جملات نمونه

<hr> معنی : انکار ناپذیر <hr> معانی دیگر : غیرقابل انکار، کتمان ناپذیر، عالی، برتر، خوب

معنی : انکار ناپذیر معانی دیگر : غیرقابل انکار، کتمان ناپذیر، عالی، برتر، خوب

undeniable

undeniably

undependable

<hr> معنی : کسر، زیرین، تحت تسلط، کمتر از، مخفی در زیر، کسری دار، موجود درزیرسطح، در زیر، زیر، تحت <hr> معانی دیگر : از زیر، پایین تر، کمتر، کهتر، مادون، معاون، تحت قید چیزی، مقید، پایبند، ملزم، طبق، بنابر، در دست، در حال، تحت عنوان، زیر برنام، در زمره ی، در دوران حکومت، در عهد، در زمانه ی، تحت کشت، زیر کشت، زیر نظر، تحت تعلیم، پایینی، پیشوند:، تحت [undertow]، دون، دون پایه، زیردست [underling]، پایین تراز

معنی : کسر، زیرین، تحت تسلط، کمتر از، مخفی در زیر، کسری دار، موجود درزیرسطح، در زیر، زیر، تحت معانی دیگر : از زیر، پایین تر، کمتر، کهتر، مادون، معاون، تحت قید چیزی، مقید، پایبند، ملزم، طبق، بنابر، در دست، در حال، تحت عنوان، زیر برنام، در زمره ی، در دوران حکومت، در عهد، در زمانه ی، تحت کشت، زیر کشت، 

under

<hr> 1- مورد سوظن، مورد اتهام 2- (از نظر فکری یا روانی) در وضع بد

1- مورد سوظن، مورد اتهام 2- (از نظر فکری یا روانی) در وضع بد

under a cloud

<hr> سحر شده، جادو شده، طلسم شده، افسون شده

سحر شده، جادو شده، طلسم شده، افسون شده

under a spell

<hr> مسلح، جنگ آماد، آماده ی کارزار، سلاح برگرفته، داخل صف، تخت السلاح

مسلح، جنگ آماد، آماده ی کارزار، سلاح برگرفته، داخل صف، تخت السلاح

under arms

under canvas

under compulsion

<hr> تحت مطالعه، تحت بررسی

under consideration

<hr> تحت فرمان یا کنترل، مهار شده، در اختیار

تحت فرمان یا کنترل، مهار شده، در اختیار

under control

under cover of

<hr> تحت بررسی، مورد گفتگو، مورد بحث

تحت بررسی، مورد گفتگو، مورد بحث

under discussion

<hr> 1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد، تیراتش

1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد، تیراتش

under fire

under flow

<hr> قفل و کلید شده، به طور مطمئن چفت و بست شده، زیر قفل

قفل و کلید شده، به طور مطمئن چفت و بست شده، زیر قفل

under lock and key

under observation

<hr> با بی میلی، با وجود معترض بودن، با وجود عدم توافق

با بی میلی، با وجود معترض بودن، با وجود عدم توافق

under protest

<hr> تحت اتهام، مورد سوظن

under suspicion

under the auspices of

<hr> تحت شرایط موجود، فعلا

under the circumstances

<hr> سری، زیرجلی، غیرقانونی، از زیر پیشخوان، قاچاقی، داروی بدون نسخه و غیر مجاز

سری، زیرجلی، غیرقانونی، از زیر پیشخوان، قاچاقی، داروی بدون نسخه و غیر مجاز

under the counter

under the open sky

under the rose

<hr> در خطر چیزی، محکوم به چیزی

در خطر چیزی، محکوم به چیزی

under the shadow of

<hr> در این جهان، در دنیا

under the sun

<hr> (عامیانه) 1- زیر جلی، محرمانه، مخفیانه، (مثلا رشوه) از زیر میز داده شده 2- مست لایعقل، (از مستی) افتاده به زیر میز

(عامیانه) 1- زیر جلی، محرمانه، مخفیانه، (مثلا رشوه) از زیر میز داده شده 2- مست لایعقل، (از مستی) افتاده به زیر میز

under the table

<hr> (عامیانه) 1- ناخوش، دچار کسالت، (کمی) بیمار 2- مست

(عامیانه) 1- ناخوش، دچار کسالت، (کمی) بیمار 2- مست

under the weather

under the wings of

<hr> در حال پیشرفت، در دست عمل، درحرکت، دردست اقدام، در شرف وقوع، در حال پیشرفت، روبه ترقی، در دست انجام، در جنبش

در حال پیشرفت، در دست عمل، درحرکت، دردست اقدام، در شرف وقوع، در حال پیشرفت، روبه ترقی، در دست انجام، در جنبش

under way

<hr> (آموزش - نسبت به هوش خود) در آموزش موفقیت کمتری داشتن، کم آموز بودن، کم آموزی کردن، به ظرفیت خود نرسیدن

(آموزش - نسبت به هوش خود) در آموزش موفقیت کمتری داشتن، کم آموز بودن، کم آموزی کردن، به ظرفیت خود نرسیدن

underachieve

underachiever

<hr> معنی : خردسال، نا بالغ، صغیر، کمتر از سن قانونی، فروسال <hr> معانی دیگر : به سن قانونی نرسیده، زیر سن قانونی، کهین، کمبود، کمداشت، فقدان، مضیقه، ضیق، صغیر، نابالغ

معنی : خردسال، نا بالغ، صغیر، کمتر از سن قانونی، فروسال معانی دیگر : به سن قانونی نرسیده، زیر سن قانونی، کهین، کمبود، کمداشت، فقدان، مضیقه، ضیق، صغیر، نابالغ

underage

<hr> زیر بغل، زیر بغل underarm hair موی زیر بغل رجوع شود به: underhand

زیر بغل، زیر بغل underarm hair موی زیر بغل رجوع شود به: underhand

underarm

<hr> (بخش زیرین و عقب شکم حیوان چهارپا) زیر شکم، نرمه ی شکم

(بخش زیرین و عقب شکم حیوان چهارپا) زیر شکم، نرمه ی شکم

underbelly

<hr> (در مناقصه و غیره) قیمت کمتری پیشنهاد کردن، درمناقصه از همه کمتر قیمت دادن

(در مناقصه و غیره) قیمت کمتری پیشنهاد کردن، درمناقصه از همه کمتر قیمت دادن

underbid

<hr> (حیوان) زیر شکم، زیرتنه، پایین تنه جانوران، درهواپیماوکشتی وغیره قسمت زیر، پایین تنه لباس

(حیوان) زیر شکم، زیرتنه، پایین تنه جانوران، درهواپیماوکشتی وغیره قسمت زیر، پایین تنه لباس

underbody

<hr> معنی : بوته، درخت کوچک روینده در زیر درخت <hr> معانی دیگر : (در بیشه و جنگل - درختچه ها و گیاهانی که زیر درخت می رویند) زیر رست، پاجوش، زیر گیاه

معنی : بوته، درخت کوچک روینده در زیر درخت معانی دیگر : (در بیشه و جنگل - درختچه ها و گیاهانی که زیر درخت می رویند) زیر رست، پاجوش، زیر گیاه

underbrush

<hr> (اتومبیل) چارچوب زیر اتاق، زیر اتاقی، زیر کار، زیر آویزها

(اتومبیل) چارچوب زیر اتاق، زیر اتاقی، زیر کار، زیر آویزها

undercarriage

<hr> کم (پای کسی) حساب کردن، کم (از کسی) گرفتن، (جنگ افزار) کم باروت گذاشتن، کم خرج گذاشتن، (باطری) کم شارژ کردن، کاملا پرنکردن، کم حساب کردن، کم مطالبه کردن از، کم خرج گذاشتن در تفنگ

کم (پای کسی) حساب کردن، کم (از کسی) گرفتن، (جنگ افزار) کم باروت گذاشتن، کم خرج گذاشتن، (باطری) کم شارژ کردن، کاملا پرنکردن، کم حساب کردن، کم مطالبه کردن از، کم خرج گذاشتن در تفنگ

undercharge

<hr> طبقه ی اجتماعی کم درآمد، طبقه ی محروم، طبقه ی بی بضاعت، مسکینان، مستمندان

طبقه ی اجتماعی کم درآمد، طبقه ی محروم، طبقه ی بی بضاعت، مسکینان، مستمندان

underclass

<hr> معنی : زیر پوش، زیر پیراهنی، لباس زیر <hr> معانی دیگر : زیر جامه (underwear و underclothing هم می گویند)، underclothing زیر پیراهنی

معنی : زیر پوش، زیر پیراهنی، لباس زیر معانی دیگر : زیر جامه (underwear و underclothing هم می گویند)، underclothing زیر پیراهنی

underclothes

<hr> معنی : زیر پوش، زیر پیراهنی، لباس زیر <hr> معانی دیگر : underclothes زیر پیراهنی

معنی : زیر پوش، زیر پیراهنی، لباس زیر معانی دیگر : underclothes زیر پیراهنی

underclothing

<hr> معنی : زیر لایه، پشم زیرین <hr> معانی دیگر : (در اصل - کتی که زیر کت دیگر می پوشند) کت زیرین، (جانور - لایه ی موهای نرم و کوتاه که زیر موهای دیگر می روید) زیر موی، زیر کرک، (لایه ای از قیر و غیره که برای جلوگیری از زنگ زدن به سطح زیرین اتومبیل می پاشند) زیر مال، (رنگ و جلا و غیره) رنگ زیرین، رنگ اول، آستر (برای 3 و undercoating 4 هم می گویند)

معنی : زیر لایه، پشم زیرین معانی دیگر : (در اصل - کتی که زیر کت دیگر می پوشند) کت زیرین، (جانور - لایه ی موهای نرم و کوتاه که زیر موهای دیگر می روید) زیر موی، زیر کرک، (لایه ای از قیر و غیره که برای جلوگیری از زنگ زدن به سطح زیرین اتومبیل می پاشند) زیر مال، (رنگ و جلا و غیره) رنگ زیرین، رنگ اول، آست

undercoat

<hr> معنی : رمزی، سری، نهانی، مخفی، زیر جلی <hr> معانی دیگر : پنهانی، جاسوس، در خفا، پنهانی، سربسته، درپاکت

معنی : رمزی، سری، نهانی، مخفی، زیر جلی معانی دیگر : پنهانی، جاسوس، در خفا، پنهانی، سربسته، درپاکت

undercover

<hr> معنی : جریان تحتانی، عمل پنهانی، زیر موج <hr> معانی دیگر : (گرایش یا احساس و غیره) جریان نهفته، جریان پنهان، (جریان آب یا هوا که زیر جریان دیگر حرکت می کند) جریان عمقی، جریان زیرین، زیر تاز، زیر کشند

معنی : جریان تحتانی، عمل پنهانی، زیر موج معانی دیگر : (گرایش یا احساس و غیره) جریان نهفته، جریان پنهان، (جریان آب یا هوا که زیر جریان دیگر حرکت می کند) جریان عمقی، جریان زیرین، زیر تاز، زیر کشند

undercurrent

<hr> معنی : برش زیرین، فروختن، به بای کمتری فروختن، از زیر بریدن <hr> معانی دیگر : به قیمت کمتر (از دیگری) فروختن، ارزانتر فروختن، با مزد کمتر کار کردن، زیر قیمت فروختن، قیمت را شکستن، زیر برش، (انگلیسی) گوشت راسته، فیله ی گاو، (فوتبال و کشتی و غیره) فرو افکندن (با پشت پا زدن یا از زیر کشیدن پای حریف)، از زیر کشیدن، (تنیس و گلف و غیره) ضربه ی آندرکات زدن، زیر بر کردن، ببهای کمتری از دیگران فروختن، ببرش زیرین

معنی : برش زیرین، فروختن، به بای کمتری فروختن، از زیر بریدن معانی دیگر : به قیمت کمتر (از دیگری) فروختن، ارزانتر فروختن، با مزد کمتر کار کردن، زیر قیمت فروختن، قیمت را شکستن، زیر برش، (انگلیسی) گوشت راسته، فیله ی گاو، (فوتبال و کشتی و غیره) فرو افکندن (با پشت پا زدن یا از زیر کشیدن پای حریف)، از زیر

undercut

<hr> معنی : عقب افتاده، رشد کافی نیافته، کم پیشرفت <hr> معانی دیگر : پیشرفت نکرده، توسعه نیافته

معنی : عقب افتاده، رشد کافی نیافته، کم پیشرفت معانی دیگر : پیشرفت نکرده، توسعه نیافته

واژه های حرف "u" - جملات نمونه