جملات نمونه

<hr> معنی : بی ترتیب کردن، مختل کردن، فاقد هم اهنگی کردن <hr> معانی دیگر : بی ترتیب کردن، فاقد هم اهنگی کردن

معنی : بی ترتیب کردن، مختل کردن، فاقد هم اهنگی کردن معانی دیگر : بی ترتیب کردن، فاقد هم اهنگی کردن

untune

<hr> معنی : زود باور، نااموخته <hr> معانی دیگر : نا آموخته، تعلیم ندیده، تحصیل نکرده، ساده

معنی : زود باور، نااموخته معانی دیگر : نا آموخته، تعلیم ندیده، تحصیل نکرده، ساده

untutored

<hr> معنی : جدا کردن، گشودن، باز کردن، واتابیدن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: untwine، خار کردن

معنی : جدا کردن، گشودن، باز کردن، واتابیدن معانی دیگر : رجوع شود به: untwine، خار کردن

untwist

untying

untypical

unusable

<hr> معنی : خو نگرفته، نامستعمل، بکارنرفته، عادت نکرده، بکارنبرده <hr> معانی دیگر : نامانوس، نو، استعمال نشده، غیر مورد استعمال، عاطل، بیکار افتاده، خوابیده (به ویژه ماشین آلات)

معنی : خو نگرفته، نامستعمل، بکارنرفته، عادت نکرده، بکارنبرده معانی دیگر : نامانوس، نو، استعمال نشده، غیر مورد استعمال، عاطل، بیکار افتاده، خوابیده (به ویژه ماشین آلات)

unused

<hr> معنی : غیر عادی، غریب، خارق العاده، غیرمعمول، مخالف عادت <hr> معانی دیگر : ناروال، نا به روال، فوق العاده، نادر

معنی : غیر عادی، غریب، خارق العاده، غیرمعمول، مخالف عادت معانی دیگر : ناروال، نا به روال، فوق العاده، نادر

unusual

<hr> بطور فوق العاده، بطورغیرمعمول

بطور فوق العاده، بطورغیرمعمول

unusually

<hr> معنی : نگفتنی، غیر قابل توصیف، زائدالوصف <hr> معانی دیگر : برزبان نیاوردنی، بیان نکردنی

معنی : نگفتنی، غیر قابل توصیف، زائدالوصف معانی دیگر : برزبان نیاوردنی، بیان نکردنی

unutterable

unutterably

unuttered

<hr> معنی : بی ارزش، بدون ارج، بی پاداش <hr> معانی دیگر : بدون ارج، بی پاداش، بی ارزش

معنی : بی ارزش، بدون ارج، بی پاداش معانی دیگر : بدون ارج، بی پاداش، بی ارزش

unvalued

unvaried

<hr> معنی : بی جلا، جلا نخورده <hr> معانی دیگر : ساده، بی پیرایه، رک، جلاداده نشده، نابراق، بی رنگ وروغن

معنی : بی جلا، جلا نخورده معانی دیگر : ساده، بی پیرایه، رک، جلاداده نشده، نابراق، بی رنگ وروغن

unvarnished

unvarying

<hr> معنی : اشکار ساختن، نمودار کردن <hr> معانی دیگر : پرده برداری کردن، نمایان کردن، رفع حجاب کردن، بی حجاب کردن یا شدن، نقاب برکشیدن، حجاب برداشتن

معنی : اشکار ساختن، نمودار کردن معانی دیگر : پرده برداری کردن، نمایان کردن، رفع حجاب کردن، بی حجاب کردن یا شدن، نقاب برکشیدن، حجاب برداشتن

unveil

<hr> معنی : پرده برداری <hr> معانی دیگر : مراسم پرده برداری، مراسم افتتاح، آشکار سازی

معنی : پرده برداری معانی دیگر : مراسم پرده برداری، مراسم افتتاح، آشکار سازی

unveiling

unventilated

unverifiable

unverified

unversed

<hr> (آوا شناسی) بی واک، بی صدا (شده)، به زبان نیاورده

(آوا شناسی) بی واک، بی صدا (شده)، به زبان نیاورده

unvoiced

<hr> معنی : نا مطلوب <hr> معانی دیگر : ناخواسته (رجوع شود به: want)

معنی : نا مطلوب معانی دیگر : ناخواسته (رجوع شود به: want)

unwanted

unwarily

<hr> معنی : بی جا، غیرقابل ضمانت، توجیه نکردنی <hr> معانی دیگر : unwarranted غیرقابل ضمنانت

معنی : بی جا، غیرقابل ضمانت، توجیه نکردنی معانی دیگر : unwarranted غیرقابل ضمنانت

unwarrantable

<hr> معنی : بی جا، غیرقابل ضمانت، توجیه نکردنی <hr> معانی دیگر : unwarrantable غیرقابل ضمنانت

معنی : بی جا، غیرقابل ضمانت، توجیه نکردنی معانی دیگر : unwarrantable غیرقابل ضمنانت

unwarranted

<hr> معنی : بدون تعجب و تشویش، بدون نگرانی <hr> معانی دیگر : بی دقت، بی ملاحظه، غافلگیر، غافل (از خطر و غیره)، نااگاه

معنی : بدون تعجب و تشویش، بدون نگرانی معانی دیگر : بی دقت، بی ملاحظه، غافلگیر، غافل (از خطر و غیره)، نااگاه

unwary

<hr> معنی : شسته نشده، حمام نگرفته <hr> معانی دیگر : جز ومردم عادی

معنی : شسته نشده، حمام نگرفته معانی دیگر : جز ومردم عادی

unwashed

unwatched

unwavering

unwaveringly

<hr> معنی : با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده <hr> معانی دیگر : نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده

معنی : با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده معانی دیگر : نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده

unwearied

unweathered

unwed

unweighted

<hr> معنی : ناخوش آیند، ناخواسته <hr> معانی دیگر : ناخوش ایند

معنی : ناخوش آیند، ناخواسته معانی دیگر : ناخوش ایند

unwelcome

<hr> معنی : مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال <hr> معانی دیگر : بیمار، بیمارگونه

معنی : مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال معانی دیگر : بیمار، بیمارگونه

unwell

<hr> ریخته نشده، جاری نشده

unwept

<hr> معنی : مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک <hr> معانی دیگر : (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا

معنی : مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک معانی دیگر : (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا

unwholesome

<hr> معنی : سنگین، صعب، بد هیکل، گنده، دیر جنبش <hr> معانی دیگر : دیر جنب

معنی : سنگین، صعب، بد هیکل، گنده، دیر جنبش معانی دیگر : دیر جنب

unwieldy

<hr> معنی : بی میل، بی تمایل <hr> معانی دیگر : ناخواهان، نامتمایل، با بی میلی، ناخواهانه

معنی : بی میل، بی تمایل معانی دیگر : ناخواهان، نامتمایل، با بی میلی، ناخواهانه

unwilling

unwillingly

unwillingness

<hr> معنی : باز کردن، باز کردن از پیچ، بی کوک کردن، کوک چیزی را باز کردن <hr> معانی دیگر : آرام شدن، استراحت کردن، تمدد اعصاب کردن، (کوک ساعت و غیره را) باز کردن، واکوک کردن، واپیچیدن، رجوع شود به: uncoil، گره گشایی کردن، رفع اشکال کردن

معنی : باز کردن، باز کردن از پیچ، بی کوک کردن، کوک چیزی را باز کردن معانی دیگر : آرام شدن، استراحت کردن، تمدد اعصاب کردن، (کوک ساعت و غیره را) باز کردن، واکوک کردن، واپیچیدن، رجوع شود به: uncoil، گره گشایی کردن، رفع اشکال کردن

unwind

<hr> معنی : نادان، جاهل، غیر عاقلانه <hr> معانی دیگر : نابخردانه، احمقانه، ابلهانه، نامعقول

معنی : نادان، جاهل، غیر عاقلانه معانی دیگر : نابخردانه، احمقانه، ابلهانه، نامعقول

unwise

unwisely

<hr> معنی : بی خبر، بی هوش، غیر عمدی، بی توجه، بی اطلاع <hr> معانی دیگر : غافل، غافلانه، بی خبرانه

معنی : بی خبر، بی هوش، غیر عمدی، بی توجه، بی اطلاع معانی دیگر : غافل، غافلانه، بی خبرانه

واژه های حرف "u" - جملات نمونه