<hr> معنی : در دریا، بدریا، از کشتی بدریا <hr> معانی دیگر : از روی نرده یا پهلوی کشتی، از عرشه ی کشتی، روی عرشه، روی کشتی

معنی : در دریا، بدریا، از کشتی بدریا معانی دیگر : از روی نرده یا پهلوی کشتی، از عرشه ی کشتی، روی عرشه، روی کشتی

overboard

overbold

<hr> معنی : بارگران، گران بار شدن، بیش از حد بار کردن <hr> معانی دیگر : (بیش از حد) زیر بار یا فشار قرار دادن، زیاده بر دوش کسی بار گذاشتن، گرانبار کردن، بار سنگین، سربار

معنی : بارگران، گران بار شدن، بیش از حد بار کردن معانی دیگر : (بیش از حد) زیر بار یا فشار قرار دادن، زیاده بر دوش کسی بار گذاشتن، گرانبار کردن، بار سنگین، سربار

overburden

<hr> معنی : تیره، ابری، پوشیده از ابر، پوشیده، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، سایه انداختن، پوشاندن، تیره کردن <hr> معانی دیگر : گرفته، پوشش ابر، گرفتگی (هوا)، (در کان زغال سنگ) تاق ضربی، تاق هلالی، ابری کردن، گرفته کردن یا شدن

معنی : تیره، ابری، پوشیده از ابر، پوشیده، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، سایه انداختن، پوشاندن، تیره کردن معانی دیگر : گرفته، پوشش ابر، گرفتگی (هوا)، (در کان زغال سنگ) تاق ضربی، تاق هلالی، ابری کردن، گرفته کردن یا شدن

overcast

<hr> معنی : وسواسی، بیش از اندازه محتاط <hr> معانی دیگر : بیش از اندازه محتاط، وسواسی

معنی : وسواسی، بیش از اندازه محتاط معانی دیگر : بیش از اندازه محتاط، وسواسی

overcautious

<hr> معنی : قیمت اضافی، غلو کردن، در قیمت اجحاف کردن، زیاد حساب کردن، بیش از ظرفیت پر کردن <hr> معانی دیگر : گران فروشی کردن، گران حساب کردن، مغبون کردن، گران گرفتن، قیمت گران، بهای اجحاف آمیز

معنی : قیمت اضافی، غلو کردن، در قیمت اجحاف کردن، زیاد حساب کردن، بیش از ظرفیت پر کردن معانی دیگر : گران فروشی کردن، گران حساب کردن، مغبون کردن، گران گرفتن، قیمت گران، بهای اجحاف آمیز

overcharge

<hr> معنی : با ابر پوشاندن، تیره کردن، افسرده کردن، ابری یا تیره شدن <hr> معانی دیگر : ابری کردن یا شدن، تیره کردن یا شدن، گرفته کردن یا شدن

معنی : با ابر پوشاندن، تیره کردن، افسرده کردن، ابری یا تیره شدن معانی دیگر : ابری کردن یا شدن، تیره کردن یا شدن، گرفته کردن یا شدن

overcloud

<hr> معنی : پالتو <hr> معانی دیگر : پالتو

معنی : پالتو معانی دیگر : پالتو

overcoat

<hr> معنی : غالب امدن، مغلوب ساختن، چیره شدن، برتری یافتن، غلبه یافتن <hr> معانی دیگر : غالب آمدن، مستولی شدن، غلبه کردن، تحت تاثیر شدید چیزی (مانند خشم یا غم) قرار گرفتن، اختیار از کف دادن، برنده شدن، پیروز شدن، پیروز شدن بر

معنی : غالب امدن، مغلوب ساختن، چیره شدن، برتری یافتن، غلبه یافتن معانی دیگر : غالب آمدن، مستولی شدن، غلبه کردن، تحت تاثیر شدید چیزی (مانند خشم یا غم) قرار گرفتن، اختیار از کف دادن، برنده شدن، پیروز شدن، پیروز شدن بر

overcome

overcoming

<hr> معنی : جبران بیش از حد لزوم <hr> معانی دیگر : جبران بیش از حد لزوم

معنی : جبران بیش از حد لزوم معانی دیگر : جبران بیش از حد لزوم

overcompensation

<hr> معنی : خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد <hr> معانی دیگر : اطمینان بیش از حد

معنی : خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد معانی دیگر : اطمینان بیش از حد

overconfidence

<hr> معنی : خود رای، خود سر <hr> معانی دیگر : غره، دارای اعتماد به نفس بی جهت، باد سر، خود خرسند، خود خرسند don't become overconfident about the might of your muscles ... مشو غره به زور و بازوی خویش ...، زیاد مطمئن، زیاد گستا، مغرور

معنی : خود رای، خود سر معانی دیگر : غره، دارای اعتماد به نفس بی جهت، باد سر، خود خرسند، خود خرسند don't become overconfident about the might of your muscles ... مشو غره به زور و بازوی خویش ...، زیاد مطمئن، زیاد گستا، مغرور

overconfident

<hr> معنی : انبوه شدن، ازدحام کردن، بسیار شلوغ کردن <hr> معانی دیگر : (مردم یا اشیای زیاد را در جایی) چپاندن، چپیدن، شلوغ کردن، انبوهیدن، توفیدن، انباشتن، بسیار شلوه کردن

معنی : انبوه شدن، ازدحام کردن، بسیار شلوغ کردن معانی دیگر : (مردم یا اشیای زیاد را در جایی) چپاندن، چپیدن، شلوغ کردن، انبوهیدن، توفیدن، انباشتن، بسیار شلوه کردن

overcrowd

<hr> معنی : بهم خورده <hr> معانی دیگر : روانشناسى : پرجمعیت

معنی : بهم خورده معانی دیگر : روانشناسى : پرجمعیت

overcrowded

<hr> معنی : بحد افراط رساندن، بیش از حد انجام دادن <hr> معانی دیگر : زیاده روی کردن، افراط کردن، بیش روی کردن، فزون کاری کردن، بسیارگری کردن، زیادی پختن

معنی : بحد افراط رساندن، بیش از حد انجام دادن معانی دیگر : زیاده روی کردن، افراط کردن، بیش روی کردن، فزون کاری کردن، بسیارگری کردن، زیادی پختن

overdo

<hr> معنی : دوای زیاد خوردن <hr> معانی دیگر : در خوردن دارو افراط کردن، فزون دارویی کردن، (عمدا یا سهوا) زیادی دارو خوردن، مصرف بیش از حد دارو (یا مواد مخدر)، مقدار بیش از حد دارو، داروی بیش از حد لزوم

معنی : دوای زیاد خوردن معانی دیگر : در خوردن دارو افراط کردن، فزون دارویی کردن، (عمدا یا سهوا) زیادی دارو خوردن، مصرف بیش از حد دارو (یا مواد مخدر)، مقدار بیش از حد دارو، داروی بیش از حد لزوم

overdose

<hr> معنی : چک بی محل، بیش از اعتبار حواله کردن، بیش از اعتبار برات کردن <hr> معانی دیگر : (بانکداری) اضافه برداشت، فزون برداشت، مبلغ اضافه برداشت شده، overdraw : بیش از اعتبار حواله کردن

معنی : چک بی محل، بیش از اعتبار حواله کردن، بیش از اعتبار برات کردن معانی دیگر : (بانکداری) اضافه برداشت، فزون برداشت، مبلغ اضافه برداشت شده، overdraw : بیش از اعتبار حواله کردن

overdraft

<hr> معنی : چک بی محل، بیش از اعتبار حواله کردن، بیش از اعتبار برات کردن، بیش از اعتبار کشیدن، بیش از اعتبار حواله یا چک دادن <hr> معانی دیگر : (از حساب بانک) اضافه برداشت کردن، فزون برداشت کردن، غلو کردن، زیاده روی کردن، افراط کردن، فزون کاری کردن

معنی : چک بی محل، بیش از اعتبار حواله کردن، بیش از اعتبار برات کردن، بیش از اعتبار کشیدن، بیش از اعتبار حواله یا چک دادن معانی دیگر : (از حساب بانک) اضافه برداشت کردن، فزون برداشت کردن، غلو کردن، زیاده روی کردن، افراط کردن، فزون کاری کردن

overdraw

<hr> معنی : رولباسی، پیراهن رو، بیش از حد لباس فاخر پوشیدن <hr> معانی دیگر : زیادی لباس پوشیدن

معنی : رولباسی، پیراهن رو، بیش از حد لباس فاخر پوشیدن معانی دیگر : زیادی لباس پوشیدن

overdress

<hr> معنی : سر رسیده، دیر امده <hr> معانی دیگر : پرداخت نشده، دارای دیرکرد، گذشته از موعد، عقب افتاده، تاخیر دار، دیر، موعد رسیده

معنی : سر رسیده، دیر امده معانی دیگر : پرداخت نشده، دارای دیرکرد، گذشته از موعد، عقب افتاده، تاخیر دار، دیر، موعد رسیده

overdue

<hr> معنی : پر خوردن <hr> معانی دیگر : (در خوراک) زیاده روی کردن، پرخوری کردن

معنی : پر خوردن معانی دیگر : (در خوراک) زیاده روی کردن، پرخوری کردن

overeat

<hr> معنی : تاکید بیش از حد <hr> معانی دیگر : تاکید بیش از حد

معنی : تاکید بیش از حد معانی دیگر : تاکید بیش از حد

overemphasis

<hr> معنی : غلو کردن، دست بالا گرفتن، زیاد براورد کردن <hr> معانی دیگر : زیادی تخمین زدن، فزون برآورد کردن، گزاف سنجی کردن، (بیش از واقعیت) وانمود کردن، زیاد برآوردکردن، بیش از اندازه واقعی بها گذاشتن بر

معنی : غلو کردن، دست بالا گرفتن، زیاد براورد کردن معانی دیگر : زیادی تخمین زدن، فزون برآورد کردن، گزاف سنجی کردن، (بیش از واقعیت) وانمود کردن، زیاد برآوردکردن، بیش از اندازه واقعی بها گذاشتن بر

overestimate

<hr> معنی : لبریز، سرشار

overfilled

<hr> معنی : طغیان، سرریز، طغیان اب، اضافی، سیل، طغیان کردن، سرشار شدن یا کردن لبریز شدن <hr> معانی دیگر : لبریز شدن یا کردن، سرشار کردن یا شدن، سر رفتن، لب پر زدن، (رودخانه و دریاچه و غیره) طغیان کردن، سیل زده کردن، (بسیار) فراوان بودن، وفور داشتن، سرشار بودن، مقداری که سر می رود یا لبریز می شود، سرشاری، لبریزی، فراوانی، لوله ی لبریزی (برای بردن آبگونه ای که لبریز می شود)، مخرج لبریزی، لبریزگاه

معنی : طغیان، سرریز، طغیان اب، اضافی، سیل، طغیان کردن، سرشار شدن یا کردن لبریز شدن معانی دیگر : لبریز شدن یا کردن، سرشار کردن یا شدن، سر رفتن، لب پر زدن، (رودخانه و دریاچه و غیره) طغیان کردن، سیل زده کردن، (بسیار) فراوان بودن، وفور داشتن، سرشار بودن، مقداری که سر می رود یا لبریز می شود، سرشاری، لبری

overflow

overglazed

<hr> معنی : بازی با دست بطرف بالا، یک طرفه، دست ببالا، از پایین ببالا، ترکی دوزی، روی هم <hr> معانی دیگر : دست به بالا، در حالی که دست بالای آرنج یا آرنج بالای شانه باشد (مثلا در شنا یا شیرجه رفتن)، (دوزندگی) وابسته به بخیه زدن، وابسته به کوک زدن، بخیه، کوک، برعکس

معنی : بازی با دست بطرف بالا، یک طرفه، دست ببالا، از پایین ببالا، ترکی دوزی، روی هم معانی دیگر : دست به بالا، در حالی که دست بالای آرنج یا آرنج بالای شانه باشد (مثلا در شنا یا شیرجه رفتن)، (دوزندگی) وابسته به بخیه زدن، وابسته به کوک زدن، بخیه، کوک، برعکس

overhand

<hr> معنی : بر امدگی، تاق نما، تهدید کردن، اویزان بودن، مشرف بودن <hr> معانی دیگر : آویزان بودن، آویخته بودن، آویختن، آونگان بودن، معلق بودن، هر چیز آویخته یا بیرون زده، برجستگی، بیرون زدگی، قلمبگی، برآمدگی، آویختگی، جلو آمدگی، لبه، (مجازی) تهدید کردن، (از چیزی) بیرون زدن، برجستن، جلو آمدن، (هواپیما) طول بال (از بدنه تا نوک بال)

معنی : بر امدگی، تاق نما، تهدید کردن، اویزان بودن، مشرف بودن معانی دیگر : آویزان بودن، آویخته بودن، آویختن، آونگان بودن، معلق بودن، هر چیز آویخته یا بیرون زده، برجستگی، بیرون زدگی، قلمبگی، برآمدگی، آویختگی، جلو آمدگی، لبه، (مجازی) تهدید کردن، (از چیزی) بیرون زدن، برجستن، جلو آمدن، (هواپیما) طول بال 

overhang

overhastiness

<hr> معنی : پیاده کردن، سراسر بازدید کردن، پیاده کردن و دوباره سوار کردن <hr> معانی دیگر : (دقیقا) بازبینی کردن، معاینه کردن، بررسی کردن، تعمیر کامل کردن، (موتور و غیره) پیاده کردن و اجزای معیوب را عوض یا تعمیر و تنظیم کردن، واسازی کردن، بازسازی کردن، بازبینی، بازدید، مرمت، نوسازی، سبقت گرفتن، جلو زدن از، (به ویژه برای بازبینی و تعمیر)از جای خود درآوردن، پیاده کردن (موتور و غیره)، پیاده سوار کردن، برای تعمیر پیاده کردن، پیاده سوار کردن و بازدیدموتور

معنی : پیاده کردن، سراسر بازدید کردن، پیاده کردن و دوباره سوار کردن معانی دیگر : (دقیقا) بازبینی کردن، معاینه کردن، بررسی کردن، تعمیر کامل کردن، (موتور و غیره) پیاده کردن و اجزای معیوب را عوض یا تعمیر و تنظیم کردن، واسازی کردن، بازسازی کردن، بازبینی، بازدید، مرمت، نوسازی، سبقت گرفتن، جلو زدن از، (به

overhaul

<hr> معنی : مخارج کلی، هوایی، بالا، فوقانی، بالاسری، در بالای سر، بالا <hr> معانی دیگر : (عمل کننده یا واقع در) بالای سر، فراز، روی سقف، (بازرگانی) هزینه های سربار، هزینه های بالاسری (مانند هزینه ی برق و آب و بیمه و اجاره و مالیات)، بالاسری ها، وابسته به بالاسری ها، هزینه ی غیر تولیدی، هزینه ی سرشکن شده، در بالا، در هوا، فرازین، آسمان، (نیروی دریایی) سقف کابین، طاق اتاق کشتی، سرجمع، عمران : هزینه سربار

معنی : مخارج کلی، هوایی، بالا، فوقانی، بالاسری، در بالای سر، بالا معانی دیگر : (عمل کننده یا واقع در) بالای سر، فراز، روی سقف، (بازرگانی) هزینه های سربار، هزینه های بالاسری (مانند هزینه ی برق و آب و بیمه و اجاره و مالیات)، بالاسری ها، وابسته به بالاسری ها، هزینه ی غیر تولیدی، هزینه ی سرشکن شده، در ب

overhead

<hr> معنی : استراق سمع کردن، از فاصله دور شنیدن <hr> معانی دیگر : (اتفاقا) شنیدن، به گوش (کسی) خوردن

معنی : استراق سمع کردن، از فاصله دور شنیدن معانی دیگر : (اتفاقا) شنیدن، به گوش (کسی) خوردن

overhear

<hr> معنی : بر افروختن، دو اتشه کردن، زیاد گرم کردن <hr> معانی دیگر : بیش از حد گرم کردن، خیلی داغ کردن

معنی : بر افروختن، دو اتشه کردن، زیاد گرم کردن معانی دیگر : بیش از حد گرم کردن، خیلی داغ کردن

overheat

overheated

<hr> معنی : معلق <hr> معانی دیگر : از بالا آویخته، بیش از حد لزوم آویخته، قرار گرفته درزیرچیزآویخته

معنی : معلق معانی دیگر : از بالا آویخته، بیش از حد لزوم آویخته، قرار گرفته درزیرچیزآویخته

overhung

<hr> معنی : افراط، ازادی بیش از حد دادن <hr> معانی دیگر : اغماض بیش از حد، لوس کردن، ننر کردن، فزون بخشودگی، نادیده پنداری

معنی : افراط، ازادی بیش از حد دادن معانی دیگر : اغماض بیش از حد، لوس کردن، ننر کردن، فزون بخشودگی، نادیده پنداری

overindulgence

<hr> معنی : محظوظ کردن، بیش از حد لذت بردن <hr> معانی دیگر : بسیار خشنود کردن، بسیار مسرور کردن

معنی : محظوظ کردن، بیش از حد لذت بردن معانی دیگر : بسیار خشنود کردن، بسیار مسرور کردن

overjoy

<hr> از فرط خوشی از خود بیخود شد، عرش را سیر کرد

از فرط خوشی از خود بیخود شد، عرش را سیر کرد

overjoyed

<hr> معنی : از راه خشکی، از راه زمینی، در روی زمین <hr> معانی دیگر : زمینی (در برابر: دریایی یا هوایی)

معنی : از راه خشکی، از راه زمینی، در روی زمین معانی دیگر : زمینی (در برابر: دریایی یا هوایی)

overland

<hr> معنی : رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن <hr> معانی دیگر : (لبه ی دو چیز) روی هم قرار گرفتن، هم سوار کردن یا شدن، هم پوش کردن یا شدن، (زمان یا قلمرو و غیره) تداخل کردن، همزمان بودن، هم پوشی، هم سواری، روی هم قرارگیری (لبه ی دو چیز)، تداخل، همزمانی، رویهم افتادن دولبه چیزی

معنی : رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن معانی دیگر : (لبه ی دو چیز) روی هم قرار گرفتن، هم سوار کردن یا شدن، هم پوش کردن یا شدن، (زمان یا قلمرو و غیره) تداخل کردن، همزمان بودن، هم پوشی، هم سواری، روی هم قرارگیری (لبه ی دو چیز)، تداخل، همزمانی، رویهم افتادن دولبه چیزی

overlap

<hr> معنی : رویهم افتاده، دارای اشتراک <hr> معانی دیگر : رویهم افتاده، دارای اشتراک

معنی : رویهم افتاده، دارای اشتراک معانی دیگر : رویهم افتاده، دارای اشتراک

overlapping

<hr> معنی : پوشش، کراوات، اندود، جای گذاشتن، جای گذاشت، زیاد بار کردن، پوشیدن، رویهم قرار دادن <hr> معانی دیگر : روی (چیزی) قرار گرفتن یا گسترده شدن، (با لایه ای از رنگ یا چیز تزیینی و غیره) پوشاندن، اندودن، اندود کردن، اسکاتلند کراوات

معنی : پوشش، کراوات، اندود، جای گذاشتن، جای گذاشت، زیاد بار کردن، پوشیدن، رویهم قرار دادن معانی دیگر : روی (چیزی) قرار گرفتن یا گسترده شدن، (با لایه ای از رنگ یا چیز تزیینی و غیره) پوشاندن، اندودن، اندود کردن، اسکاتلند کراوات

overlay

<hr> معنی : جستن از، جستن از روی، نادیده گذشتن از <hr> معانی دیگر : از روی چیزی پریدن، نادیده انگاشتن، از قلم انداختن، حذف کردن

معنی : جستن از، جستن از روی، نادیده گذشتن از معانی دیگر : از روی چیزی پریدن، نادیده انگاشتن، از قلم انداختن، حذف کردن

overleap

<hr> معنی : اضافه بار، بار اضافی، سربار، زیاد بار کردن، زیادی بار کردن، سربار کردن، زیاد پر کردن ، گرانبار کردن <hr> معانی دیگر : گرانبار کردن، بار زیاد بر دوش کسی یا چیزی گذاشتن، زیاد پر کردن تفنگ و غیره گرانبار کردن

معنی : اضافه بار، بار اضافی، سربار، زیاد بار کردن، زیادی بار کردن، سربار کردن، زیاد پر کردن ، گرانبار کردن معانی دیگر : گرانبار کردن، بار زیاد بر دوش کسی یا چیزی گذاشتن، زیاد پر کردن تفنگ و غیره گرانبار کردن

overload

overloaded

<hr> معنی : چشم انداز، غفلت کردن، مسلط یا مشرف بودن بر، چشم پوشی کردن <hr> معانی دیگر : از بالا نگریستن (به)، مشرف و مسلط بودن بر، چشم انداز داشتن، پی نبردن، ندیدن، متوجه نشدن، نادیده انگاشتن، اغماض کردن، بر فراز چیزی قرار گرفتن، سر بر آسمان کشیدن، فرازیدن، سرپرستی کردن، نظارت کردن، (نادر) بازرسی کردن، (قدیمی) با نگاه مسحور کردن، دیدبانگاه، محل تماشای مناظر اطراف

معنی : چشم انداز، غفلت کردن، مسلط یا مشرف بودن بر، چشم پوشی کردن معانی دیگر : از بالا نگریستن (به)، مشرف و مسلط بودن بر، چشم انداز داشتن، پی نبردن، ندیدن، متوجه نشدن، نادیده انگاشتن، اغماض کردن، بر فراز چیزی قرار گرفتن، سر بر آسمان کشیدن، فرازیدن، سرپرستی کردن، نظارت کردن، (نادر) بازرسی کردن، (قدیمی

overlook

<hr> معنی : مافوق، ارباب، خدیو <hr> معانی دیگر : (به ویژه در نظام فئودال) خدایگان، ارباب بزرگ، تیول دار بزرگ، خداوندگاری، سرور

معنی : مافوق، ارباب، خدیو معانی دیگر : (به ویژه در نظام فئودال) خدایگان، ارباب بزرگ، تیول دار بزرگ، خداوندگاری، سرور

واژه های حرف "o" - مترادف و متضاد