جملات نمونه

<hr> (عامیانه) وابسته به یا علاقمند به دشت و صحرا و هوای آزاد

(عامیانه) وابسته به یا علاقمند به دشت و صحرا و هوای آزاد

outdoorsy

<hr> معنی : خارج، خارجی، بیرونی <hr> معانی دیگر : برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید

معنی : خارج، خارجی، بیرونی معانی دیگر : برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید

outer

outer ear

<hr> معنی : فضای خارج از هوا یا جو زمین <hr> معانی دیگر : فضا (فضای خارج از جو زمین)، برون فضا، فضای برونی، (پهلوی) اسپاش

معنی : فضای خارج از هوا یا جو زمین معانی دیگر : فضا (فضای خارج از جو زمین)، برون فضا، فضای برونی، (پهلوی) اسپاش

outer space

<hr> معنی : از دورترین نقطه خارج، از اقصی نقطه <hr> معانی دیگر : برونین، در دوردست ترین جا، در بعیدترین محل، دورترین

معنی : از دورترین نقطه خارج، از اقصی نقطه معانی دیگر : برونین، در دوردست ترین جا، در بعیدترین محل، دورترین

outermost

<hr> پالتو، بارانی، روپوش، جامه ی برونی، لباس رویی

پالتو، بارانی، روپوش، جامه ی برونی، لباس رویی

outerwear

<hr> (با نگاه یا اخم و غیره) از روبردن، شرم زده کردن، خجل کردن، کنف کردن، کسی را از رو بدر کردن، پر رویی کردن

(با نگاه یا اخم و غیره) از روبردن، شرم زده کردن، خجل کردن، کنف کردن، کسی را از رو بدر کردن، پر رویی کردن

outface

<hr> معنی : دهانه، ریزشگاه، محل تلاقی دوابریز <hr> معانی دیگر : برون ریز، (فاضلاب و غیره) مخرج، (رود) مصب، برون ریزگاه

معنی : دهانه، ریزشگاه، محل تلاقی دوابریز معانی دیگر : برون ریز، (فاضلاب و غیره) مخرج، (رود) مصب، برون ریزگاه

outfall

<hr> معنی : مزرعه دور افتاده، قسمت خارجی میدان، بیرون از محیط <hr> معانی دیگر : زمین های بیرونی، دشت های اطراف (چیزی)، برون زمین

معنی : مزرعه دور افتاده، قسمت خارجی میدان، بیرون از محیط معانی دیگر : زمین های بیرونی، دشت های اطراف (چیزی)، برون زمین

outfield

<hr> (امریکا - بیس بال) بازیکن بخش برونی میدان

(امریکا - بیس بال) بازیکن بخش برونی میدان

outfielder

<hr> معنی : پیروز شدن، از میدان در کردن <hr> معانی دیگر : پیروز شدن، از میدان در کردن

معنی : پیروز شدن، از میدان در کردن معانی دیگر : پیروز شدن، از میدان در کردن

outfight

<hr> معنی : ساز، ساز و برگ، گروه، همسفر، توشه، بنه سفر، تجهیز، لوازم فنی، سازو برگ امادهکردن، تجهیز کردن <hr> معانی دیگر : ابزار، وسایل، اسباب و آلات، یراق، لباس (دست کامل جامه برای انجام کار بخصوصی)، گروه مردم (در وابستگی به کار بخصوصی)، دسته، اکیپ، ساز و برگ دادن، مجهز کردن، یراق کردن، روبه راه کردن، مجهزسازی، ساز و برگ رسانی، ابزار رسانی

معنی : ساز، ساز و برگ، گروه، همسفر، توشه، بنه سفر، تجهیز، لوازم فنی، سازو برگ امادهکردن، تجهیز کردن معانی دیگر : ابزار، وسایل، اسباب و آلات، یراق، لباس (دست کامل جامه برای انجام کار بخصوصی)، گروه مردم (در وابستگی به کار بخصوصی)، دسته، اکیپ، ساز و برگ دادن، مجهز کردن، یراق کردن، روبه راه کردن، مجهزسا

outfit

<hr> معنی : ساز وبرگ فروش <hr> معانی دیگر : فروشنده یا تهیه کننده ی ابزار کار یا ساز و برگ

معنی : ساز وبرگ فروش معانی دیگر : فروشنده یا تهیه کننده ی ابزار کار یا ساز و برگ

outfitter

<hr> معنی : از جناح خارجی بدشمن حمله کردن <hr> معانی دیگر : (ارتش) جناح دشمن را دور زدن، از پشت حمله کردن، پیش دستی کردن، رندی کردن، (با زرنگی) رد شدن از، غافلگیر کردن

معنی : از جناح خارجی بدشمن حمله کردن معانی دیگر : (ارتش) جناح دشمن را دور زدن، از پشت حمله کردن، پیش دستی کردن، رندی کردن، (با زرنگی) رد شدن از، غافلگیر کردن

outflank

<hr> معنی : ریزش، جریان، بیرون ریزی، به بیرون جاری شدن <hr> معانی دیگر : برون ریزش، جریان به سوی خارج، خروج، برون رفت، هرچیز برون ریزی شده، طغیان

معنی : ریزش، جریان، بیرون ریزی، به بیرون جاری شدن معانی دیگر : برون ریزش، جریان به سوی خارج، خروج، برون رفت، هرچیز برون ریزی شده، طغیان

outflow

<hr> معنی : زرنگ تر بودن، کلاه سرکسی گذاشتن <hr> معانی دیگر : (با حیله گری) پیشدستی کردن، بامبول زدن، ترفند زدن، زرنگ تر بودن (از)، بیشتر از دیگری مردرندی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، کلک زدن، در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از

معنی : زرنگ تر بودن، کلاه سرکسی گذاشتن معانی دیگر : (با حیله گری) پیشدستی کردن، بامبول زدن، ترفند زدن، زرنگ تر بودن (از)، بیشتر از دیگری مردرندی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، کلک زدن، در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از

outfox

outgassing

<hr> معنی : هزینه، خرج، مخرج، عزیمت، خروج، جلو زدن، سبقت جستن، سبقت گرفتن <hr> معانی دیگر : فرارفتن، برتر شدن، پیشی گرفتن

معنی : هزینه، خرج، مخرج، عزیمت، خروج، جلو زدن، سبقت جستن، سبقت گرفتن معانی دیگر : فرارفتن، برتر شدن، پیشی گرفتن

outgo

<hr> خوش معاشرت، خوش برخورد، جبین گشوده، رفتن، عزیمت، برون روی، بازنشستگی، برکناری، بیرون رونده، صادر شونده

خوش معاشرت، خوش برخورد، جبین گشوده، رفتن، عزیمت، برون روی، بازنشستگی، برکناری، بیرون رونده، صادر شونده

outgoing

<hr> صادرات، هزینه، هزینه، صادرات

صادرات، هزینه، هزینه، صادرات

outgoings

<hr> معنی : بزرگ تر شدن از، زودتر روییدن از <hr> معانی دیگر : تندتر رشد کردن، بزرگتر شدن، (در اثر رشد و دانایی) از دست دادن، چیره شدن، (لباس یا کفش) برای شخص کوچک شدن

معنی : بزرگ تر شدن از، زودتر روییدن از معانی دیگر : تندتر رشد کردن، بزرگتر شدن، (در اثر رشد و دانایی) از دست دادن، چیره شدن، (لباس یا کفش) برای شخص کوچک شدن

outgrow

outgrown

<hr> معنی : بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی <hr> معانی دیگر : پیامد، رشد سریع تر (از دیگری)، رویش، رشد اضافی، برون وخشی، فرع، برآمدگی

معنی : بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی معانی دیگر : پیامد، رشد سریع تر (از دیگری)، رویش، رشد اضافی، برون وخشی، فرع، برآمدگی

outgrowth

<hr> معنی : سبقت جستن، در حدس و گمان برتری داشتن بر <hr> معانی دیگر : بهتر حدس زدن (از)، پیش دستی کردن

معنی : سبقت جستن، در حدس و گمان برتری داشتن بر معانی دیگر : بهتر حدس زدن (از)، پیش دستی کردن

outguess

<hr> ساختمان مجاور ساختمان اصلی، بنای فرعی، منزل یا حیاط پهلویی یا دور افتاده

ساختمان مجاور ساختمان اصلی، بنای فرعی، منزل یا حیاط پهلویی یا دور افتاده

outhouse

<hr> معنی : گردش بیرون شهر، تفرج، وابسته به گردش یا سفر کوتاه <hr> معانی دیگر : سفر تفریحی، گردش، گشت و گردش

معنی : گردش بیرون شهر، تفرج، وابسته به گردش یا سفر کوتاه معانی دیگر : سفر تفریحی، گردش، گشت و گردش

outing

<hr> بیگانه، خارجی، برون مرزی، اجنبی

بیگانه، خارجی، برون مرزی، اجنبی

outlander

<hr> معنی : عجیب و غریب، بیگانه وار <hr> معانی دیگر : عجیب و غریب، بیگانه وار

معنی : عجیب و غریب، بیگانه وار معانی دیگر : عجیب و غریب، بیگانه وار

outlandish

outlandishly

<hr> معنی : بیشتر طول کشیدن از، بیشتر زنده بودن از <hr> معانی دیگر : بیشتر عمر کردن، بیشتر دوام آوردن، بیشتر پایداری کردن، بیشتر مقاومت کردن، بیشتر طول کشیدن

معنی : بیشتر طول کشیدن از، بیشتر زنده بودن از معانی دیگر : بیشتر عمر کردن، بیشتر دوام آوردن، بیشتر پایداری کردن، بیشتر مقاومت کردن، بیشتر طول کشیدن

outlast

<hr> معنی : متمرد، قانون شکن، یاغی، چموش، چموش، غیرقانونی اعلام کردن، یاغی شمردن <hr> معانی دیگر : جانی فراری، تبهکار فراری، قانون شکن حرفه ای، گردنکش، شرور، یاغی خواندن، از حقوق مدنی و حمایت قانونی محروم کردن، متمرد اعلام کردن، غیرقانونی کردن، ممنوع کردن، (در اصل) خلع شخص از حمایت قانون (به خاطر قتل عمد یا گناه بزرگ - کشتن چنین کسی مجازات نداشت)، (اسب و قاطر و غیره) چموش، نافرمان، رموک، لگدزن، (حقوق - امریکا) از اعتبار قانونی انداختن (قرارداد و غیره)، بی اعتبار کردن، ممنوع ساختن

معنی : متمرد، قانون شکن، یاغی، چموش، چموش، غیرقانونی اعلام کردن، یاغی شمردن معانی دیگر : جانی فراری، تبهکار فراری، قانون شکن حرفه ای، گردنکش، شرور، یاغی خواندن، از حقوق مدنی و حمایت قانونی محروم کردن، متمرد اعلام کردن، غیرقانونی کردن، ممنوع کردن، (در اصل) خلع شخص از حمایت قانون (به خاطر قتل عمد یا گ

outlaw

outlawed

<hr> یاغی گری، گردنکشی، شرارت، تمرد، بی بهرگی، از حفاظت قانونی، محرومیت از حقوق، نفی بلد، خرج، هزینه

یاغی گری، گردنکشی، شرارت، تمرد، بی بهرگی، از حفاظت قانونی، محرومیت از حقوق، نفی بلد، خرج، هزینه

outlawry

<hr> معنی : پرداخت، هزینه، خرج، مبلغ سرمایه گذاری شده، بیرون گستردن، خرج کردن <hr> معانی دیگر : مبلغ صرف شده (یا تخصیص یافته)، (پول یا انرژی و غیره) صرف، کاربرد، تخصیص

معنی : پرداخت، هزینه، خرج، مبلغ سرمایه گذاری شده، بیرون گستردن، خرج کردن معانی دیگر : مبلغ صرف شده (یا تخصیص یافته)، (پول یا انرژی و غیره) صرف، کاربرد، تخصیص

outlay

<hr> معنی : روزنه، عبور، مخرج، در رو، پریز، مجرای خروج، بازار فروش <hr> معانی دیگر : مفر، منفذ، راه خروج، برون رو، رانشگاه، (برق) خروجی، (مجازی) وسیله ی بیان یا ارضا، رها راه، راه نجات، بازار، محل عرضه کالا، فروشگاه (به ویژه اگر عمده فروش باشد یا کالای تولید کننده ی خاصی را بفروشد)

معنی : روزنه، عبور، مخرج، در رو، پریز، مجرای خروج، بازار فروش معانی دیگر : مفر، منفذ، راه خروج، برون رو، رانشگاه، (برق) خروجی، (مجازی) وسیله ی بیان یا ارضا، رها راه، راه نجات، بازار، محل عرضه کالا، فروشگاه (به ویژه اگر عمده فروش باشد یا کالای تولید کننده ی خاصی را بفروشد)

outlet

outlets

<hr> کسی که دور از دیگران یا شهر یا محل کار خود زندگی می کند، دورزی، کنار افتاده، طرد شده، مطرود، واخورده، منزوی، انزواطلب، جدایی خواه، بخش مجزا، چیزجدا، شخص غیر مقیم

کسی که دور از دیگران یا شهر یا محل کار خود زندگی می کند، دورزی، کنار افتاده، طرد شده، مطرود، واخورده، منزوی، انزواطلب، جدایی خواه، بخش مجزا، چیزجدا، شخص غیر مقیم

outlier

<hr> معنی : پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی، قبلا تعیین کردن <hr> معانی دیگر : (خطی که شکل چیزی را بدون سایه روشن یا جزئیات نشان می دهد) برون نما، پیراخط، برون خط، خطوط خارجی، شکل بیرونی، برون دیس، نمای بیرونی، سرجستار، سرمطلب، کوتهواره، برون نما کردن، برون خط کشیدن، خطوط خارجی چیزی را رسم کردن، خلاصه کردن، کوته وار کردن، نقشه ی کلی (بدون جزئیات)، طرح ریزی کردن، مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن

معنی : پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی، قبلا تعیین کردن معانی دیگر : (خطی که شکل چیزی را بدون سایه روشن یا جزئیات نشان می دهد) برون نما، پیراخط، برون خط، خطوط خارجی، شکل بیرونی، برون دیس، نمای بیرونی، سرجستار، سرمطلب، کوتهواره، برون نما کردن، برون خط کشیدن، خطوط خارجی چیز

outline

<hr> معنی : بیشتر زنده بودن از، بیشترعمر کردن از، بیشتر دوام اوردن <hr> معانی دیگر : عمر طولانی تر کردن، بیشتر دوام کردن

معنی : بیشتر زنده بودن از، بیشترعمر کردن از، بیشتر دوام اوردن معانی دیگر : عمر طولانی تر کردن، بیشتر دوام کردن

outlive

<hr> معنی : مرام، چشم داشت، چشم انداز، منظره، دور نما، نظریه <hr> معانی دیگر : دیدبانگاه، محل دیده بانی، (در پارک ها و کوه ها و غیره) محل تماشای منظره، تماشاگاه، دیدگاه، نقطه نظر، نگرش، آتیه، آینده، احتمال در آینده

معنی : مرام، چشم داشت، چشم انداز، منظره، دور نما، نظریه معانی دیگر : دیدبانگاه، محل دیده بانی، (در پارک ها و کوه ها و غیره) محل تماشای منظره، تماشاگاه، دیدگاه، نقطه نظر، نگرش، آتیه، آینده، احتمال در آینده

outlook

<hr> معنی : دور افتاده، پرت، دور از مرکز <hr> معانی دیگر : برون هشته، دور دست

معنی : دور افتاده، پرت، دور از مرکز معانی دیگر : برون هشته، دور دست

outlying

<hr> معنی : سبقت گرفتن بر، در مانور جلو افتادن <hr> معانی دیگر : درمانور جلو افتادن، سبقت گرفتن بر

معنی : سبقت گرفتن بر، در مانور جلو افتادن معانی دیگر : درمانور جلو افتادن، سبقت گرفتن بر

outmaneuver

<hr> (verb transitive) در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن

(verb transitive) در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن

outmanoeuvre

<hr> معنی : از مد افتادن <hr> معانی دیگر : منسو&nbsp; شدن، غیر مرسوم

معنی : از مد افتادن معانی دیگر : منسو شدن، غیر مرسوم

outmode

<hr> از مد افتاده، منسوخ، غیرمتداول، قدیمی

از مد افتاده، منسوخ، غیرمتداول، قدیمی

outmoded

<hr> معنی : دور، اقصی نقطه <hr> معانی دیگر : دورترین، دورافتاده ترین، اقصی نقاط

معنی : دور، اقصی نقطه معانی دیگر : دورترین، دورافتاده ترین، اقصی نقاط

outmost

<hr> معنی : افزون بودن بر، از حیی شماره بیشتر بودن، با تعداد زیادتر تفوق یافتن بر <hr> معانی دیگر : (از نظر تعداد) بیشتر بودن، از حیک شماره بیشتر بودن

معنی : افزون بودن بر، از حیی شماره بیشتر بودن، با تعداد زیادتر تفوق یافتن بر معانی دیگر : (از نظر تعداد) بیشتر بودن، از حیک شماره بیشتر بودن

outnumber

<hr> معنی : سبقت جستن، سبقت گرفتن، عقب گذاشتن <hr> معانی دیگر : پیشی گرفتن، جلو زدن، تندتر رفتن، تندتر گام زدن از، تندتر قدم زدن از، پیش افتادن از

معنی : سبقت جستن، سبقت گرفتن، عقب گذاشتن معانی دیگر : پیشی گرفتن، جلو زدن، تندتر رفتن، تندتر گام زدن از، تندتر قدم زدن از، پیش افتادن از

واژه های حرف "o" - جملات نمونه