جملات نمونه

<hr> معنی : کف صابون <hr> معانی دیگر : آب صابون (به ویژه اگر حباب و کف داشته باشد)، suds : کف صابون، اب صابونی، کف صابون

معنی : کف صابون معانی دیگر : آب صابون (به ویژه اگر حباب و کف داشته باشد)، suds : کف صابون، اب صابونی، کف صابون

soapsuds

<hr> معنی : صابونی، صابون دار <hr> معانی دیگر : پوشیده از کف صابون، کف دار، حباب دار، صابون مانند، (عامیانه) وابسته به نمایشات پر تصنع و باور نکردنی (در رادیو و تلویزیون)

معنی : صابونی، صابون دار معانی دیگر : پوشیده از کف صابون، کف دار، حباب دار، صابون مانند، (عامیانه) وابسته به نمایشات پر تصنع و باور نکردنی (در رادیو و تلویزیون)

soapy

<hr> معنی : بالاروی، بالغ شدن بر، اوج گرفتن، بلند پرواز کردن، بالا رفتن، صعود کردن، بلند پروازی کردن <hr> معانی دیگر : (در هوا) اوج گرفتن، (در ارتفاع بالا) پرواز کردن، فرازیدن، (بدون استفاده از موتور یا بال زدن) در هوا لغزیدن، چرخ زدن، (قیمت یا شهرت و غیره) بالا گرفتن، (بسیار) زیاد شدن، افزایش شدید یافتن، سربه فلک کشیدن، بلند بودن، (شعر قدیم) اوج گرفتن و نایل شدن، میزان اوج، ارتفاع اوج، اوجگیری، فرازش

معنی : بالاروی، بالغ شدن بر، اوج گرفتن، بلند پرواز کردن، بالا رفتن، صعود کردن، بلند پروازی کردن معانی دیگر : (در هوا) اوج گرفتن، (در ارتفاع بالا) پرواز کردن، فرازیدن، (بدون استفاده از موتور یا بال زدن) در هوا لغزیدن، چرخ زدن، (قیمت یا شهرت و غیره) بالا گرفتن، (بسیار) زیاد شدن، افزایش شدید یافتن، سرب

soar

<hr> معنی : رافع <hr> معانی دیگر : پرواز کننده، صاعد

معنی : رافع معانی دیگر : پرواز کننده، صاعد

soarer

<hr> معنی : صاعد <hr> معانی دیگر : بلند، بلند پرواز

معنی : صاعد معانی دیگر : بلند، بلند پرواز

soaring

<hr> معنی : گریه، هق هق، بغض گریه، گریه کردن <hr> معانی دیگر : هق هق گریه کردن، نفس نفس زدن و زاریدن، لابیدن، لابه کردن، صدای زاری مانند کردن، گریه کردن و به خواب رفتن، زاری کنان گفتن، بغ­ گریه، همراه با سکسکه وبغ­ گریه کردن

معنی : گریه، هق هق، بغض گریه، گریه کردن معانی دیگر : هق هق گریه کردن، نفس نفس زدن و زاریدن، لابیدن، لابه کردن، صدای زاری مانند کردن، گریه کردن و به خواب رفتن، زاری کنان گفتن، بغ­ گریه، همراه با سکسکه وبغ­ گریه کردن

<hr> (عامیانه) داستان غم انگیز، حکایت گریه آور، داستان گریه اور

(عامیانه) داستان غم انگیز، حکایت گریه آور، داستان گریه اور

sob story

<hr> معنی : سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو، هوشیار، بهوش اوردن، هوشیار بودن، از مستی دراوردن <hr> معانی دیگر : میانه رو در آشامیدن مشروب الکلی، هشیار (در برابر: مست drunk)، غیر افراطی، معتدل، اعتدال آمیز، ملایم، جدی، باوقار، وزین، (رنگ و لباس و غیره) محافظه کارانه (در برابر: جلف یا سبک)، صریح، بی کم و کاست، بی مبالغه، بدون اغراق، خردمند، هوشمند، (معمولا: up یا down) از مستی در آمدن یا در آوردن، هشیار کردن یا شدن، عاقل کردن یا شدن، به سرعقل آوردن یا آمدن، ادم هشیار دربرابرمست

معنی : سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو، هوشیار، بهوش اوردن، هوشیار بودن، از مستی دراوردن معانی دیگر : میانه رو در آشامیدن مشروب الکلی، هشیار (در برابر: مست drunk)، غیر افراطی، معتدل، اعتدال آمیز، ملایم، جدی، باوقار، وزین، (رنگ و لباس و غیره) محافظه کارانه (در برابر: جلف یا سبک)، صریح، بی کم 

sober

sobering

soberly

soberness

<hr> معنی : هشیاری، متانت، اعتدال <hr> معانی دیگر : هشیاری (در برابر: مستی drunkenness)، میانه روی

معنی : هشیاری، متانت، اعتدال معانی دیگر : هشیاری (در برابر: مستی drunkenness)، میانه روی

sobriety

<hr> معنی : لقب، کنیه، لقب خیالی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: nickname

معنی : لقب، کنیه، لقب خیالی معانی دیگر : رجوع شود به: nickname

sobriquet

<hr> معنی : بازی فوتبال، فوتبال <hr> معانی دیگر : فوتبال، بازی فوتبال

معنی : بازی فوتبال، فوتبال معانی دیگر : فوتبال، بازی فوتبال

soccer

soccer player

<hr> معنی : معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری <hr> معانی دیگر : جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری

معنی : معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری معانی دیگر : جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری

sociability

<hr> معنی : دوستانه، قابل معاشرت، خوش مشرب، معاشر، انس گیر، جامعه پذیر <hr> معانی دیگر : اجتماعی، معاشرتی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه دوست، دوست داشتنی، مهربان، بسیار دوست، خونگرم، خوش معاشرت

معنی : دوستانه، قابل معاشرت، خوش مشرب، معاشر، انس گیر، جامعه پذیر معانی دیگر : اجتماعی، معاشرتی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه دوست، دوست داشتنی، مهربان، بسیار دوست، خونگرم، خوش معاشرت

sociable

sociably

<hr> معنی : معاشرتی، اجتماعی، جمعیت دوست، دسته جمعی، تفریحی، انسی، وابسته بجامعه، وابسته به اجتماع، گروه دوست <hr> معانی دیگر : مردمگانی، همزیگانی، همگینی، گروهگانی، هامی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه گرای، وابسته به طبقات یافعالیت های اجتماعی (به ویژه طبقات بالاتر) اعیانی، اشرافی، وابسته به خدمات اجتماعی، مددکارانه، (به ویژه جانور) گروه زی، (نادر) میان همبستگان، بین متحدان، رجوع شود به: sociable، وابسته به دوستان و آشنایان، وابسته به مردم آمیزی و معاشرت، (گیاه شناسی) گروه رست، رشد کننده به صورت انبوهه، انبوهه زی

معنی : معاشرتی، اجتماعی، جمعیت دوست، دسته جمعی، تفریحی، انسی، وابسته بجامعه، وابسته به اجتماع، گروه دوست معانی دیگر : مردمگانی، همزیگانی، همگینی، گروهگانی، هامی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه گرای، وابسته به طبقات یافعالیت های اجتماعی (به ویژه طبقات بالاتر) اعیانی، اشرافی، وابسته به خدمات اجتماعی، مددکار

social

social class

<hr> معنی : جاه طلب <hr> معانی دیگر : کسی که برای رسیدن به مقام خود را به جاه مندان می بندد، فرصت طلب

معنی : جاه طلب معانی دیگر : کسی که برای رسیدن به مقام خود را به جاه مندان می بندد، فرصت طلب

social climber

<hr> (فلسفه ی لاک و روسو و غیره) میثاق اجتماعی، قرارداد اجتماعی

(فلسفه ی لاک و روسو و غیره) میثاق اجتماعی، قرارداد اجتماعی

social contract

<hr> دمکراسی اجتماعی، ازادی اجتماعی دمکراسی اجتماعی

دمکراسی اجتماعی، ازادی اجتماعی دمکراسی اجتماعی

social democracy

social evil

social gathering

social group

<hr> بیمه ی اجتماعی، بیمه اجتماعی

بیمه ی اجتماعی، بیمه اجتماعی

social insurance

social psychology

<hr> علم اجتماع، آمیزگار شناسی، همگین شناسی، علم الاجتماع، جامعه شناسی جمع علوم اجتماعی

علم اجتماع، آمیزگار شناسی، همگین شناسی، علم الاجتماع، جامعه شناسی جمع علوم اجتماعی

social science

social sciences

social scientist

<hr> معنی : تامین اجتماعی، بیمه و بازنشستگی همگانی <hr> معانی دیگر : تامین اجتماعی، بیمه وبازنشستگی همگانی

معنی : تامین اجتماعی، بیمه و بازنشستگی همگانی معانی دیگر : تامین اجتماعی، بیمه وبازنشستگی همگانی

social security

social security administration

social security number

<hr> معنی : خدمات اجتماعی، موسسه تعاون اجتماعی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: social work

معنی : خدمات اجتماعی، موسسه تعاون اجتماعی معانی دیگر : رجوع شود به: social work

social service

social services

social status

social stratification

social structure

<hr> رفاه اجتماعی، بهزیستی همگانی، موسسه رفاه اجتماعی، تعاون عمومی وحمایت از بینوایان

رفاه اجتماعی، بهزیستی همگانی، موسسه رفاه اجتماعی، تعاون عمومی وحمایت از بینوایان

social welfare

<hr> معنی : خدمات اجتماعی <hr> معانی دیگر : مددکاری اجتماعی، پایمردی همزیگانی، همزی پایمردی

معنی : خدمات اجتماعی معانی دیگر : مددکاری اجتماعی، پایمردی همزیگانی، همزی پایمردی

social work

<hr> مددکار اجتماعی، همزی پایمرد، کارگزار اجتماعی

مددکار اجتماعی، همزی پایمرد، کارگزار اجتماعی

social worker

socialisation

socialise

socialised

<hr> معنی : سوسیالیزم، جامعه گرایی <hr> معانی دیگر : سوسیالیسم

معنی : سوسیالیزم، جامعه گرایی معانی دیگر : سوسیالیسم

socialism

<hr> معنی : سوسیالیست، جامعه گرای، طرفدار توزیع وتعدیل ثروت <hr> معانی دیگر : (s بزرگ) عضو حزب سوسیالیست

معنی : سوسیالیست، جامعه گرای، طرفدار توزیع وتعدیل ثروت معانی دیگر : (s بزرگ) عضو حزب سوسیالیست

واژه های حرف "s" - جملات نمونه