<hr> معنی : پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره <hr> معانی دیگر : شمع یا پایه ی موقت و غیره که بر بدنه ی اصلی وصل است، تیر کناره ی قایق (برای افزودن بر ثبات و نگهداری پارو و غیره)

معنی : پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره معانی دیگر : شمع یا پایه ی موقت و غیره که بر بدنه ی اصلی وصل است، تیر کناره ی قایق (برای افزودن بر ثبات و نگهداری پارو و غیره)

outrigger

<hr> معنی : اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا <hr> معانی دیگر : یکسره، صاف و پوست کنده، آشکارا، واضح، رک و راست، تمام عیار، تمام و کمال، مطلق، فورا، بلادرنگ، درجا، بی شک و تردید، مسلم، حتمی، جمله

معنی : اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا معانی دیگر : یکسره، صاف و پوست کنده، آشکارا، واضح، رک و راست، تمام عیار، تمام و کمال، مطلق، فورا، بلادرنگ، درجا، بی شک و تردید، مسلم، حتمی، جمله

outright

<hr> معنی : پیش افتادن، عقب گذاشتن، پیشی جستن، در دویدن جلو افتادن، پیشی جستنبر <hr> معانی دیگر : تندتر یا بیشتر دویدن

معنی : پیش افتادن، عقب گذاشتن، پیشی جستن، در دویدن جلو افتادن، پیشی جستنبر معانی دیگر : تندتر یا بیشتر دویدن

outrun

<hr> معنی : یابو <hr> معانی دیگر : کسی یا چیزی که بیرون می دود، مشایع، اسکورت، دنباله رو، پیشرو، جلودار، شاطر، سگ جلودار

معنی : یابو معانی دیگر : کسی یا چیزی که بیرون می دود، مشایع، اسکورت، دنباله رو، پیشرو، جلودار، شاطر، سگ جلودار

outrunner

<hr> معنی : اغاز، ابتدا <hr> معانی دیگر : آغاز، شروع

معنی : اغاز، ابتدا معانی دیگر : آغاز، شروع

outset

<hr> معنی : تحت الشعاع قرار دادن، پیشی گرفتن از، بیشتر درخشیدن <hr> معانی دیگر : بیشتر جلوه کردن، پیشی گرفتن، جلو زدن

معنی : تحت الشعاع قرار دادن، پیشی گرفتن از، بیشتر درخشیدن معانی دیگر : بیشتر جلوه کردن، پیشی گرفتن، جلو زدن

outshine

<hr> معنی : خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری، برون، دست بالا، خارج از، بیرون، خارج از <hr> معانی دیگر : طرف خارج هر چیز، خارج، نما، ناوابسته به گروه، از خارج دسته، (ساختمان و غیره) مجاور، فرعی، در خارج از ساختمان اصلی، (امکان یا احتمال یا شانس و غیره) کم، بعید، غیرمحتمل، بیشترین، محتمل ترین، بیشینه، حداکثر، محیط

معنی : خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری، برون، دست بالا، خارج از، بیرون، خارج از معانی دیگر : طرف خارج هر چیز، خارج، نما، ناوابسته به گروه، از خارج دسته، (ساختمان و غیره) مجاور، فرعی، در خارج از ساختمان اصلی، (امکان یا احتمال یا شانس و غیره) کم، بعید، غیرمحتمل، بیشترین، محتمل ترین، بیشینه، حداکثر، محیط

outside

<hr> معنی : بیگانه <hr> معانی دیگر : خارجی، غریبه، (کسی که عضو نیست یا به گروه تعلق ندارد) غیر عضو، نا وابسته، ناهموند

معنی : بیگانه معانی دیگر : خارجی، غریبه، (کسی که عضو نیست یا به گروه تعلق ندارد) غیر عضو، نا وابسته، ناهموند

outsider

<hr> معنی : اندازه غیر معمولی، اندازه متفاوت با عادی <hr> معانی دیگر : (کالا و غیره) بزرگتر از معمول، قناس، ناجور، بی قواره (outsized هم می گویند)

معنی : اندازه غیر معمولی، اندازه متفاوت با عادی معانی دیگر : (کالا و غیره) بزرگتر از معمول، قناس، ناجور، بی قواره (outsized هم می گویند)

outsize

<hr> معنی : مرز، حاشیه، حومه، حوالی <hr> معانی دیگر : اطراف (شهر و غیره)، حول و حوش، برون گاه، اکناف (جمع)، گوشه و کنار، دور از مرکز

معنی : مرز، حاشیه، حومه، حوالی معانی دیگر : اطراف (شهر و غیره)، حول و حوش، برون گاه، اکناف (جمع)، گوشه و کنار، دور از مرکز

outskirt

<hr> کنار، پیرامون، حومه حول و حوش

کنار، پیرامون، حومه حول و حوش

outskirts

<hr> معنی : پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن <hr> معانی دیگر : بیشتر زرنگی کردن، زبل تر بودن، زرنگ تر بودن، کلک زدن

معنی : پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن معانی دیگر : بیشتر زرنگی کردن، زبل تر بودن، زرنگ تر بودن، کلک زدن

outsmart

<hr> معنی : اردو زدن <hr> معانی دیگر : (افریقای جنوبی)، حیوان را از گاری یا کالسکه و غیره باز کردن، از مهار رها کردن، بی مهار کردن، باز کردن اسب

معنی : اردو زدن معانی دیگر : (افریقای جنوبی)، حیوان را از گاری یا کالسکه و غیره باز کردن، از مهار رها کردن، بی مهار کردن، باز کردن اسب

outspan

<hr> معنی : پر حرف، رک، رک و راست، سر راست <hr> معانی دیگر : (در سخن) بی لگام، دهان دریده، بی پرده، صریح، رک گو، دارای صراحت کلام

معنی : پر حرف، رک، رک و راست، سر راست معانی دیگر : (در سخن) بی لگام، دهان دریده، بی پرده، صریح، رک گو، دارای صراحت کلام

outspoken

<hr> معنی : بسط، توسعه، پراکنده، گسترش یافتن <hr> معانی دیگر : گستردن، شید کردن، گستردگی، پهن شدگی

معنی : بسط، توسعه، پراکنده، گسترش یافتن معانی دیگر : گستردن، شید کردن، گستردگی، پهن شدگی

outspread

<hr> معنی : بیشتر ایستادن، بیشتر تحمل کردن، برجستگی داشتن، عازم دریا شدن <hr> معانی دیگر : برجسته بودن، بیرون زدن

معنی : بیشتر ایستادن، بیشتر تحمل کردن، برجستگی داشتن، عازم دریا شدن معانی دیگر : برجسته بودن، بیرون زدن

outstand

<hr> معنی : قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده <hr> معانی دیگر : مبرز، زبده، نخبه، سرشناس، (وام یا کار و غیره) عقب افتاده، معوقه، نا تمام، حل نشده، بیرون زده، بر آمده، قلمبه، (سهام و اوراق قرضه) منتشر شده و به فروش رسیده

معنی : قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده معانی دیگر : مبرز، زبده، نخبه، سرشناس، (وام یا کار و غیره) عقب افتاده، معوقه، نا تمام، حل نشده، بیرون زده، بر آمده، قلمبه، (سهام و اوراق قرضه) منتشر شده و به فروش رسیده

outstanding

<hr> معنی : ایستگاه خارج از شهر، ایستگاههای حومه <hr> معانی دیگر : ایستگاه یا پاسگاه (و غیره) در جای دور افتاده

معنی : ایستگاه خارج از شهر، ایستگاههای حومه معانی دیگر : ایستگاه یا پاسگاه (و غیره) در جای دور افتاده

outstation

<hr> معنی : اقامت طولانی کردن، بیش از حد لزوم ماندن <hr> معانی دیگر : بیشتر (از دیگری) ماندن

معنی : اقامت طولانی کردن، بیش از حد لزوم ماندن معانی دیگر : بیشتر (از دیگری) ماندن

outstay

<hr> معنی : بسط، توسعه دادن، استراحت کردن <hr> معانی دیگر : گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن

معنی : بسط، توسعه دادن، استراحت کردن معانی دیگر : گشاد کردن، گسترده یا دراز کردن

outstretch

<hr> معنی : عقب گذاشتن، پیش افتادن از، پیشی جستن از <hr> معانی دیگر : تندتر (از دیگری) رفتن، جلو زدن از

معنی : عقب گذاشتن، پیش افتادن از، پیشی جستن از معانی دیگر : تندتر (از دیگری) رفتن، جلو زدن از

outstrip

<hr> معنی : ظاهر، ظواهر، عین، ظاهری، بیرونی، ظاهر، بطرف خارج <hr> معانی دیگر : برونگرا، به طرف خارج، برون سوی، رو به بیرون، بیرونی (در برابر: اندرونی)، نمایان، هویدا، آشکار، ظاهری (در برابر: باطنی یا روحی یا فکری)، صوری، جسمی، نمودار، سطحی، سیما، جهان مادی (در برابر: دنیای معنوی یا روحانی)، outwards بطرف خارج

معنی : ظاهر، ظواهر، عین، ظاهری، بیرونی، ظاهر، بطرف خارج معانی دیگر : برونگرا، به طرف خارج، برون سوی، رو به بیرون، بیرونی (در برابر: اندرونی)، نمایان، هویدا، آشکار، ظاهری (در برابر: باطنی یا روحی یا فکری)، صوری، جسمی، نمودار، سطحی، سیما، جهان مادی (در برابر: دنیای معنوی یا روحانی)، outwards بطرف خارج

outward

<hr> ظاهرا، در ظاهر، به طور سطحی، وانمودی، نموداری، برون سوی، به طرف خارج، در خارج، (در) بیرون، برحسب ظاهر

ظاهرا، در ظاهر، به طور سطحی، وانمودی، نموداری، برون سوی، به طرف خارج، در خارج، (در) بیرون، برحسب ظاهر

outwardly

outwardly good

<hr> معنی : بطرف خارج <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: outward، outward بطرف خارج، بیرونی، ظاهری

معنی : بطرف خارج معانی دیگر : رجوع شود به: outward، outward بطرف خارج، بیرونی، ظاهری

outwards

<hr> معنی : کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن <hr> معانی دیگر : پوشیدن و کهنه کردن، به کار بردن و فرسوده یا ساییده کردن، مصرف کردن، بیشتر دوام داشتن، بیشتر عمر کردن

معنی : کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن معانی دیگر : پوشیدن و کهنه کردن، به کار بردن و فرسوده یا ساییده کردن، مصرف کردن، بیشتر دوام داشتن، بیشتر عمر کردن

outwear

<hr> معنی : سنگین تر بودن از، مهمتربودن از <hr> معانی دیگر : بیشتر (از دیگری) وزن داشتن، سنگین تر بودن، چربیدن

معنی : سنگین تر بودن از، مهمتربودن از معانی دیگر : بیشتر (از دیگری) وزن داشتن، سنگین تر بودن، چربیدن

outweigh

<hr> معنی : گول زدن، زرنگ تر بودن از <hr> معانی دیگر : (قدیمی) باهوش تر بودن، بیشتر (از دیگری) زرنگی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، ترفند بهتری زدن، حیله ی بهتری به کار زدن، بهتر دوز و کلک سوار کردن

معنی : گول زدن، زرنگ تر بودن از معانی دیگر : (قدیمی) باهوش تر بودن، بیشتر (از دیگری) زرنگی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، ترفند بهتری زدن، حیله ی بهتری به کار زدن، بهتر دوز و کلک سوار کردن

outwit

<hr> معنی : سنگر خارجی، بیشتر کار کردن از، بانجام رساندن <hr> معانی دیگر : (ارتش) استحکامات فرعی، سنگر چینی، برون سنگر، برون دژ، بیشتر یا بهتر (از دیگری) کار کردن

معنی : سنگر خارجی، بیشتر کار کردن از، بانجام رساندن معانی دیگر : (ارتش) استحکامات فرعی، سنگر چینی، برون سنگر، برون دژ، بیشتر یا بهتر (از دیگری) کار کردن

outwork

<hr> معنی : طرقه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: ring ouzel، ترقه، سار

معنی : طرقه معانی دیگر : رجوع شود به: ring ouzel، ترقه، سار

ouzel

<hr> معنی : بیضی، تخم مرغی شکل، تخم مرغی، بادامی <hr> معانی دیگر : پناغ، خاگ دیس، خاگی

معنی : بیضی، تخم مرغی شکل، تخم مرغی، بادامی معانی دیگر : پناغ، خاگ دیس، خاگی

oval

<hr> معنی : تخمدانی، مربوط به تخمدان <hr> معانی دیگر : ovarial تش

معنی : تخمدانی، مربوط به تخمدان معانی دیگر : ovarial تش

ovarian

<hr> معنی : مربوط به تخمدان

ovarious

<hr> معنی : تخم دان <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانور شناسی - گیاه شناسی) تخمدان

معنی : تخم دان معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانور شناسی - گیاه شناسی) تخمدان

ovary

<hr> معنی : بیضی، تخم مرغی <hr> معانی دیگر : بیضی شکل، خاگ دیس، خاگی

معنی : بیضی، تخم مرغی معانی دیگر : بیضی شکل، خاگ دیس، خاگی

ovate

<hr> معنی : شادی و سرور عمومی، ستایش و استقبال، تحسین حضار <hr> معانی دیگر : هلهله و کف زدن، شادباش، ابراز احساسات، خشنودی نمایی، استقبال گرم، (روم باستان) بزرگداشت، جشن قدردانی از قهرمان یا فاتح

معنی : شادی و سرور عمومی، ستایش و استقبال، تحسین حضار معانی دیگر : هلهله و کف زدن، شادباش، ابراز احساسات، خشنودی نمایی، استقبال گرم، (روم باستان) بزرگداشت، جشن قدردانی از قهرمان یا فاتح

ovation

<hr> معنی : بخاری، کوره، فر، اجاق، تنور <hr> معانی دیگر : (دستگاه خوراک پزی) فر، بریجن، پزاوه، گرمخانه، خشک کن گاه

معنی : بخاری، کوره، فر، اجاق، تنور معانی دیگر : (دستگاه خوراک پزی) فر، بریجن، پزاوه، گرمخانه، خشک کن گاه

oven

<hr> معنی : مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی، در بالا، بالای، بالای سر، مافوق، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از، روی <hr> معانی دیگر : از روی، از (فراز)، بر روی، طی، در خلال، هنگام، در روی، بیش از، بیشتر، در آن سوی، (در) آن طرف، در طرف مقابل، به، کاملا، سرتاسر، همه، (با فعل: be) تمام، پایان یافته، مختوم، سر آمده، به زیر، فرو، نگون، سرنگون، واژگون، وارو (نه)، دوباره، - بار، درباره ی، برسر، باقی مانده، مصرف نشده، (ندا- در مکالمه رادیویی و بی سیم و غیره) همین !، تمام !، از روی چیزی گذشتن، از بالای چیزی رد شدن، پریدن، اضافه، مازاد، زیادی، بیش ازحد، زیاده (معمولا در ترکیب: oversupply)، برونی (معمولا در ترکیب: overcoat)، پیشوند:، بالائی، خارجی [overhead]، برتر، برجسته، ابر- [overlord]، گذرنده، عبور کننده (از روی)، سر رفتن، لبریز [overshoot و overpass و overflow]، حرکت از بالا به پایین [overwhelm]، در سر تا سر سطح (چیزی)، از یک سو به سوی دیگر، از میان [overprint و overgrowth]، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش

معنی : مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی، در بالا، بالای، بالای سر، مافوق، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از، روی معانی دیگر : از روی، از (فراز)، بر روی، طی، در خلال، هنگام، در روی، بیش از، بیشتر، در آن سوی، (در) آن طرف، در طرف مقابل، به، کاملا، سرتاسر، همه، (با فعل: be) تمام، پایان

over

<hr> وفور بیش از حد، بیش فراوانی، بیش زیادی، بیش زیادی an overabundance of lazy workers فراوانی بیش از حد کارگران تنبل

وفور بیش از حد، بیش فراوانی، بیش زیادی، بیش زیادی an overabundance of lazy workers فراوانی بیش از حد کارگران تنبل

overabundance

<hr> معنی : بسیار فراوان <hr> معانی دیگر : بسیارفراوان

معنی : بسیار فراوان معانی دیگر : بسیارفراوان

overabundant

<hr> معنی : در ایفای نقش خود افراط کردن <hr> معانی دیگر : (تئاتر و غیره) به طور غلو آمیز نقش ایفا کردن

معنی : در ایفای نقش خود افراط کردن معانی دیگر : (تئاتر و غیره) به طور غلو آمیز نقش ایفا کردن

overact

<hr> معنی : بالا پوش، لباس کار، شامل همه چیز، سراسر، سرتاسر، روی هم رفته، همه جا <hr> معانی دیگر : به طور کلی، کلا، از یک طرف به طرف دیگر، 1- روی هم رفته، به طور کلی، کلا 2- سر تا سر، یک سر 3- همه جانبه، کلی، روی همرفته، شامل همه چیز، مجموع، فراگیرنده

معنی : بالا پوش، لباس کار، شامل همه چیز، سراسر، سرتاسر، روی هم رفته، همه جا معانی دیگر : به طور کلی، کلا، از یک طرف به طرف دیگر، 1- روی هم رفته، به طور کلی، کلا 2- سر تا سر، یک سر 3- همه جانبه، کلی، روی همرفته، شامل همه چیز، مجموع، فراگیرنده

overall

<hr> معنی : بیش از حد ترساندن، خیلی وحشت زده کردن <hr> معانی دیگر : (سخت) مرعوب کردن، تحت تاثیر ابهت (چیزی) قرار گرفتن، به احترام واداشتن

معنی : بیش از حد ترساندن، خیلی وحشت زده کردن معانی دیگر : (سخت) مرعوب کردن، تحت تاثیر ابهت (چیزی) قرار گرفتن، به احترام واداشتن

overawe

<hr> معنی : چیز نامساوی، چربیدن بر، سنگین تر بودن از <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: outweigh، ناپار سنگ کردن، نامتوازن کردن، از تعادل انداختن

معنی : چیز نامساوی، چربیدن بر، سنگین تر بودن از معانی دیگر : رجوع شود به: outweigh، ناپار سنگ کردن، نامتوازن کردن، از تعادل انداختن

overbalance

<hr> معنی : مغلوب کردن، بزمین زدن، فائق امدن، زیاد میوه دادن <hr> معانی دیگر : مسلط شدن، تحت سلطه در آوردن، چیره شدن بر، منکوب کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، زور آوردن به

معنی : مغلوب کردن، بزمین زدن، فائق امدن، زیاد میوه دادن معانی دیگر : مسلط شدن، تحت سلطه در آوردن، چیره شدن بر، منکوب کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، زور آوردن به

overbear

<hr> معنی : مغرور، از خود راضی، قاطع، غالب، منکوب گر <hr> معانی دیگر : بسیار مهم، حیاتی، سلطه گرایانه، آمرانه، سلطه جو، غره، چیرگی گرای، طاقت فرسا

معنی : مغرور، از خود راضی، قاطع، غالب، منکوب گر معانی دیگر : بسیار مهم، حیاتی، سلطه گرایانه، آمرانه، سلطه جو، غره، چیرگی گرای، طاقت فرسا

overbearing

<hr> معنی : زیادتر پیشنهاد کردن <hr> معانی دیگر : (از دیگری) پیشنهاد بهتری دادن، قیمت بهتری پیشنهاد کردن، (بیش از ارزش چیزی) قیمت پیشنهاد کردن، (بازی ورق) بلوف زدن، پیشنهاد زیادتر، زیادتر پیشنهاد کردن درمناقصه ومزایده

معنی : زیادتر پیشنهاد کردن معانی دیگر : (از دیگری) پیشنهاد بهتری دادن، قیمت بهتری پیشنهاد کردن، (بیش از ارزش چیزی) قیمت پیشنهاد کردن، (بازی ورق) بلوف زدن، پیشنهاد زیادتر، زیادتر پیشنهاد کردن درمناقصه ومزایده

overbid

<hr> معنی : پر از شکوفه، رانده شده در اثرباد <hr> معانی دیگر : غلو شده، باد کرده، زیاده، افراط آمیز، توام با زیاده روی، پر طمطراق، غلو آمیز، پر تجمل، چاق، فربه، ستبر

معنی : پر از شکوفه، رانده شده در اثرباد معانی دیگر : غلو شده، باد کرده، زیاده، افراط آمیز، توام با زیاده روی، پر طمطراق، غلو آمیز، پر تجمل، چاق، فربه، ستبر

واژه های حرف "o" - مترادف و متضاد