جملات نمونه

<hr> معنی : قهوهای، خرمایی، قهوهای کردن، برشته کردن <hr> معانی دیگر : رنگ قهوه ای، خرمایی (ترکیب قرمز و سیاه)، آفتاب خورده، تیره پوست، سیه چرده، (در اثر آفتاب یا سرخ کردن) قهوه ای کردن یا شدن، بو دادن، برشته شدن یا کردن، سر&nbsp; کردن

معنی : قهوهای، خرمایی، قهوهای کردن، برشته کردن معانی دیگر : رنگ قهوه ای، خرمایی (ترکیب قرمز و سیاه)، آفتاب خورده، تیره پوست، سیه چرده، (در اثر آفتاب یا سرخ کردن) قهوه ای کردن یا شدن، بو دادن، برشته شدن یا کردن، سر کردن

brown

<hr> (جانورشناسی) خرس قهوه ای (انواع خرس های قهوه ای فام بومی اروپا و امریکای شمالی)

(جانورشناسی) خرس قهوه ای (انواع خرس های قهوه ای فام بومی اروپا و امریکای شمالی)

brown bear

<hr> برنج بوجاری نشده، برنج قهوه ای

برنج بوجاری نشده، برنج قهوه ای

brown rice

<hr> فرو رفتن در اندیشه ها و خیالات خود، خواب و خیال

فرو رفتن در اندیشه ها و خیالات خود، خواب و خیال

brown study

<hr> معنی : شکر سرخ، شکر خام <hr> معانی دیگر : پانید، شکر قهوه ای

معنی : شکر سرخ، شکر خام معانی دیگر : پانید، شکر قهوه ای

brown sugar

browned off

brownian motion

<hr> معنی : یکجور دوربین عکاسی، یکنوع نان شیرینی میوهدار <hr> معانی دیگر : (مردم باور) جن قهوه ای فام که به مردم کمک می کند، (b بزرگ) عضو گروه پیشاهنگی دختران بین شش و هشت ساله (عنوان کامل: brownie girl scouts)، دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله

معنی : یکجور دوربین عکاسی، یکنوع نان شیرینی میوهدار معانی دیگر : (مردم باور) جن قهوه ای فام که به مردم کمک می کند، (b بزرگ) عضو گروه پیشاهنگی دختران بین شش و هشت ساله (عنوان کامل: brownie girl scouts)، دختر پیشاهنگ هشت ساله تایازده ساله

brownie

<hr> رابرت براونینگ (شاعر انگلیسی)

رابرت براونینگ (شاعر انگلیسی)

browning

<hr> مایل به قهوه ای یاخرمایی

مایل به قهوه ای یاخرمایی

brownish

<hr> (برق رسانی) نیمه خاموشی (هنگامی که برای صرفه جویی و غیره نیمی از چراغ های محله را خاموش می کنند - در مقابل: خاموشی یا خاموشی کامل blackout)

(برق رسانی) نیمه خاموشی (هنگامی که برای صرفه جویی و غیره نیمی از چراغ های محله را خاموش می کنند - در مقابل: خاموشی یا خاموشی کامل blackout)

brownout

<hr> سنگ ماسه ای قهوه ای فام (که در رو کار ساختمان به کار می رود)، خانه ای که روکش آن از این سنگ باشد

سنگ ماسه ای قهوه ای فام (که در رو کار ساختمان به کار می رود)، خانه ای که روکش آن از این سنگ باشد

brownstone

<hr> معنی : چریدن <hr> معانی دیگر : (در مورد حیوان) شاخ و برگ نرم را خوردن، سرشاخه خوردن، چریدن و گزیدن سرشاخه، جویدن، دستچین کردن، جسته گریخته خواندن، شاخ و برگ نرم درخت و بته (که حیوانات می خورند)، جسته گریخته عباراتی از کتاب خواندن

معنی : چریدن معانی دیگر : (در مورد حیوان) شاخ و برگ نرم را خوردن، سرشاخه خوردن، چریدن و گزیدن سرشاخه، جویدن، دستچین کردن، جسته گریخته خواندن، شاخ و برگ نرم درخت و بته (که حیوانات می خورند)، جسته گریخته عباراتی از کتاب خواندن

browse

<hr> معنی : کسیکه جسته و گریخته میخواند <hr> معانی دیگر : کسیکه جسته وگریخته میخواند

معنی : کسیکه جسته و گریخته میخواند معانی دیگر : کسیکه جسته وگریخته میخواند

browser

<hr> کامپیوتر : نگاه کردن به فایلها یا لیستهاى کامپیوتر براى پیدا کردن یک چیز جالب

کامپیوتر : نگاه کردن به فایلها یا لیستهاى کامپیوتر براى پیدا کردن یک چیز جالب

browsing

brrr or brr

bruce

bruce lee

<hr> (پزشکی) تب مالت، بروسلوز، طب تب مالت، تب مواج

(پزشکی) تب مالت، بروسلوز، طب تب مالت، تب مواج

brucellosis

<hr> معنی : خرس، اقاخرس <hr> معانی دیگر : (نام خرسی در داستان قرون وسطایی ((رنارد روباه))) برواین، bear : اقاخرس

معنی : خرس، اقاخرس معانی دیگر : (نام خرسی در داستان قرون وسطایی ((رنارد روباه))) برواین، bear : اقاخرس

bruin

<hr> معنی : کبود شدگی، تباره، ضغطه، ضرب، کوبیدن، زدن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن <hr> معانی دیگر : (آسیب به بافت بدنی به واسطه ی ضربه و غیره بدون پاره شدن پوست و معمولا همراه با کبود شدگی) کوفتگی، کبود شدگی پوست، کبودی، کوفته کردن یا شدن، کبود کردن یا شدن، (میوه) آبگز شدن، (احساسات کسی را) جریحه دار کردن، رنجاندن، آزردن، رنجه، آزار، آزردگی، ساییدن، ضربت دیدن

معنی : کبود شدگی، تباره، ضغطه، ضرب، کوبیدن، زدن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن معانی دیگر : (آسیب به بافت بدنی به واسطه ی ضربه و غیره بدون پاره شدن پوست و معمولا همراه با کبود شدگی) کوفتگی، کبود شدگی پوست، کبودی، کوفته کردن یا شدن، کبود کردن یا شدن، (میوه) آبگز شدن، (احساسات کسی را) جریحه دار کردن،

bruise

<hr> کوبیدن، کبود کردن، زدن، ساییدن، کبودشدن، ضربتدیدن، کوفته شدن، کبودشدگی، تباره

کوبیدن، کبود کردن، زدن، ساییدن، کبودشدن، ضربتدیدن، کوفته شدن، کبودشدگی، تباره

bruised

<hr> معنی : مشت زن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) بزن بهادر، آدم درشت اندام و دعوایی، قلچماق، مشت باز پیشه کار

معنی : مشت زن معانی دیگر : (عامیانه) بزن بهادر، آدم درشت اندام و دعوایی، قلچماق، مشت باز پیشه کار

bruiser

<hr> معنی : گزارش، اوازه، سر و صدا، صدا <hr> معانی دیگر : (اغلب با about) شایعه پراکندن، هو انداختن، شهرت دادن، هیاهو، جنجال، شایعه، آوازه، شایعات

معنی : گزارش، اوازه، سر و صدا، صدا معانی دیگر : (اغلب با about) شایعه پراکندن، هو انداختن، شهرت دادن، هیاهو، جنجال، شایعه، آوازه، شایعات

bruit

<hr> معنی : زمستانی، مربوط به زمستان <hr> معانی دیگر : (قدیمی) زمستانی، شتوی

معنی : زمستانی، مربوط به زمستان معانی دیگر : (قدیمی) زمستانی، شتوی

brumal

<hr> معنی : مه، ابر، بخار، شبنم <hr> معانی دیگر : (نادر) مه

معنی : مه، ابر، بخار، شبنم معانی دیگر : (نادر) مه

brume

<hr> معنی : صبحانه دوم <hr> معانی دیگر : (اولین خوراک روز که به جای صبحانه و نهار بین ساعات ده تا دوازده صرف شود) چاشت - نهار، صبحانه - نهار، غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهار صرف شود

معنی : صبحانه دوم معانی دیگر : (اولین خوراک روز که به جای صبحانه و نهار بین ساعات ده تا دوازده صرف شود) چاشت - نهار، صبحانه - نهار، غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهار صرف شود

brunch

<hr> سلطان نشین برونئی (کشوری در کرانه ی شمالی آبخست برنئو)

سلطان نشین برونئی (کشوری در کرانه ی شمالی آبخست برنئو)

brunei

<hr> معنی : سبزه، دارای موی مشکی یا خرمایی <hr> معانی دیگر : دارای مو و چشمان مشکی و پوست تیره، تیره چرده، گندمگون

معنی : سبزه، دارای موی مشکی یا خرمایی معانی دیگر : دارای مو و چشمان مشکی و پوست تیره، تیره چرده، گندمگون

brunet

<hr> معنی : سبزه، دارای موی مشکی یا خرمایی <hr> معانی دیگر : (زن و دختر) سبزه، دارای مو و چشمان مشکی و پوست تیره، تیره چرده، گندم گون

معنی : سبزه، دارای موی مشکی یا خرمایی معانی دیگر : (زن و دختر) سبزه، دارای مو و چشمان مشکی و پوست تیره، تیره چرده، گندم گون

brunette

bruno

<hr> معنی : ضربه، بار، لطمه <hr> معانی دیگر : اثر ضربه یا حمله، بیشترین فشار یا سختی هر چیزی، (در مورد تحمل مشقت یا حمله و غیره) بخش عمده، سنگینی، (در اصل) ضربه ی شدید، حمله ی شدید، فشار

معنی : ضربه، بار، لطمه معانی دیگر : اثر ضربه یا حمله، بیشترین فشار یا سختی هر چیزی، (در مورد تحمل مشقت یا حمله و غیره) بخش عمده، سنگینی، (در اصل) ضربه ی شدید، حمله ی شدید، فشار

brunt

<hr> معنی : خس، قلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن <hr> معانی دیگر : مسواک، فرچه (و هر وسیله ای که سر آن دسته ای مو داشته باشد)، برس، خاره، خاره زدن، (مسواک یا برس و غیره) زدن، (به طور سطحی و ملایم) لمس کردن، پرماسیدن، نوازش دادن، (با ملایمت یا به طور تند و سطحی) مالیدن، ضربه ی ملایم، تماس سطحی، لمس، خاره زنی، جاروبک زنی، رجوع شود به: brushwork، (خودمانی) رجوع شود به: brushoff، (امریکا) سرزمین پوشیده از علف و بته های وحشی، دشتستان، خاشاکزار، دم نرم و فرچه مانند (به ویژه دم روباه)، (برق) زغال، (با قلم مو) رنگ زدن، (با برس سیمی) تمیز کردن، رزم کوتاه و سریع، نزاع زودگذر، زد و خورد کوتاه، با شتاب حرکت کردن، تند جنبیدن

معنی : خس، قلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن معانی دیگر : مسواک، فرچه (و هر وسیله ای که سر آن دسته ای مو داشته باشد)، برس، خاره، خاره زد

brush

<hr> رد کردن، انکار کردن، 1- کنار زدن، جاروب کردن 2- اهمیت ندادن

رد کردن، انکار کردن، 1- کنار زدن، جاروب کردن 2- اهمیت ندادن

brush aside

brush away

<hr> آتش سوزی در زمین پوشیده از بته و خاشاک، آتش خاشاک زار، تندآتش، بحران زودگستر، مسئلهی حاد

آتش سوزی در زمین پوشیده از بته و خاشاک، آتش خاشاک زار، تندآتش، بحران زودگستر، مسئلهی حاد

brush fire

<hr> (خودمانی) بلامقدمه و با بی احترامی مرخص کردن، از سر باز کردن، کم محلی کردن، اخراج بی ادبانه، زدایش، (خودمانی) مرخص کردن (به طور غیرمترقبه و زننده)، دست به سر کردن، از شر کسی راحت شدن، از شر کسی راحت شدن to give someone the brushoff به کسی بیمحلی کردن

(خودمانی) بلامقدمه و با بی احترامی مرخص کردن، از سر باز کردن، کم محلی کردن، اخراج بی ادبانه، زدایش، (خودمانی) مرخص کردن (به طور غیرمترقبه و زننده)، دست به سر کردن، از شر کسی راحت شدن، از شر کسی راحت شدن to give someone the brushoff به کسی بیمحلی کردن

brush off

<hr> 1- تمیز و مرتب کردن، آماده ی پذیرایی کردن 2- (در مورد آموختن) دوره کردن، مرور کردن، دوباره خواندن، باقلم مو رنگ کردن، معلومات خود را تجدیدکردن، تجدید خاطره کردن

1- تمیز و مرتب کردن، آماده ی پذیرایی کردن 2- (در مورد آموختن) دوره کردن، مرور کردن، دوباره خواندن، باقلم مو رنگ کردن، معلومات خود را تجدیدکردن، تجدید خاطره کردن

brush up

<hr> معنی : خار، مرتفع <hr> معانی دیگر : (در مورد برخی پارچه ها و چرم ها) برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد، شانه خورده (به طوری که پرزدار شده باشد)

معنی : خار، مرتفع معانی دیگر : (در مورد برخی پارچه ها و چرم ها) برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد، شانه خورده (به طوری که پرزدار شده باشد)

brushed

brushing

<hr> بی خاره، آنچه که نیازی به خاره (مسواک یا فرچه و غیره) ندارد

بی خاره، آنچه که نیازی به خاره (مسواک یا فرچه و غیره) ندارد

brushless

brushoff

<hr> معنی : بوته، بیشه، خس <hr> معانی دیگر : شاخ و برگ بریده شده، شاخ و برگ شکسته، خاشاک، هیمه

معنی : بوته، بیشه، خس معانی دیگر : شاخ و برگ بریده شده، شاخ و برگ شکسته، خاشاک، هیمه

brushwood

<hr> روش ویژه ی رنگ زدن (با قلم مو)، هر کاری که با قلم مو یا خاره (وغیره) انجام شود، قلم مو کاری

روش ویژه ی رنگ زدن (با قلم مو)، هر کاری که با قلم مو یا خاره (وغیره) انجام شود، قلم مو کاری

brushwork

<hr> معنی : شبیه ماهوت پاک کن، پر از بوته وخاشاک <hr> معانی دیگر : زبر و پر مو (مثل ماهوت پاک کن)، خاره مانند

معنی : شبیه ماهوت پاک کن، پر از بوته وخاشاک معانی دیگر : زبر و پر مو (مثل ماهوت پاک کن)، خاره مانند

brushy

<hr> معنی : بی ادب، خشن، خشن در رفتار <hr> معانی دیگر : (در رفتار و طرز حرف زدن) خشن و ناگه گوی، قلمبه گو، اهل پزگ زدن، تشری، بی حوصله (brusk هم می نویسند)، brusk : خشن در رفتار، پیش جواب

معنی : بی ادب، خشن، خشن در رفتار معانی دیگر : (در رفتار و طرز حرف زدن) خشن و ناگه گوی، قلمبه گو، اهل پزگ زدن، تشری، بی حوصله (brusk هم می نویسند)، brusk : خشن در رفتار، پیش جواب

واژه های حرف "b" - جملات نمونه