جملات نمونه

<hr> بیمار سرپایی (در برابر: بیمار بستری در بیمارستان inpatient)، بیمار سرپایی بیمارستان

بیمار سرپایی (در برابر: بیمار بستری در بیمارستان inpatient)، بیمار سرپایی بیمارستان

outpatient

outperform

<hr> بهتر بازی کردن (از)، در بازی پیش افتادن بر، در مسابقه جلو افتادن از

بهتر بازی کردن (از)، در بازی پیش افتادن بر، در مسابقه جلو افتادن از

outplay

<hr> معنی : سبقت گرفتن، پوان یا نمره بیشتر اوردن از <hr> معانی دیگر : (در مسابقه) امتیاز بیشتر آوردن، درمسابقه سبقت گرفتن

معنی : سبقت گرفتن، پوان یا نمره بیشتر اوردن از معانی دیگر : (در مسابقه) امتیاز بیشتر آوردن، درمسابقه سبقت گرفتن

outpoint

<hr> معنی : پاسگاه دور افتاده، پایگاه مرزی <hr> معانی دیگر : پایگاه، مرز، دورگاه، (ارتش)، گروه دیده ور، پست دیده وری، پاسگاه دیده وری

معنی : پاسگاه دور افتاده، پایگاه مرزی معانی دیگر : پایگاه، مرز، دورگاه، (ارتش)، گروه دیده ور، پست دیده وری، پاسگاه دیده وری

outpost

<hr> معنی : بیرون ریزش، بیرون روان شدن، بیرون ریختن <hr> معانی دیگر : برون ریز، برون ریزش، فوران، خروج

معنی : بیرون ریزش، بیرون روان شدن، بیرون ریختن معانی دیگر : برون ریز، برون ریزش، فوران، خروج

outpour

<hr> معنی : بیرون ریزش، بیرون ریز <hr> معانی دیگر : برون ریز، برون ریزش، فوران، خروج

معنی : بیرون ریزش، بیرون ریز معانی دیگر : برون ریز، برون ریزش، فوران، خروج

outpouring

<hr> معنی : محصول، بازده، تولید، برونداد <hr> معانی دیگر : فرآوری، فرورد، (علم و ادب) شکوفایی، گل کردن، (کامپیوتر) برون داد، خروجی، برون دادی، برون ده، (برق - نیروی مفید تولید شده توسط مولد یا بیرون داده شده توسط تقویت کننده ها و غیره) انرژی خروجی، نیروی بازداده، بازداد، (محل دادن این نیرو) بازدادگاه، تولیدگاه

معنی : محصول، بازده، تولید، برونداد معانی دیگر : فرآوری، فرورد، (علم و ادب) شکوفایی، گل کردن، (کامپیوتر) برون داد، خروجی، برون دادی، برون ده، (برق - نیروی مفید تولید شده توسط مولد یا بیرون داده شده توسط تقویت کننده ها و غیره) انرژی خروجی، نیروی بازداده، بازداد، (محل دادن این نیرو) بازدادگاه، تولیدگا

output

output device

<hr> معنی : هتک حرمت، تخطی، از جا در رفتن، بی حرمت ساختن، بی عدالتی کردن <hr> معانی دیگر : کار خشونت آمیز، عمل شنیع، تعدی، ظلم، شناعت، خشونت، توهین شدید، خوار داشت، اهانت، خشم شدید (در نتیجه ی توهین و غیره)، برآشفتگی، غیظ، خشونت شدید کردن، هتک حرمت کردن، اهانت کردن، (شدیدا) خوار کردن، عمل شنیع کردن، تعدی کردن، مقاربت به عنف کردن، (جنسی) تجاوز کردن، از کوره در بردن، برآشفته کردن، (سخت) خشمگین کردن، منقلب کردن، غضب، سخت عصبانی شدن

معنی : هتک حرمت، تخطی، از جا در رفتن، بی حرمت ساختن، بی عدالتی کردن معانی دیگر : کار خشونت آمیز، عمل شنیع، تعدی، ظلم، شناعت، خشونت، توهین شدید، خوار داشت، اهانت، خشم شدید (در نتیجه ی توهین و غیره)، برآشفتگی، غیظ، خشونت شدید کردن، هتک حرمت کردن، اهانت کردن، (شدیدا) خوار کردن، عمل شنیع کردن، تعدی کردن

outrage

outraged

<hr> معنی : بیداد گرانه، عصبانی کننده <hr> معانی دیگر : (شدیدا) خشونت آمیز، زشت، شنیع، تکان دهنده، وحشتناک، اهانت آمیز، توهین آمیز، بسیار بد، ظالمانه

معنی : بیداد گرانه، عصبانی کننده معانی دیگر : (شدیدا) خشونت آمیز، زشت، شنیع، تکان دهنده، وحشتناک، اهانت آمیز، توهین آمیز، بسیار بد، ظالمانه

outrageous

<hr> بطور جسارت آمیز، بی شرفانه، تجاوز کارانه، بیحد، زیاد، بافراط

بطور جسارت آمیز، بی شرفانه، تجاوز کارانه، بیحد، زیاد، بافراط

outrageously

<hr> بی شرفی، بیحرمتی، تجاوز، افراط

بی شرفی، بیحرمتی، تجاوز، افراط

outrageousness

<hr> معنی : برتر بودن، رتبه بالاتر داشتن <hr> معانی دیگر : (از نظر رتبه یا درجه ی نظامی) مافوق بودن، ارشدیت داشتن

معنی : برتر بودن، رتبه بالاتر داشتن معانی دیگر : (از نظر رتبه یا درجه ی نظامی) مافوق بودن، ارشدیت داشتن

outrank

<hr> معنی : توسعه، توسعه یافتن، پیش دستی کردن بر، برتری یافتن <hr> معانی دیگر : وابسته به کمک رسانی، معاضدتی، برد بیشتری داشتن، تیررس بیشتری داشتن، برتری داشتن، جلو زدن، پیشی گرفتن، دراز کردن، کشاندن، گسترده کردن، (کمک و غیره) رساندن، فرارسیدن از

معنی : توسعه، توسعه یافتن، پیش دستی کردن بر، برتری یافتن معانی دیگر : وابسته به کمک رسانی، معاضدتی، برد بیشتری داشتن، تیررس بیشتری داشتن، برتری داشتن، جلو زدن، پیشی گرفتن، دراز کردن، کشاندن، گسترده کردن، (کمک و غیره) رساندن، فرارسیدن از

outreach

<hr> معنی : پیشرو <hr> معانی دیگر : (موتور سوار یا اسب سواری که در کنار کالسکه و غیره حرکت می کند) مشایع، اسکورت، کابوی، گله دار

معنی : پیشرو معانی دیگر : (موتور سوار یا اسب سواری که در کنار کالسکه و غیره حرکت می کند) مشایع، اسکورت، کابوی، گله دار

outrider

<hr> معنی : پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره <hr> معانی دیگر : شمع یا پایه ی موقت و غیره که بر بدنه ی اصلی وصل است، تیر کناره ی قایق (برای افزودن بر ثبات و نگهداری پارو و غیره)

معنی : پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره معانی دیگر : شمع یا پایه ی موقت و غیره که بر بدنه ی اصلی وصل است، تیر کناره ی قایق (برای افزودن بر ثبات و نگهداری پارو و غیره)

outrigger

<hr> معنی : اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا <hr> معانی دیگر : یکسره، صاف و پوست کنده، آشکارا، واضح، رک و راست، تمام عیار، تمام و کمال، مطلق، فورا، بلادرنگ، درجا، بی شک و تردید، مسلم، حتمی، جمله

معنی : اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا معانی دیگر : یکسره، صاف و پوست کنده، آشکارا، واضح، رک و راست، تمام عیار، تمام و کمال، مطلق، فورا، بلادرنگ، درجا، بی شک و تردید، مسلم، حتمی، جمله

outright

<hr> معنی : پیش افتادن، عقب گذاشتن، پیشی جستن، در دویدن جلو افتادن، پیشی جستنبر <hr> معانی دیگر : تندتر یا بیشتر دویدن

معنی : پیش افتادن، عقب گذاشتن، پیشی جستن، در دویدن جلو افتادن، پیشی جستنبر معانی دیگر : تندتر یا بیشتر دویدن

outrun

<hr> انانى که مقام یامنصبى ندارند، دسته بى نفوذ، غیربازیکن ها، وجوه پرداختى

انانى که مقام یامنصبى ندارند، دسته بى نفوذ، غیربازیکن ها، وجوه پرداختى

outs

outscore

<hr> بیشتر فروش کردن، فروش بیشتری داشتن، مرغوب تر بودن، بیشتر یا بهتر فروختن از، بهتر فروش رفتن

بیشتر فروش کردن، فروش بیشتری داشتن، مرغوب تر بودن، بیشتر یا بهتر فروختن از، بهتر فروش رفتن

outsell

<hr> معنی : اغاز، ابتدا <hr> معانی دیگر : آغاز، شروع

معنی : اغاز، ابتدا معانی دیگر : آغاز، شروع

outset

<hr> معنی : تحت الشعاع قرار دادن، پیشی گرفتن از، بیشتر درخشیدن <hr> معانی دیگر : بیشتر جلوه کردن، پیشی گرفتن، جلو زدن

معنی : تحت الشعاع قرار دادن، پیشی گرفتن از، بیشتر درخشیدن معانی دیگر : بیشتر جلوه کردن، پیشی گرفتن، جلو زدن

outshine

<hr> بهتر تیراندازی کردن، بیرون زدن، بیرون جستن، قلمبه شدن، بهتر تیراندازی کردن بیرون زدن، قلمبه شدن هرچیز بیرون زده

بهتر تیراندازی کردن، بیرون زدن، بیرون جستن، قلمبه شدن، بهتر تیراندازی کردن بیرون زدن، قلمبه شدن هرچیز بیرون زده

outshoot

<hr> معنی : خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری، برون، دست بالا، خارج از، بیرون، خارج از <hr> معانی دیگر : طرف خارج هر چیز، خارج، نما، ناوابسته به گروه، از خارج دسته، (ساختمان و غیره) مجاور، فرعی، در خارج از ساختمان اصلی، (امکان یا احتمال یا شانس و غیره) کم، بعید، غیرمحتمل، بیشترین، محتمل ترین، بیشینه، حداکثر، محیط

معنی : خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری، برون، دست بالا، خارج از، بیرون، خارج از معانی دیگر : طرف خارج هر چیز، خارج، نما، ناوابسته به گروه، از خارج دسته، (ساختمان و غیره) مجاور، فرعی، در خارج از ساختمان اصلی، (امکان یا احتمال یا شانس و غیره) کم، بعید، غیرمحتمل، بیشترین، محتمل ترین، بیشینه، حداکثر، محیط

outside

<hr> 1- خارج، بیرون، در بیرون، بیرون از 2- (عامیانه) به جز، به غیر

1- خارج، بیرون، در بیرون، بیرون از 2- (عامیانه) به جز، به غیر

outside of

<hr> معنی : بیگانه <hr> معانی دیگر : خارجی، غریبه، (کسی که عضو نیست یا به گروه تعلق ندارد) غیر عضو، نا وابسته، ناهموند

معنی : بیگانه معانی دیگر : خارجی، غریبه، (کسی که عضو نیست یا به گروه تعلق ندارد) غیر عضو، نا وابسته، ناهموند

outsider

<hr> معنی : اندازه غیر معمولی، اندازه متفاوت با عادی <hr> معانی دیگر : (کالا و غیره) بزرگتر از معمول، قناس، ناجور، بی قواره (outsized هم می گویند)

معنی : اندازه غیر معمولی، اندازه متفاوت با عادی معانی دیگر : (کالا و غیره) بزرگتر از معمول، قناس، ناجور، بی قواره (outsized هم می گویند)

outsize

outsized

<hr> معنی : مرز، حاشیه، حومه، حوالی <hr> معانی دیگر : اطراف (شهر و غیره)، حول و حوش، برون گاه، اکناف (جمع)، گوشه و کنار، دور از مرکز

معنی : مرز، حاشیه، حومه، حوالی معانی دیگر : اطراف (شهر و غیره)، حول و حوش، برون گاه، اکناف (جمع)، گوشه و کنار، دور از مرکز

outskirt

<hr> کنار، پیرامون، حومه حول و حوش

کنار، پیرامون، حومه حول و حوش

outskirts

<hr> معنی : پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن <hr> معانی دیگر : بیشتر زرنگی کردن، زبل تر بودن، زرنگ تر بودن، کلک زدن

معنی : پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن معانی دیگر : بیشتر زرنگی کردن، زبل تر بودن، زرنگ تر بودن، کلک زدن

outsmart

outsource

<hr> خرید کالا از منابع خارج از کشور یا از منابع ناوابسته به اتحادیه های کارگری

خرید کالا از منابع خارج از کشور یا از منابع ناوابسته به اتحادیه های کارگری

outsourcing

<hr> بهتر حرف زدن، موثرتر گفتن، موثرتر گفتن با صراحت گفتن، رک گفتن

بهتر حرف زدن، موثرتر گفتن، موثرتر گفتن با صراحت گفتن، رک گفتن

outspeak

<hr> معنی : پر حرف، رک، رک و راست، سر راست <hr> معانی دیگر : (در سخن) بی لگام، دهان دریده، بی پرده، صریح، رک گو، دارای صراحت کلام

معنی : پر حرف، رک، رک و راست، سر راست معانی دیگر : (در سخن) بی لگام، دهان دریده، بی پرده، صریح، رک گو، دارای صراحت کلام

outspoken

outspokenly

outspokenness

<hr> معنی : بسط، توسعه، پراکنده، گسترش یافتن <hr> معانی دیگر : گستردن، شید کردن، گستردگی، پهن شدگی

معنی : بسط، توسعه، پراکنده، گسترش یافتن معانی دیگر : گستردن، شید کردن، گستردگی، پهن شدگی

outspread

<hr> معنی : قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده <hr> معانی دیگر : مبرز، زبده، نخبه، سرشناس، (وام یا کار و غیره) عقب افتاده، معوقه، نا تمام، حل نشده، بیرون زده، بر آمده، قلمبه، (سهام و اوراق قرضه) منتشر شده و به فروش رسیده

معنی : قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده معانی دیگر : مبرز، زبده، نخبه، سرشناس، (وام یا کار و غیره) عقب افتاده، معوقه، نا تمام، حل نشده، بیرون زده، بر آمده، قلمبه، (سهام و اوراق قرضه) منتشر شده و به فروش رسیده

outstanding

outstandingly

<hr> معنی : ایستگاه خارج از شهر، ایستگاههای حومه <hr> معانی دیگر : ایستگاه یا پاسگاه (و غیره) در جای دور افتاده

معنی : ایستگاه خارج از شهر، ایستگاههای حومه معانی دیگر : ایستگاه یا پاسگاه (و غیره) در جای دور افتاده

outstation

<hr> معنی : اقامت طولانی کردن، بیش از حد لزوم ماندن <hr> معانی دیگر : بیشتر (از دیگری) ماندن

معنی : اقامت طولانی کردن، بیش از حد لزوم ماندن معانی دیگر : بیشتر (از دیگری) ماندن

outstay

<hr> معنی : بسط، توسعه دادن، استراحت کردن <hr> معانی دیگر : گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن

معنی : بسط، توسعه دادن، استراحت کردن معانی دیگر : گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن

outstretch

<hr> بیرون گسترده، مبسوط

outstretched

<hr> معنی : عقب گذاشتن، پیش افتادن از، پیشی جستن از <hr> معانی دیگر : تندتر (از دیگری) رفتن، جلو زدن از

معنی : عقب گذاشتن، پیش افتادن از، پیشی جستن از معانی دیگر : تندتر (از دیگری) رفتن، جلو زدن از

واژه های حرف "o" - جملات نمونه