطمینان، غیرقابل اعتماد، اتکا ناپذیر معانی دیگر : غیر قابل اعتماد، غیر قابل اطمینان، اتکا ناپذیر

unreliable

unremarkable

<hr> معنی : مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر درکار <hr> معانی دیگر : سمج، هر چه که دست بردار نیست، پیگیر، بی وقفه

معنی : مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر درکار معانی دیگر : سمج، هر چه که دست بردار نیست، پیگیر، بی وقفه

unremitting

<hr> معنی : تکرار نشدنی

unrepeatable

unrepentant

<hr> معنی : بدون تلافی یا عمل متقابل <hr> معانی دیگر : بدون تلافی یا عمل متقابل

معنی : بدون تلافی یا عمل متقابل معانی دیگر : بدون تلافی یا عمل متقابل

unrequited

<hr> معنی : بی پرده گویی، رک گو، بیمحابایی <hr> معانی دیگر : رک بودن، رک گویی، صراحت، unreserved بی پرده گویی، سادگی

معنی : بی پرده گویی، رک گو، بیمحابایی معانی دیگر : رک بودن، رک گویی، صراحت، unreserved بی پرده گویی، سادگی

unreserve

<hr> تصمیم نگرفته، حل نشده، تصفیه نشده

تصمیم نگرفته، حل نشده، تصفیه نشده

unresolved

<hr> معنی : بی علاقه، بدون احتیاط، بی توجه، بی مسئولیت <hr> معانی دیگر : بی توجه، بدون احتیاط، بی مسئولیت، بی علاقه

معنی : بی علاقه، بدون احتیاط، بی توجه، بی مسئولیت معانی دیگر : بی توجه، بدون احتیاط، بی مسئولیت، بی علاقه

unresponsive

<hr> معنی : اشفتگی، اشوب، اضطراب، ناارامی، بی قراری، بی تابی <hr> معانی دیگر : آشوب، بلوا، نا آرامی، اغتشاش، غائله

معنی : اشفتگی، اشوب، اضطراب، ناارامی، بی قراری، بی تابی معانی دیگر : آشوب، بلوا، نا آرامی، اغتشاش، غائله

unrest

<hr> معنی : مطلق، نا محدود، ازاد، بی بند و بار، ناخوددار، بی لجام <hr> معانی دیگر : بی لجام، مطلق، ازاد، نامحدود، بی بند و بار

معنی : مطلق، نا محدود، ازاد، بی بند و بار، ناخوددار، بی لجام معانی دیگر : بی لجام، مطلق، ازاد، نامحدود، بی بند و بار

unrestrained

<hr> معنی : گناهکار، نا مناسب، غیر عادلانه، ناصالح، بی تقوی <hr> معانی دیگر : ناپارسا، غیر منصفانه، ظالمانه، ناشایست

معنی : گناهکار، نا مناسب، غیر عادلانه، ناصالح، بی تقوی معانی دیگر : ناپارسا، غیر منصفانه، ظالمانه، ناشایست

unrighteous

<hr> معنی : نرسیده، سبز، خام، نارس، زود رس، نا بالغ، کال <hr> معانی دیگر : (میوه و غیره) نرسیده، نگد، نا تمام، کامل نشده، خام دست، بی تجربه، پیش رس

معنی : نرسیده، سبز، خام، نارس، زود رس، نا بالغ، کال معانی دیگر : (میوه و غیره) نرسیده، نگد، نا تمام، کامل نشده، خام دست، بی تجربه، پیش رس

unripe

<hr> معنی : عالی، بی نظیر، بی همتا، بی رقیب، بی تا <hr> معانی دیگر : بی رقیب، بی نظیر، بی همتا، بیتا، عالی

معنی : عالی، بی نظیر، بی همتا، بی رقیب، بی تا معانی دیگر : بی رقیب، بی نظیر، بی همتا، بیتا، عالی

unrivaled

<hr> معنی : باز کردن، باز شدن <hr> معانی دیگر : (طومار یا هر چیز لوله شده را) باز کردن، واپیچیدن، گستردن، گسترده شدن، نشان دادن، نمایاندن، باز کردن توپ پارچه وطومار و غیره

معنی : باز کردن، باز شدن معانی دیگر : (طومار یا هر چیز لوله شده را) باز کردن، واپیچیدن، گستردن، گسترده شدن، نشان دادن، نمایاندن، باز کردن توپ پارچه وطومار و غیره

unroll

<hr> معنی : ارام، صاف، بدون موج، ارام شده، ارام کرده، چین نخورده <hr> معانی دیگر : آرام، دستپاچه نشده، خونسرد، بورنشده، مچل نشده

معنی : ارام، صاف، بدون موج، ارام شده، ارام کرده، چین نخورده معانی دیگر : آرام، دستپاچه نشده، خونسرد، بورنشده، مچل نشده

unruffled

<hr> معنی : متلاطم، یاغی، متمرد <hr> معانی دیگر : سرکش، لگام ناپذیر، نافرمان، (بچه) شیطان، تخس، وروجک، مضطرب

معنی : متلاطم، یاغی، متمرد معانی دیگر : سرکش، لگام ناپذیر، نافرمان، (بچه) شیطان، تخس، وروجک، مضطرب

unruly

<hr> معنی : پیاده کردن <hr> معانی دیگر : (اسب و غیره) زین بر داشتن (از)، از اسب پرت کردن

معنی : پیاده کردن معانی دیگر : (اسب و غیره) زین بر داشتن (از)، از اسب پرت کردن

unsaddle

<hr> خطرناک، ناامن، غیر ایمن، نادرست

خطرناک، ناامن، غیر ایمن، نادرست

unsafe

<hr> معنی : ناگفته <hr> معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول: unsay

معنی : ناگفته معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول: unsay

unsaid

<hr> معنی : سیرنشده، اشباع نشده، ترکیب اشباع نشده <hr> معانی دیگر : ناسگر، unsaturate ترکیب اشباع نشده

معنی : سیرنشده، اشباع نشده، ترکیب اشباع نشده معانی دیگر : ناسگر، unsaturate ترکیب اشباع نشده

واژه های حرف "u" - مترادف و متضاد