جملات نمونه

at the drop of a hat

at the earliest

<hr> در آخرین لحظه، در آخرین فرصت، درست پیش از آنکه دیر بشود

در آخرین لحظه، در آخرین فرصت، درست پیش از آنکه دیر بشود

at the eleventh hour

<hr> به حساب، به هزینه ی، به قیمت

به حساب، به هزینه ی، به قیمت

at the expense of

at the head of

<hr> در دم واپسین، در دم آخر، قبل از مرگ

در دم واپسین، در دم آخر، قبل از مرگ

at the last gasp

at the latest

at the least

<hr> به قیمت روز، به قیمت بازار

به قیمت روز، به قیمت بازار

at the market

<hr> کاملا تحت فرمان و اراده ی کسی یا چیزی، در معرض

کاملا تحت فرمان و اراده ی کسی یا چیزی، در معرض

at the mercy of

at the moment

at the most

at the outside

<hr> در آستانه ی، در شرف، در حال (انجام)، نزدیک به

در آستانه ی، در شرف، در حال (انجام)، نزدیک به

at the point of

<hr> معنی : ضمنا <hr> معانی دیگر : 1- همزمان، باهم، 2- در عین حال، دریک وقت، دران واحد، درعین حال

معنی : ضمنا معانی دیگر : 1- همزمان، باهم، 2- در عین حال، دریک وقت، دران واحد، درعین حال

at the same time

<hr> در اغاز کار، در ابتدا

at the start

at the worst

<hr> گهگاه، گاه به گاه، برخی از اوقات، گاه گاهی

گهگاه، گاه به گاه، برخی از اوقات، گاه گاهی

at times

<hr> مغایر، درتضاد، ناسازگار، مخالف یکدیگر، در ستیز، متضاد، متفاوت، ناهمسان، پادگر

مغایر، درتضاد، ناسازگار، مخالف یکدیگر، در ستیز، متضاد، متفاوت، ناهمسان، پادگر

at variance

<hr> در جنگ، در حال محاربه

at war

<hr> بنا به میل (خود)، به دلخواه

بنا به میل (خود)، به دلخواه

at will

<hr> 1- مشغول کار، شاغل 2- موثر، دارای تاثیر

1- مشغول کار، شاغل 2- موثر، دارای تاثیر

at work

<hr> در بدترین شرایط (یا وضع یا حالت)

در بدترین شرایط (یا وضع یا حالت)

at worst

at your service

ataturk

<hr> معنی : شباهت به نیاکان، نیاکان گرایی، برگشت بخوی نیاکان <hr> معانی دیگر : (ظهور مشخصات نیاکان در اعقاب آنان ولی نه در فرزندان و نواده ها) نیاکان گرایی، تبار گرایی، هر یک از این ویژگی ها

معنی : شباهت به نیاکان، نیاکان گرایی، برگشت بخوی نیاکان معانی دیگر : (ظهور مشخصات نیاکان در اعقاب آنان ولی نه در فرزندان و نواده ها) نیاکان گرایی، تبار گرایی، هر یک از این ویژگی ها

atavism

<hr> معنی : شباهت به نیاکان، وابسته به نیاکان <hr> معانی دیگر : وابسته به نیاکان، شباهت به نیاکان

معنی : شباهت به نیاکان، وابسته به نیاکان معانی دیگر : وابسته به نیاکان، شباهت به نیاکان

atavistic

<hr> ناتوانی کامل یا نسبی در هماهنگ سازی حرکات ماهیچه ها، ناهماهنگی عضلات، بی نظمی، بیقراری

ناتوانی کامل یا نسبی در هماهنگ سازی حرکات ماهیچه ها، ناهماهنگی عضلات، بی نظمی، بیقراری

ataxia

<hr> زمان گذشته ی فعل: eat، (اسطوره ی یونان) آته (مظهر جاه طلبی و بلندپروازی در انسان ها)، خورد <hr> ate _ پسوند:، (فعل ساز) شدن [evaporate]، تولید کردن [ulcerate]، مداوا کردن [vaccinate]، به شکلی درآوردن [triangulate]، ترتیب دادن [orchestrate]، دادن [oxygenate]، (صفت - ساز) وابسته به [collegiate]، دارای [passionate]، (گیاه شناسی) دارای ویژگی [caudate]، پسوند (اسم ساز):، مقام، عمل [directorate]، سرزمین، محل [sultanate]، (شخص یا چیز) مورد عمل [mandate]، (شیمی) نمک حاصله از اسیدهایی که نام آنها به -ic ختم می شود [nitrate]

زمان گذشته ی فعل: eat، (اسطوره ی یونان) آته (مظهر جاه طلبی و بلندپروازی در انسان ها)، خورد ate _ پسوند:، (فعل ساز) شدن [evaporate]، تولید کردن [ulcerate]، مداوا کردن [vaccinate]، به شکلی درآوردن [triangulate]، ترتیب دادن [orchestrate]، دادن [oxygenate]، (صفت - ساز) وابسته به [collegiate]، دارای [pas

<hr> (پزشکی) اتلکتازی (فروافت همه یابخشی از ریه)، فروافت شش

(پزشکی) اتلکتازی (فروافت همه یابخشی از ریه)، فروافت شش

atelectasis

<hr> معنی : کارگاه، کارگاه هنری، اتلیه <hr> معانی دیگر : کارگاه (به ویژه کارگاه هنری)، آتلیه

معنی : کارگاه، کارگاه هنری، اتلیه معانی دیگر : کارگاه (به ویژه کارگاه هنری)، آتلیه

atelier

<hr> معنی : الحاد، کفر، انکار وجود خدا <hr> معانی دیگر : اعتقاد به این که خدا وجود ندارد، خدانشناسی، بی خدایی

معنی : الحاد، کفر، انکار وجود خدا معانی دیگر : اعتقاد به این که خدا وجود ندارد، خدانشناسی، بی خدایی

atheism

<hr> معنی : خدانشناس، منکر خدا <hr> معانی دیگر : منکر وجود خدا، ملحد، بی خدا (در مقابل: باخدا)، بی دین

معنی : خدانشناس، منکر خدا معانی دیگر : منکر وجود خدا، ملحد، بی خدا (در مقابل: باخدا)، بی دین

atheist

<hr> معنی : وابسته به انکار خدا <hr> معانی دیگر : وابسته به انکار خدا

معنی : وابسته به انکار خدا معانی دیگر : وابسته به انکار خدا

atheistic

<hr> معنی : الههء عقل و زیبایی، شهر اتن <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) آتنه (الهه ی عقل و مهارت که رومی ها او را minerva می نامند) (athene هم می نویسند)، افسانه ء یونان الهه ء عقل و زیبایی

معنی : الههء عقل و زیبایی، شهر اتن معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) آتنه (الهه ی عقل و مهارت که رومی ها او را minerva می نامند) (athene هم می نویسند)، افسانه ء یونان الهه ء عقل و زیبایی

athena

<hr> معنی : انجمن دانش، مدرسهء هنری، انجمن ادبی <hr> معانی دیگر : مدرسه ء هنری، انجمن ادبی، انجمن دانش

معنی : انجمن دانش، مدرسهء هنری، انجمن ادبی معانی دیگر : مدرسه ء هنری، انجمن ادبی، انجمن دانش

athenaeum

<hr> وابسته به شهر آتن (به ویژه آتن کهن) و مردم آن

وابسته به شهر آتن (به ویژه آتن کهن) و مردم آن

athenian

<hr> شهر آتن (پایتخت یونان)

athens

<hr> معنی : تصلب شریان <hr> معانی دیگر : (پزشکی) آترواسکلروز، سخت شدن شاهرگ ها (تصلب شرایین)، ناکشسانی سرخرگ ها، اسکلروز، طب تصلب شریان

معنی : تصلب شریان معانی دیگر : (پزشکی) آترواسکلروز، سخت شدن شاهرگ ها (تصلب شرایین)، ناکشسانی سرخرگ ها، اسکلروز، طب تصلب شریان

atherosclerosis

atherosclerotic

<hr> معنی : مشتاق، تشنه <hr> معانی دیگر : (قدیمی)

معنی : مشتاق، تشنه معانی دیگر : (قدیمی)

athirst

<hr> معنی : ورزشکار، پهلوان، یکه تاز، قهرمان ورزش <hr> معانی دیگر : یل

معنی : ورزشکار، پهلوان، یکه تاز، قهرمان ورزش معانی دیگر : یل

athlete

<hr> (پزشکی) بیماری قارچی پوست پا (به ویژه بین انگشتان پا که توام است با خارش و گاهی سوزش و پوست ریزی)، نوعی مرض قارچی انگشتان نوعی مر­ قارچی انگشتان

(پزشکی) بیماری قارچی پوست پا (به ویژه بین انگشتان پا که توام است با خارش و گاهی سوزش و پوست ریزی)، نوعی مرض قارچی انگشتان نوعی مر­ قارچی انگشتان

athlete's foot

<hr> معنی : ورزشی، پهلوانی، ورزشکار، تنومند، پرعضله <hr> معانی دیگر : ورزشکاری، چابک، ورزیده، عضلانی، تنومندی

معنی : ورزشی، پهلوانی، ورزشکار، تنومند، پرعضله معانی دیگر : ورزشکاری، چابک، ورزیده، عضلانی، تنومندی

athletic

athletically

<hr> معنی : ورزشکاری، ورزشگرایی <hr> معانی دیگر : ورزشکارانه، ورزشی، ویژگی های اخلاقی و بدنی ورزشکاران، یلی

معنی : ورزشکاری، ورزشگرایی معانی دیگر : ورزشکارانه، ورزشی، ویژگی های اخلاقی و بدنی ورزشکاران، یلی

athleticism

<hr> معنی : پهلوانی، ورزشکاری، علم ورزش، زور ورزی <hr> معانی دیگر : ورزش، زورآوری، یل پروری

معنی : پهلوانی، ورزشکاری، علم ورزش، زور ورزی معانی دیگر : ورزش، زورآوری، یل پروری

واژه های حرف "a" - جملات نمونه