جملات نمونه

<hr> معنی : نادانی، بی عرضگی <hr> معانی دیگر : بی لیاقتی، ناکارایی

معنی : نادانی، بی عرضگی معانی دیگر : بی لیاقتی، ناکارایی

ineptitude

ineptly

ineptness

<hr> معنی : فرق، اختلاف، نا برابری، عدم تساوی، ناهمواری <hr> معانی دیگر : تفاوت، ناهمسانی، ناهم وزنی، ناهم اندازگی، ناهمرتبگی، ناهم زینگی، ناهمتایی، ناصافی، تخت نبودن، ناهمترازی، ناترازمندی، بی تناسبی، عدم تعادل، ناهمسنگی، ناهمگری

معنی : فرق، اختلاف، نا برابری، عدم تساوی، ناهمواری معانی دیگر : تفاوت، ناهمسانی، ناهم وزنی، ناهم اندازگی، ناهمرتبگی، ناهم زینگی، ناهمتایی، ناصافی، تخت نبودن، ناهمترازی، ناترازمندی، بی تناسبی، عدم تعادل، ناهمسنگی، ناهمگری

inequality

<hr> معنی : غیر منصفانه، خلاف موازین انصاف <hr> معانی دیگر : بی انصاف، غیرعادلانه، نابرابرنگر (انه)

معنی : غیر منصفانه، خلاف موازین انصاف معانی دیگر : بی انصاف، غیرعادلانه، نابرابرنگر (انه)

inequitable

inequitably

<hr> معنی : نا درستی، خلاف موازین انصاف، بی عدالتی، بی انصافی <hr> معانی دیگر : نابرابرنگری

معنی : نا درستی، خلاف موازین انصاف، بی عدالتی، بی انصافی معانی دیگر : نابرابرنگری

inequity

<hr> معنی : ریشه کن نشدنی، قلع نشدنی، قلع و قمع نا پذیر <hr> معانی دیگر : ریشه کن نشدنی (یا نکردنی)، نابود نکردنی، از بین نبردنی

معنی : ریشه کن نشدنی، قلع نشدنی، قلع و قمع نا پذیر معانی دیگر : ریشه کن نشدنی (یا نکردنی)، نابود نکردنی، از بین نبردنی

ineradicable

<hr> معنی : بی غلطی، بی خطایی، بی لغزشی <hr> معانی دیگر : فاقد غلط و اشتباه

معنی : بی غلطی، بی خطایی، بی لغزشی معانی دیگر : فاقد غلط و اشتباه

inerrancy

<hr> معنی : بی خطا، فاقد غلط و اشتباه، بی اشتباه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: inerrable

معنی : بی خطا، فاقد غلط و اشتباه، بی اشتباه معانی دیگر : رجوع شود به: inerrable

inerrant

<hr> معنی : بی روح، بی جان، ساکن، راکد، فاقد نیروی جنبش، پر نشده <hr> معانی دیگر : (فیزیک: فاقد نیرو برای جنبش یا مقاومت یا عمل) ماندگر، بی حرکت، ناجنب، ناجنبا، درنگیده، (فاقد قدرت کنش و واکنش شیمیایی یا فاقد اجزای کنش ور) ناکنش دار، خنثی، بی اثر، بی هنایش، بی کنش، بی حال، کندکار، لخت، سست، کاهل، لش، نا کار

معنی : بی روح، بی جان، ساکن، راکد، فاقد نیروی جنبش، پر نشده معانی دیگر : (فیزیک: فاقد نیرو برای جنبش یا مقاومت یا عمل) ماندگر، بی حرکت، ناجنب، ناجنبا، درنگیده، (فاقد قدرت کنش و واکنش شیمیایی یا فاقد اجزای کنش ور) ناکنش دار، خنثی، بی اثر، بی هنایش، بی کنش، بی حال، کندکار، لخت، سست، کاهل، لش، نا کار

inert

inert gas

<hr> معنی : جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری <hr> معانی دیگر : (فیزیک: تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ی ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ی در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاءثیر نیروی دیگری قرار گیرد) ماند، ماندگری، لختی، اینرسی، بی حالی، رخوت، سستی، لشی، کندکاری، ناجنبی، بی کنشی، دیر جنبی، فیزیک جبر

معنی : جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری معانی دیگر : (فیزیک: تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ی ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ی در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاءثیر نیروی دیگری قرار گیرد) ماند، ماندگری، لختی، اینرسی، بی حالی، رخوت، سستی، لشی، کندکاری، ناجنبی، بی کنشی،

inertia

inertial

inertial mass

<hr> بی زوری، نداشتن زورجنبش یا ایستادگی، بیتابی، بیحالی، تنبلی

بی زوری، نداشتن زورجنبش یا ایستادگی، بیتابی، بیحالی، تنبلی

inertness

<hr> معنی : چاره نا پذیر، گریز نا پذیر، غیر قابل اجتناب <hr> معانی دیگر : احترازناپذیر، ناگزیر

معنی : چاره نا پذیر، گریز نا پذیر، غیر قابل اجتناب معانی دیگر : احترازناپذیر، ناگزیر

inescapable

inescapably

<hr> معنی : غیر ضروری، غیر واجب، غیر اصلی، بی ذات <hr> معانی دیگر : غیر اساسی، غیر حیاتی، ناکیاده، بی چیستی

معنی : غیر ضروری، غیر واجب، غیر اصلی، بی ذات معانی دیگر : غیر اساسی، غیر حیاتی، ناکیاده، بی چیستی

inessential

<hr> معنی : فوق العاده، بی بها، گرانبها، تخمین ناپذیر <hr> معانی دیگر : نابرآورد، برآوردنکردنی

معنی : فوق العاده، بی بها، گرانبها، تخمین ناپذیر معانی دیگر : نابرآورد، برآوردنکردنی

inestimable

<hr> معنی : نا گزیری <hr> معانی دیگر : چاره ناپذیری، ضرورت، حتمیت، چیز حتمی یا بدیهی، چیز طبیعی، امر عادی

معنی : نا گزیری معانی دیگر : چاره ناپذیری، ضرورت، حتمیت، چیز حتمی یا بدیهی، چیز طبیعی، امر عادی

inevitability

<hr> معنی : بدیهی، نا چار، نا گزیر، چاره نا پذیر، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، غیر قابل امتناع <hr> معانی دیگر : روی دادنی، رخ دادنی، بی گمان، احترازناپذیر، گریز ناپذیر، بی گریز، حتما

معنی : بدیهی، نا چار، نا گزیر، چاره نا پذیر، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، غیر قابل امتناع معانی دیگر : روی دادنی، رخ دادنی، بی گمان، احترازناپذیر، گریز ناپذیر، بی گریز، حتما

inevitable

<hr> ناچار، بناچار، حتما، بطور چاره ناپذیر

ناچار، بناچار، حتما، بطور چاره ناپذیر

inevitably

<hr> معنی : نا درست، درست نشده، از روی عدم دقت <hr> معانی دیگر : غیردقیق، با بی دقتی

معنی : نا درست، درست نشده، از روی عدم دقت معانی دیگر : غیردقیق، با بی دقتی

inexact

<hr> معنی : بدون بهانه، عذر نا پذیر، نبخشیدنی، غیر معذور <hr> معانی دیگر : توجیه ناپذیر، نابخشیدنی، بخشش ناپذیر، معذور نکردنی، نابخشودنی، غیرموجه

معنی : بدون بهانه، عذر نا پذیر، نبخشیدنی، غیر معذور معانی دیگر : توجیه ناپذیر، نابخشیدنی، بخشش ناپذیر، معذور نکردنی، نابخشودنی، غیرموجه

inexcusable

<hr> بطور عذر ناپذیر، بطور غیر قابل تصدیق، چنانکه نتوان معذوردانست

بطور عذر ناپذیر، بطور غیر قابل تصدیق، چنانکه نتوان معذوردانست

inexcusably

<hr> معنی : پایدار، پایان نا پذیر، خستگی نا پذیر، تهی نشدنی <hr> معانی دیگر : از پا نیفتادنی، پرتوان، پرطاقت، بیتابی نکننده، نستوه، تمام نشدنی، بی پایان

معنی : پایدار، پایان نا پذیر، خستگی نا پذیر، تهی نشدنی معانی دیگر : از پا نیفتادنی، پرتوان، پرطاقت، بیتابی نکننده، نستوه، تمام نشدنی، بی پایان

inexhaustible

<hr> معنی : عدم، نا بودی، فنا، نیستی، معدومی، اتکاء ذاتی <hr> معانی دیگر : نیستی، نابودی، عدم، معدومی، اتکاء ذاتی، موجود، هستی مند

معنی : عدم، نا بودی، فنا، نیستی، معدومی، اتکاء ذاتی معانی دیگر : نیستی، نابودی، عدم، معدومی، اتکاء ذاتی، موجود، هستی مند

inexistence

inexistent

<hr> معنی : سخت، سنگ دل، نرم نشدنی، بی شفقت، تسلیم نشدنی <hr> معانی دیگر : سخت دل، بی گذشت، بیرحم، یکدنده، سمج، بی امان، تغییر ندادنی

معنی : سخت، سنگ دل، نرم نشدنی، بی شفقت، تسلیم نشدنی معانی دیگر : سخت دل، بی گذشت، بیرحم، یکدنده، سمج، بی امان، تغییر ندادنی

inexorable

<hr> ازروی سنگدلی، بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد

ازروی سنگدلی، بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد

inexorably

<hr> معنی : غیر مقتضی <hr> معانی دیگر : نامقتضی، غیرصلاح، غیرعاقلانه، ناروا

معنی : غیر مقتضی معانی دیگر : نامقتضی، غیرصلاح، غیرعاقلانه، ناروا

inexpedient

<hr> معنی : ارزان، صرفه جو، کم خرج <hr> معانی دیگر : کم بها، کم هزینه، معقول، ساده

معنی : ارزان، صرفه جو، کم خرج معانی دیگر : کم بها، کم هزینه، معقول، ساده

inexpensive

<hr> بطور ارزان، بطور کم خرج

بطور ارزان، بطور کم خرج

inexpensively

<hr> معنی : خام دستی، خامی، بی تجربگی، نا ازمودگی <hr> معانی دیگر : نا آزمودگی، نا ورزیدگی، نا کارکشتگی، نا کاردیدگی

معنی : خام دستی، خامی، بی تجربگی، نا ازمودگی معانی دیگر : نا آزمودگی، نا ورزیدگی، نا کارکشتگی، نا کاردیدگی

inexperience

<hr> معنی : بی مهارت، خاموبچهگانه <hr> معانی دیگر : ناازموده، بی تجربه، خام، ناپخته

معنی : بی مهارت، خاموبچهگانه معانی دیگر : ناازموده، بی تجربه، خام، ناپخته

inexperienced

<hr> معنی : بی مهارت، بی تجربه، بی تخصص، فاقد خبرگی <hr> معانی دیگر : ناخبره، ناکارشناس، ناکاردان، غیرمتخصص، ناویژه کار

معنی : بی مهارت، بی تجربه، بی تخصص، فاقد خبرگی معانی دیگر : ناخبره، ناکارشناس، ناکاردان، غیرمتخصص، ناویژه کار

inexpert

<hr> معنی : بی کفاره، جبران نکردنی <hr> معانی دیگر : (گناه) بی کفاره، عفوناپذیر، غفران ناپذیر، مرمت ناپذیر

معنی : بی کفاره، جبران نکردنی معانی دیگر : (گناه) بی کفاره، عفوناپذیر، غفران ناپذیر، مرمت ناپذیر

inexpiable

<hr> معنی : دشوار، غیر قابل توضیح، روشن نکردنی <hr> معانی دیگر : توجیه ناپذیر، بیان نکردنی، سردرنیاوردنی، لاینحل

معنی : دشوار، غیر قابل توضیح، روشن نکردنی معانی دیگر : توجیه ناپذیر، بیان نکردنی، سردرنیاوردنی، لاینحل

inexplicable

<hr> بطور غیر قابل توضیح، چنانکه نتوان توضیح داد، بطور غیر قابل تغییر

بطور غیر قابل توضیح، چنانکه نتوان توضیح داد، بطور غیر قابل تغییر

inexplicably

<hr> معنی : غیر قابل بیان، غیر قابل اظهار، نا گفتنی <hr> معانی دیگر : بیان نکردنی، وصف ناپذیر، ابراز نکردنی

معنی : غیر قابل بیان، غیر قابل اظهار، نا گفتنی معانی دیگر : بیان نکردنی، وصف ناپذیر، ابراز نکردنی

inexpressible

<hr> بطور نگفتنی، بیش از اندازه، زیاده از حد، چنانکه نتوان بیان کرد

بطور نگفتنی، بیش از اندازه، زیاده از حد، چنانکه نتوان بیان کرد

inexpressibly

<hr> معنی : گنگ، نارسا، غیر گویا، نرساننده مقصود <hr> معانی دیگر : بی معنی، بی چم، بی آرش، نابیانگر، ناگویا، بیحالت

معنی : گنگ، نارسا، غیر گویا، نرساننده مقصود معانی دیگر : بی معنی، بی چم، بی آرش، نابیانگر، ناگویا، بیحالت

inexpressive

<hr> معنی : خاموش نشدنی، فرو ننشاندنی، مستهلک نکردنی <hr> معانی دیگر : خاموش نکردنی (یا نشدنی)، (تشنگی یا میل و غیره) رفع نشدنی، فروکش نکردنی، اطفا ناپذیر

معنی : خاموش نشدنی، فرو ننشاندنی، مستهلک نکردنی معانی دیگر : خاموش نکردنی (یا نشدنی)، (تشنگی یا میل و غیره) رفع نشدنی، فروکش نکردنی، اطفا ناپذیر

inextinguishable

<hr> معنی : حل نکردنی، حل نشدنی، نگشودنی <hr> معانی دیگر : خلاص نکردنی (یا نشدنی)، (از گیر یا گرفتاری) رها نکردنی (یا نشدنی)، (نخ یا موی گوریده و غیره) از هم باز نکردنی (یا نشدنی)، ناگشودنی

معنی : حل نکردنی، حل نشدنی، نگشودنی معانی دیگر : خلاص نکردنی (یا نشدنی)، (از گیر یا گرفتاری) رها نکردنی (یا نشدنی)، (نخ یا موی گوریده و غیره) از هم باز نکردنی (یا نشدنی)، ناگشودنی

inextricable

<hr> بطور نگشودنی، چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت

بطور نگشودنی، چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت

inextricably

<hr> معنی : لغزش ناپذیری <hr> معانی دیگر : مصونیت از خطا، تنزه از خطا

معنی : لغزش ناپذیری معانی دیگر : مصونیت از خطا، تنزه از خطا

infallibility

<hr> معنی : مصون از خطا، لغزش ناپذیر <hr> معانی دیگر : (کسی که جایز الخطا نیست مانند خداوند) بری از خطا، قابل اطمینان، کم خطا، (کلیسای کاتولیک - به ویژه در مورد پاپ) خطا ناپذیر، منزه از گناه

معنی : مصون از خطا، لغزش ناپذیر معانی دیگر : (کسی که جایز الخطا نیست مانند خداوند) بری از خطا، قابل اطمینان، کم خطا، (کلیسای کاتولیک - به ویژه در مورد پاپ) خطا ناپذیر، منزه از گناه

واژه های حرف "i" - جملات نمونه