جملات نمونه

<hr> معنی : جزیره مان هاتان <hr> معانی دیگر : جزیره ی مان هاتان (که بخشی از شهر نیویورک در آن قرار دارد) (manhattan island هم می گویند)، سرخپوست مان هاتان (این قبیله چند قرن پیش در جزیره ی مان هاتان زیست میکرد)

معنی : جزیره مان هاتان معانی دیگر : جزیره ی مان هاتان (که بخشی از شهر نیویورک در آن قرار دارد) (manhattan island هم می گویند)، سرخپوست مان هاتان (این قبیله چند قرن پیش در جزیره ی مان هاتان زیست میکرد)

manhattan

manhattan project

<hr> معنی : کوره، سوراخ ادم رو <hr> معانی دیگر : (سوراخ دردار در پیاده رو و یا روی عرشه کشتی و غیره) دریچه ی آدم رو، سورا&nbsp; ادم رو، آدم رو، سورا، روزنه

معنی : کوره، سوراخ ادم رو معانی دیگر : (سوراخ دردار در پیاده رو و یا روی عرشه کشتی و غیره) دریچه ی آدم رو، سورا ادم رو، آدم رو، سورا، روزنه

manhole

<hr> معنی : شجاعت، مردانگی، مردی، رجولیت، ادمیته <hr> معانی دیگر : مردان، رجولیت (در برابر: زنی womanhood و پسری boyhood)، بلوغ، جوانمردی، انسانیت، بشریت، آدمیت، نیروی جنسی

معنی : شجاعت، مردانگی، مردی، رجولیت، ادمیته معانی دیگر : مردان، رجولیت (در برابر: زنی womanhood و پسری boyhood)، بلوغ، جوانمردی، انسانیت، بشریت، آدمیت، نیروی جنسی

manhood

<hr> معنی : تعقیب جنایتکاران <hr> معانی دیگر : تعقیب زندانی یا تبهکار فراری، شکار تبهکار (man hunt هم می گویند)

معنی : تعقیب جنایتکاران معانی دیگر : تعقیب زندانی یا تبهکار فراری، شکار تبهکار (man hunt هم می گویند)

manhunt

<hr> معنی : دیوانگی، عشق، شیدایی، علاقمندی غیر عقلانی، هیجان بی دلیل و زیاد <hr> معانی دیگر : اشتیاق مفرط، دیوانه ی چیزی بودن، وسواس، جنون (کاری را داشتن)، (روان پزشکی) شیدایی، مانی، جنون تحریکاتی، روان شیدایی، هیجان بی دلیل وزیاد <hr> mania _ پسوند: دیوانگی، - شیدایی، مانی [pyromania]

معنی : دیوانگی، عشق، شیدایی، علاقمندی غیر عقلانی، هیجان بی دلیل و زیاد معانی دیگر : اشتیاق مفرط، دیوانه ی چیزی بودن، وسواس، جنون (کاری را داشتن)، (روان پزشکی) شیدایی، مانی، جنون تحریکاتی، روان شیدایی، هیجان بی دلیل وزیاد mania _ پسوند: دیوانگی، - شیدایی، مانی [pyromania]

mania

<hr> معنی : مجنون، ادم دیوانه، مجنون، عصبانی، دیوانه وار <hr> معانی دیگر : کسی که دیوانه ی چیزی است، شیفته، واله، دیوانه (به ویژه همراه با خشونت یا حدت)، دچار مانی، دچار شیدایی، روان شیدا، شیدا، دچار جنون تحریکاتی، عصبانی <hr> maniac_ پسوند: دچار نوعی مانی (یا روان شیدایی) [kleptomaniac]

معنی : مجنون، ادم دیوانه، مجنون، عصبانی، دیوانه وار معانی دیگر : کسی که دیوانه ی چیزی است، شیفته، واله، دیوانه (به ویژه همراه با خشونت یا حدت)، دچار مانی، دچار شیدایی، روان شیدا، شیدا، دچار جنون تحریکاتی، عصبانی maniac_ پسوند: دچار نوعی مانی (یا روان شیدایی) [kleptomaniac]

maniac

<hr> روان شیدا، شیدا، دچار جنون تحریکاتی، مانیایی، دارای علاقه ی دیوانه وار به چیزی، واله، شیفته، دیوانه، بیخود

روان شیدا، شیدا، دچار جنون تحریکاتی، مانیایی، دارای علاقه ی دیوانه وار به چیزی، واله، شیفته، دیوانه، بیخود

maniacal

maniacally

<hr> معنی : دیوانه <hr> معانی دیگر : (روان پزشکی) وابسته به یا دچار یا همانند روان شیدایی یا جنون تحریکاتی، شیدا

معنی : دیوانه معانی دیگر : (روان پزشکی) وابسته به یا دچار یا همانند روان شیدایی یا جنون تحریکاتی، شیدا

manic

<hr> پیرو مانی نقاش وپیغمبر ایرانی

پیرو مانی نقاش وپیغمبر ایرانی

manichean

<hr> معنی : مانیکور، مانیکور زدن، ارایش کردن <hr> معانی دیگر : ناخن آرایی، ناخن پیرایی

معنی : مانیکور، مانیکور زدن، ارایش کردن معانی دیگر : ناخن آرایی، ناخن پیرایی

manicure

<hr> معنی : مانیکورزن <hr> معانی دیگر : ناخن آرا، مانیکور کننده

معنی : مانیکورزن معانی دیگر : ناخن آرا، مانیکور کننده

manicurist

<hr> معنی : خبر، اعلامیه، اشاره، نامه، بیانیه، فاش، بارز، ساطع، ظاهر، اشکار، معلوم کردن، ظاهر ساختن، بازنمود کردن، اشکار ساختن، اعلامیه دادن، فاش کردن <hr> معانی دیگر : آشکار (از نظر بینایی یا تفکر)، واضح، روشن، مبرهن، هویدا، پروهان، آشکار کردن یا شدن، (از خود) نشان دادن، اثبات کردن، دلیل بر چیزی بودن، فرنود بودن، فهرست محمولات کشتی، اظهار نامه، مانیفست، (هواپیما) فهرست مسافران و کالاها، (کشتی و هواپیما و غیره) در فهرست محمولات وارد کردن

معنی : خبر، اعلامیه، اشاره، نامه، بیانیه، فاش، بارز، ساطع، ظاهر، اشکار، معلوم کردن، ظاهر ساختن، بازنمود کردن، اشکار ساختن، اعلامیه دادن، فاش کردن معانی دیگر : آشکار (از نظر بینایی یا تفکر)، واضح، روشن، مبرهن، هویدا، پروهان، آشکار کردن یا شدن، (از خود) نشان دادن، اثبات کردن، دلیل بر چیزی بودن، فرنود 

manifest

<hr> معنی : ظهور، اشکار سازی، ابراز <hr> معانی دیگر : تجلی، بروز، فروغ مندی، پرویزد، نمود، نمایان گری، نشان دهنده، نشانه، تجسم، (جمع) تظاهرات، آشکار سازی، پروهان سازی، هویدا سازی، اظهار، ظهور روح (به ویژه روح مردگان)

معنی : ظهور، اشکار سازی، ابراز معانی دیگر : تجلی، بروز، فروغ مندی، پرویزد، نمود، نمایان گری، نشان دهنده، نشانه، تجسم، (جمع) تظاهرات، آشکار سازی، پروهان سازی، هویدا سازی، اظهار، ظهور روح (به ویژه روح مردگان)

manifestation

manifestly

<hr> معنی : اعلامیه، بیانیه، اشعاریه <hr> معانی دیگر : اظهاریه، مانیفست، بیان نامه، اعلامیه دادن

معنی : اعلامیه، بیانیه، اشعاریه معانی دیگر : اظهاریه، مانیفست، بیان نامه، اعلامیه دادن

manifesto

<hr> معنی : گوناگونی، متعدد، چند برابر، چند تا، چند ظرفیتی، فراوان، بسیار، زیاد، متنوع کردن، چند برابر کردن <hr> معانی دیگر : چند جوره، چند بخشی، چند جانبه، چند دیس، چند شکل، چندگانه (دارای چندین شکل یا جنبه یا بخش یا ویژگی)، لابه لا، پیچیده، چند گون، بسلا، پرشمار، از چندین نظر، به دلایل مختلف، تمام و کمال، به تمام معنی، تکثیر کردن، چندگانه کردن، (ابزار و ماشین آلات) چندکاره، چند راهه، شیر چند راهه، لوله ی چند شاخه

معنی : گوناگونی، متعدد، چند برابر، چند تا، چند ظرفیتی، فراوان، بسیار، زیاد، متنوع کردن، چند برابر کردن معانی دیگر : چند جوره، چند بخشی، چند جانبه، چند دیس، چند شکل، چندگانه (دارای چندین شکل یا جنبه یا بخش یا ویژگی)، لابه لا، پیچیده، چند گون، بسلا، پرشمار، از چندین نظر، به دلایل مختلف، تمام و کمال، ب

manifold

<hr> معنی : ادمک، مانکن، ادم کوتاه قد <hr> معانی دیگر : کوتوله، مردک، گورزاد، آدمک، مانکن (mannequin هم می نویسند)

معنی : ادمک، مانکن، ادم کوتاه قد معانی دیگر : کوتوله، مردک، گورزاد، آدمک، مانکن (mannequin هم می نویسند)

manikin

<hr> معنی : کاغذ مانیل، مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین <hr> معانی دیگر : شهر مانیل (مرکز فیلیپین)، رجوع شود به: manila hemp

معنی : کاغذ مانیل، مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین معانی دیگر : شهر مانیل (مرکز فیلیپین)، رجوع شود به: manila hemp

manila

<hr> رجوع شود به: cassava، نشاسته کاساو، آرد مانیوک

رجوع شود به: cassava، نشاسته کاساو، آرد مانیوک

manioc

manipulability

manipulable

<hr> معنی : اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن <hr> معانی دیگر : با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، (با عقل یا تفکر) روبرو شدن با، پرداختن به، به کار زدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن، (با تقلب) انجام دادن، دغل کاری کردن، (با نامردی و نارو زدن) اداره کردن، (سر دیگران) شیره مالیدن، انگولک کردن، (با شایعه پراکنی یا سند سازی و غیره) قیمت ها را تحت تاثیر قرار دادن، (به منظور گول زنی یا تقلب و غیره) دستکاری کردن، دست بردن (در چیزی)، مخدوش کردن، دست یازیدن، دست ورزی کردن

معنی : اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن معانی دیگر : با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، (با عقل یا تفکر) روبرو شدن با، پرداختن به، به کار زدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن، (با تقلب) انجام دادن،

manipulate

manipulating

<hr> معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری <hr> معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

manipulation

<hr> معنی : بادستکاری <hr> معانی دیگر : بادستکاری

معنی : بادستکاری معانی دیگر : بادستکاری

manipulative

<hr> اهل دوز و کلک، سو استفاده چی، متقلب

اهل دوز و کلک، سو استفاده چی، متقلب

manipulator

<hr> با دست درست کردنی، بادست درست شده، وابسته بکارهای دستی

با دست درست کردنی، بادست درست شده، وابسته بکارهای دستی

manipulatory

<hr> معنی : مردم، بشریت، نوع انسان، نژاد انسان، بشر، جنس بشر <hr> معانی دیگر : آدمیزاد، انسان، نوع بشر، بنی آدم

معنی : مردم، بشریت، نوع انسان، نژاد انسان، بشر، جنس بشر معانی دیگر : آدمیزاد، انسان، نوع بشر، بنی آدم

mankind

<hr> معنی : وحشی، جنس نر، نرینه، مردوار، مرد مانند <hr> معانی دیگر : انسان وار، انسان گونه، انسان مانند، همانند بشر، مرد

معنی : وحشی، جنس نر، نرینه، مردوار، مرد مانند معانی دیگر : انسان وار، انسان گونه، انسان مانند، همانند بشر، مرد

manlike

<hr> معنی : مروت، فتوت <hr> معانی دیگر : مردانگی، جوانمردی

معنی : مروت، فتوت معانی دیگر : مردانگی، جوانمردی

manliness

<hr> معنی : مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار <hr> معانی دیگر : مرد مانند، بزرگوار، مردآسا

معنی : مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار معانی دیگر : مرد مانند، بزرگوار، مردآسا

manly

<hr> معنی : ترنجبین، گزانگبین، من، مائده اسمانی <hr> معانی دیگر : (مجازی) هرچیزی که سخت مورد نیاز است و به طور غیر مترقبه فرا می رسد: نعمت خدا، من (مائده ی آسمانی که بنی اسراییل هنگام کوچ خود از مصر در بیابان سینا یافتند)

معنی : ترنجبین، گزانگبین، من، مائده اسمانی معانی دیگر : (مجازی) هرچیزی که سخت مورد نیاز است و به طور غیر مترقبه فرا می رسد: نعمت خدا، من (مائده ی آسمانی که بنی اسراییل هنگام کوچ خود از مصر در بیابان سینا یافتند)

manna

<hr> سرنشین دار، اماده به جنگ، جنگ افزار حاضر به تیر علوم نظامى : داراى خدمه

سرنشین دار، اماده به جنگ، جنگ افزار حاضر به تیر علوم نظامى : داراى خدمه

manned

<hr> معنی : مانکن، مدل، مجسمه چوبی <hr> معانی دیگر : آدمک (که خیاط ها و جامه فروشان لباس بر تن آن می کنند)، مدل دختر

معنی : مانکن، مدل، مجسمه چوبی معانی دیگر : آدمک (که خیاط ها و جامه فروشان لباس بر تن آن می کنند)، مدل دختر

mannequin

<hr> معنی : راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه <hr> معانی دیگر : روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

معنی : راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه معانی دیگر : روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

manner

manner of speaking

<hr> معنی : تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص <hr> معانی دیگر : (با هایفن به کار می رود) دارای رفتار بخصوص، - رفتار، دارای طرز یا سبک بخصوص، دارای ادا و اطوار، ساختگی، پرتصنع

معنی : تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص معانی دیگر : (با هایفن به کار می رود) دارای رفتار بخصوص، - رفتار، دارای طرز یا سبک بخصوص، دارای ادا و اطوار، ساختگی، پرتصنع

mannered

<hr> معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده <hr> معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

mannerism

<hr> معنی : مودب، با تربیت، باتربیت، مودبانه <hr> معانی دیگر : با ادب، با نزاکت

معنی : مودب، با تربیت، باتربیت، مودبانه معانی دیگر : با ادب، با نزاکت

mannerly

manners

<hr> معنی : مردانه، مرد صفت، مرد نما، دارای رفتار مردانه <hr> معانی دیگر : (زن) مردماب، مرد مانند، مردآسا

معنی : مردانه، مرد صفت، مرد نما، دارای رفتار مردانه معانی دیگر : (زن) مردماب، مرد مانند، مردآسا

mannish

<hr> علوم مهندسى : تدبیر بکار بردن

علوم مهندسى : تدبیر بکار بردن

manoeuver

<hr> معنی : تمرین نظامی، مانور، مانور دادن <hr> معانی دیگر : maneuver مانور

معنی : تمرین نظامی، مانور، مانور دادن معانی دیگر : maneuver مانور

manoeuvre

<hr> معنی : فشار سنج، الت سنجش فشار خون <hr> معانی دیگر : (دستگاه سنجش فشار آبگونه ها و گازها) فشارسنج، مانومتر، فشار سنج گاز یا بخار

معنی : فشار سنج، الت سنجش فشار خون معانی دیگر : (دستگاه سنجش فشار آبگونه ها و گازها) فشارسنج، مانومتر، فشار سنج گاز یا بخار

manometer

<hr> معنی : ملک اربابی، ملک تیولی، خانه بزرگ <hr> معانی دیگر : کاخ، خانه ی اشرافی، خانه ی ارباب (با کشتزارهای اطراف آن)، (امریکا - پیش از استقلال) ملک بزرگ که به قطعات کوچک تر اجاره داده می شد، (انگلیس - قرون وسطی) تیول، اقطاع، قلمرو لرد، منزل

معنی : ملک اربابی، ملک تیولی، خانه بزرگ معانی دیگر : کاخ، خانه ی اشرافی، خانه ی ارباب (با کشتزارهای اطراف آن)، (امریکا - پیش از استقلال) ملک بزرگ که به قطعات کوچک تر اجاره داده می شد، (انگلیس - قرون وسطی) تیول، اقطاع، قلمرو لرد، منزل

manor

<hr> معنی : خانه ارباب یا صاحب تیول <hr> معانی دیگر : کاخ لرد، کاخ تیول دار

معنی : خانه ارباب یا صاحب تیول معانی دیگر : کاخ لرد، کاخ تیول دار

واژه های حرف "m" - جملات نمونه