جملات نمونه

<hr> معنی : مقدار حرکت، نیروی حرکت انی، مقدار جنبش انی <hr> معانی دیگر : نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور، (فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم

معنی : مقدار حرکت، نیروی حرکت انی، مقدار جنبش انی معانی دیگر : نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور، (فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم

momentum

<hr> (بچگانه) مادر، مامی، ننه

(بچگانه) مادر، مامی، ننه

mommy

<hr> (اسکاتلند و شمال انگلیس) رجوع شود به: man، رجوع شود به: mono- (پیش از واکه به کار می رود)، مخفف: پولی، مالی، مخفف: دوشنبه، mono پیشوند بمعنی ' یک ' و ' تک ' و ' واحد'، ( mono ) پیشوند بمعنی ' یک ' و ' تک ' و ' واحد'

(اسکاتلند و شمال انگلیس) رجوع شود به: man، رجوع شود به: mono- (پیش از واکه به کار می رود)، مخفف: پولی، مالی، مخفف: دوشنبه، mono پیشوند بمعنی ' یک ' و ' تک ' و ' واحد'، ( mono ) پیشوند بمعنی ' یک ' و ' تک ' و ' واحد'

mona

<hr> معنی : اهل موناکو <hr> معانی دیگر : کشور موناکو (در جنوب فرانسه)، ناحیه ' موناکو ' واقع در جنوب شرقی فرانسه

معنی : اهل موناکو معانی دیگر : کشور موناکو (در جنوب فرانسه)، ناحیه ' موناکو ' واقع در جنوب شرقی فرانسه

monaco

<hr> معنی : اتم، تک، یکه، واحد، جوهر الهی <hr> معانی دیگر : موناد، ذره ی زنده، جوهر فرد، وحدت فرد، هر چیز ساده و نادیدنی، (زیست شناسی) تکی، تکساز واره، (شیمی) اتم یا ماده یا ریشه ی یک ظرفیتی، تک ارزه، ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است

معنی : اتم، تک، یکه، واحد، جوهر الهی معانی دیگر : موناد، ذره ی زنده، جوهر فرد، وحدت فرد، هر چیز ساده و نادیدنی، (زیست شناسی) تکی، تکساز واره، (شیمی) اتم یا ماده یا ریشه ی یک ظرفیتی، تک ارزه، ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است

monad

<hr> معنی : تکین <hr> معانی دیگر : تکین

معنی : تکین معانی دیگر : تکین

monadic

<hr> معنی : فرمانده، خسرو، فرمانروای مطلق، خدیو، پادشاه، سلطان، شهریار، مرد کلاهدار <hr> معانی دیگر : شاه، سرآمد، پیشگام، سالار، حکمران یگانه ی کشور، تک سالار، امیر، (زیست شناسی) تک سالاره، تک آغازه، تک خاستگاهه، ملکه

معنی : فرمانده، خسرو، فرمانروای مطلق، خدیو، پادشاه، سلطان، شهریار، مرد کلاهدار معانی دیگر : شاه، سرآمد، پیشگام، سالار، حکمران یگانه ی کشور، تک سالار، امیر، (زیست شناسی) تک سالاره، تک آغازه، تک خاستگاهه، ملکه

monarch

<hr> وابسته به حکومت سلطنتی، وابسته به سلطنت <hr> monarchic(al) وابسته به سلطان یا سلطنت مستقل، سلطنتی، سلطنت خواه

وابسته به حکومت سلطنتی، وابسته به سلطنت monarchic(al) وابسته به سلطان یا سلطنت مستقل، سلطنتی، سلطنت خواه

monarchic

<hr> وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی، سلطنتی

وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی، سلطنتی

monarchical

<hr> اصول نظام پادشاهی، هواداری از نظام پادشاهی، سلطنت طلبی، هوا خواهی از سلطنت مستقل اصول سلطنت

اصول نظام پادشاهی، هواداری از نظام پادشاهی، سلطنت طلبی، هوا خواهی از سلطنت مستقل اصول سلطنت

monarchism

<hr> هواه خواه سلطنت، مستقل

هواه خواه سلطنت، مستقل

monarchist

<hr> معنی : سلطنت، رژیم سلطنتی، سلطنت مطلقه، شهریاری <hr> معانی دیگر : شاهی، پادشاهی، کشور پادشاهی، (نادر) حکومت مطلقه، تک سالاری

معنی : سلطنت، رژیم سلطنتی، سلطنت مطلقه، شهریاری معانی دیگر : شاهی، پادشاهی، کشور پادشاهی، (نادر) حکومت مطلقه، تک سالاری

monarchy

<hr> معنی : صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه <hr> معانی دیگر : خانگاه (خانقاه)، میاسطو

معنی : صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه معانی دیگر : خانگاه (خانقاه)، میاسطو

monastery

<hr> معنی : رهبانی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند صومعه، دیر مانند، دیرانی، وابسته به یا همانند راهبان، راهب مانند (monastical هم می گویند)

معنی : رهبانی معانی دیگر : وابسته به یا همانند صومعه، دیر مانند، دیرانی، وابسته به یا همانند راهبان، راهب مانند (monastical هم می گویند)

monastic

<hr> معنی : رهبانیت <hr> معانی دیگر : دیرنشینی، دیرگرایی

معنی : رهبانیت معانی دیگر : دیرنشینی، دیرگرایی

monasticism

<hr> (ملکول) تک اتمی، دارای یک اتم، دارای یک اتم یا گروه اتمی مبادله پذیر، یک ذره ای، دارای یک جوهر فرد

(ملکول) تک اتمی، دارای یک اتم، دارای یک اتم یا گروه اتمی مبادله پذیر، یک ذره ای، دارای یک جوهر فرد

monatomic

<hr> معنی : یک صدایی، یک صوتی <hr> معانی دیگر : تک آوا، تک شنود

معنی : یک صدایی، یک صوتی معانی دیگر : تک آوا، تک شنود

monaural

<hr> معنی : دوشنبه <hr> معانی دیگر : دوشنبه (مخفف: mon یا mo یا m)

معنی : دوشنبه معانی دیگر : دوشنبه (مخفف: mon یا mo یا m)

monday

<hr> هر دوشنبه، دوشنبه ها

mondays

monet

<hr> (اقتصاد) مکتب پول گرایی، مکتب اصالت پول (این باور: برای ایجاد ثبات و رشد اقتصادی باید رشد میزان پول در گردش متوازن و به اندازه باشد)

(اقتصاد) مکتب پول گرایی، مکتب اصالت پول (این باور: برای ایجاد ثبات و رشد اقتصادی باید رشد میزان پول در گردش متوازن و به اندازه باشد)

monetarism

<hr> (اقتصاد) هوادار مکتب پول گرایی

(اقتصاد) هوادار مکتب پول گرایی

monetarist

<hr> معنی : پولی <hr> معانی دیگر : وابسته به پول در گردش و موسسات پولی

معنی : پولی معانی دیگر : وابسته به پول در گردش و موسسات پولی

monetary

monetary assets

monetary base

monetary policy

monetary standard

<hr> سلسله پولی، ترتیب مسکوکات

سلسله پولی، ترتیب مسکوکات

monetary system

monetary unit

monetisation

monetise

<hr> پرداخت نقدى بدهى بازرگانى : پرداخت بدهى دولت از طریق انتشار پول

پرداخت نقدى بدهى بازرگانى : پرداخت بدهى دولت از طریق انتشار پول

monetization

<hr> معنی : بصورت پول در اوردن <hr> معانی دیگر : رسمیت پولی دادن، به عنوان پول پذیرفتن، به صورت سکه درآوردن، پولی کردن

معنی : بصورت پول در اوردن معانی دیگر : رسمیت پولی دادن، به عنوان پول پذیرفتن، به صورت سکه درآوردن، پولی کردن

monetize

monetized

<hr> معنی : سیم، اسکناس، سرمایه، پول، ثروت <hr> معانی دیگر : دارایی، مایملک، پولداران، ثروتمندان، اغنیا، (جمع) مبالغ پول، وجوه، سکه (پول طلا یا نقره یا مس یا نیکل و غیره) (hard money هم می گویند)، اسکناس (paper money یا bill هم می گویند)، پول کاغذی، مسکوک، شهروا، هر چیزی که به جای پول به کار رود (مانند چک و اوراق بهادار)، رجوع شود به: money of account، پول برده شده (به عنوان جایزه) (prize money هم می گویند)

معنی : سیم، اسکناس، سرمایه، پول، ثروت معانی دیگر : دارایی، مایملک، پولداران، ثروتمندان، اغنیا، (جمع) مبالغ پول، وجوه، سکه (پول طلا یا نقره یا مس یا نیکل و غیره) (hard money هم می گویند)، اسکناس (paper money یا bill هم می گویند)، پول کاغذی، مسکوک، شهروا، هر چیزی که به جای پول به کار رود (مانند چک و ا

money

<hr> کمربند که در آن جای پول تعبیه شده است

کمربند که در آن جای پول تعبیه شده است

money belt

<hr> معنی : صراف <hr> معانی دیگر : گاهبد

معنی : صراف معانی دیگر : گاهبد

money changer

money laundering

<hr> بازار پول، بازار سهام

money market

<hr> حساب تعاونی اوراق قرضه ی کوتاه مدت

حساب تعاونی اوراق قرضه ی کوتاه مدت

money market fund

<hr> حواله ی پولی، حواله پستی وتلگرافی، حواله پول

حواله ی پولی، حواله پستی وتلگرافی، حواله پول

money order

<hr> کارتنه کوچک که آنرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند

کارتنه کوچک که آنرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند

money spinner

money supply

<hr> پول همه کس را به حرف می آورد

پول همه کس را به حرف می آورد

money talks

<hr> معنی : ثروت <hr> معانی دیگر : کیسه ی پول، خورجین پول، کیسه، کیف، پول دارایی، دولت، آدم خر پول

معنی : ثروت معانی دیگر : کیسه ی پول، خورجین پول، کیسه، کیف، پول دارایی، دولت، آدم خر پول

moneybag

<hr> معنی : خسیس، کیف پول <hr> معانی دیگر : ثروت

معنی : خسیس، کیف پول معانی دیگر : ثروت

moneybags

<hr> پولدار، دارا، به صورت پول، پولی، پولی the moneyed power of the gentry توان پولی نجبا، قدرت مالی نجبا

پولدار، دارا، به صورت پول، پولی، پولی the moneyed power of the gentry توان پولی نجبا، قدرت مالی نجبا

واژه های حرف "m" - جملات نمونه